خبری از جذر و مدّ چشمانت نبود !....
نهنگ ها خودکشی کردند ؛
وقتی کسوفی از فراق ،
بر چهره ی دلربایت نشست ...
ماهیان دریا ، تن به ساحل دادند ؛
وقتی دیگر ؛
خبری از جذر و مدّ چشمانت نبود ...
سپیدارهای آزاد ،
در زیر تازیانه های وحشیانه ی طوفان دوری ،
قد خم کردند ؛
وقتی ، دیگر ....
نسیم نوازشگر دستانت نبود ....
پروانه از پیله در نیامد
وقتی دیگر ؛
تابش مهربانی ات نبود ....
کرم شب تاب از نفس ایستاد ...
گل شب بو خشکید ....
فرمانروای سرزمینِ تارِ تنهایی ها حمله ور شد.
قلعه ی ویران دل را ؛
درد جانسوز هجر تو تسخیر کرد ...
سکوت بود و سکوت ...
و تاریکیِ دهشتزایِ در خود اسیری وفراق ...
بعد از این چه می ماند ؟!
از این تل خاکستر ؟!....
به غیر از هیچ ....
هیچ ....
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/5/21 در ساعت : 2:13:42
| تعداد مشاهده این شعر :
1146
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.