ای امیر عـــــــــرب ای پادشـــــــه دورانها با ولای تـــــو در آمیـــــخته مارا جانها
وادی معرفت وفهم تو جایی است غریب هرکه ره یافت شد از زمره سرگردانها
با صــــــــــدای قدمت انس گرفتست زمین به کجا می روی ای خسته درد ســتانها
به کجا می روی ای رهبر خرما بر دوش ای که آتش زده ای بر دل نخلستانها
آه ای دست کریــــــــــمانه دمی با ما باش می خــورد حسرت همیان شما را نانها
بعدازاین ای نفس گرم تو جاری ، ساری می برد نام ترا با عظمت دورانها
عهداگر عهد تو با خالق هستی است ،بلی پیش عهد تو بسی خوار بود پیمانها
ذوالفقار تو در اندیشه تاریخ هنــــــوز همچنان گوی ظفر می برد از میدانها
خون گرم توا زاین پس جریان خواهدیافت در رگ غیرت با فضل ترین انسانها
بس تحــــــــمل که تو بر بار تالم کردی پیش ســرو تو کمان گشت قد طوفانها
قرنها می رود از عــــهد تو اما هر روز بر ســــــر نـــــیزه تزویر رود قرآنها
کـس نزد بانگ سلونی که زد آنروز علی تا چه پرسند ز دانـــــــــای جهان نادانها
اندکی تا بســـــــــزای عمل خویش رسد کـــــــــــوفه در بستر تاریخ دهد تاوانها
بعدازاین شب به سکوت ابدی خواهد رفت که غریبـــــــــانه شد آن ماه غریبستانها
منتظرهست کسی آن طرف آنسوی جهان تا به پایان رسد این فاصله ها، هجرانها
شهودی تبریز-21 رمضان سال 1393