به ياد علي و بغضهاي تنهايي اش....:
احساس ميكنم همه ي انتظارها
جبريست بي گمان به دل اختيارها
زنجيرهاي عشق؛ بريدند پاي مرگ
مردي گسست؛ سلسله ي انتحارها
شايد رسيد؛ فرصت روييدن اميد
از تب گذشت؛ قافله ي احتضارها.
شب بوسه داد؛ بر لب صبح خمار تا
طغيان كنند جمعيتي از غبارها
يال سپيد اسب صداقت به خون نشسست
تا نشكنند حرمت اشك سوارها
قرآن ناطقي كه نخواند عارفي از آن
يك آيه لااقل كه ربايد قرارها؛
جامانده در قبيله ي مكري كه كرده اند؛
مكتوب شرع را سپري بر فرارها*
حالا تمام آنچه ازو مي توان نوشت
تصوير تازه ايست از اعجاز غارها**...
ديگر كبوتر نگهش پر كشيد و رفت؛
بر تار عنكبوت؛ نشست اضطرارها.
آخر كجاست مقصدت اي ناخداي عشق
اينجا عمودي اند تمام مدارها!
****
- چون بغض ساكتي كه نگريد مگر به چاه
اي روح خسته از قفس اختصارها؛
بايد گذشت از همه ي جبرهاي تلخ
وقتي كه چوبيند ستون حصارها***
راشين گوهرشاهي(صبح- مرداد۱۳۹۰)
*- اشاره به سر نيزه كردن قرآن ظاهر در برابر قرآن ناطق(علي عليه السلام) در جنگ...
**-اشاره به اعجاز غار در زمان هجرت رسول الله از مكه به مدينه؛ كه تار عنكبوت بر دهانه ي غاري بسته د كه ايشان و ابوبكر صديق در آن بيتوته كرده بودند.
***اشاره به اين شعر مولوي كه:
پاي استدلاليون چوبين بود...پاي چوبين سخت بي تمكين بود
پ.ن: اللهم صل علي محمد و آل محمد كما تحب و ترضي؛

طرح دع نفسك و تعال- راشين گوهرشاهي-۱۳۷۴