ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



مقدّسات گره خورده اند به هم...

 

 
بانو، سلام! بالت چه طور است؟ روسریت را دوباره به کدام باد آویختی که از چه سمتی می‌وزی هرشب؟ تو را به جان همین الان، همین لحظة خوش که تو را یاد کرده‌ام، واژه‌هام را به من برگردان که بنویسمت! 
بانو! از هوای عاشقی و حوالی غزل چه خبر؟ من که نبودم، آوازهایم را در پچ‌پچ شبانة پنجره‌ها می‌شنیدی؟ در التهاب آینه‌های روبه‌رو، بی‌دست و پایی چشم‌هایی به‌راه را می‌دیدی؟ این‌جا که بی‌تو هر خنده، بغض گلوگیر شد، و هر ابر بارآور، سنگی آتش‌زنه.
بانو! جهان به چشم من گاهی به باریکی گیسوی زنی است؛ یا باریکة سرزمینی عربی... از گیسوی تو ‌خواستم بنویسم، سر از عطر زیتون درآوردم! بانو! نمی‌دانم در عالمی که قطره‌های بارانش شماره و حساب دارد، این خوشه‌های موشک ناحسابی چیست؟! چه از جان کبوتران و بلقیس می‌خواهند؟! در گلوی شانه‌به‌سرهای سربریده، پی کدام راز سلیمان‌اند؟! ما که بي‌خبر... ما که چشم‌های از پس عینک... 
بانو!... کهکشان، نشانة روشنی است. بیا ردّش را بگیریم، هرچه بادا باد!

 
(1 مردادماه 93)
 
کلمات کلیدی این مطلب :  ،


   تاریخ ارسال  :   1393/5/18 در ساعت : 10:16:10   |  تعداد مشاهده این شعر :  502


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

دکتر آرزو صفایی
1393/5/18 در ساعت : 14:0:13
درود بر شما گرامی
سروده ی قابل تاملی است
نویسا بمانید
محمّد نقیان
1393/6/1 در ساعت : 9:32:50
سلام. سپاسگزارم. بسیار لطف دارید.
بازدید امروز : 41,937 | بازدید دیروز : 19,763 | بازدید کل : 124,000,537
logo-samandehi