کز کرده ای آرام وساکت گوشه ای از هال
لبخندی – از اصرار من – روی لبت بی حال
درد از نگاهت واژه واژه رنگ می گیرد
رنگش به مشکی می زند اما ... زبانم لال ...
هی خنده هایت را به مردم قرض دادی مرد
این هم جواب مردی ات : یک مشت بغض کال
از خنده هایت عکسبرداری که می کردم
دیدم شکسته بعضی از این روز و ماه و سال
من دختر کولی شدم ، چشمم پر از فرداست
این واژه های کور هم ، نقشی است از یک فال
«دستت بده فالت بگیرُم ، ها ! گمونُم که
این خط خطی های دلت رفته اند تا یک خال »
من جزر و مدهای دلت را خوب می دانم
اما غزل هایم پر از انکار رادیکال
تو ضرب در پرواز و منهای قفس تقسیم ،
بر تک تک ذرات هستی حاصلش : صد بال
یس من ، آیات صبرت را مکرر کن
من بی نجیبآرام چشمت می شوم ابدال
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/5/28 در ساعت : 3:6:17
| تعداد مشاهده این شعر :
1081
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.