ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



خبری از جذر و مدّ چشمانت نبود !....


 



 



نهنگ ها خودکشی کردند ؛



وقتی کسوفی از فراق ،



بر چهره ی دلربایت نشست ...



 



ماهیان دریا ، تن به ساحل دادند ؛



وقتی دیگر ؛



خبری از جذر و مدّ چشمانت نبود ...



 



سپیدارهای آزاد ،



در زیر تازیانه های وحشیانه ی طوفان  دوری ،



قد خم کردند ؛



وقتی ، دیگر ....



نسیم نوازشگر دستانت نبود ....



 



پروانه از پیله در نیامد



وقتی دیگر ؛



تابش مهربانی ات نبود ....



 



کرم شب تاب از نفس ایستاد ...



گل شب بو خشکید ....



فرمانروای سرزمینِ تارِ تنهایی ها حمله ور شد.



 



قلعه ی ویران دل را ؛



درد جانسوز هجر تو تسخیر کرد ...



 



سکوت بود و سکوت ...



و تاریکیِ دهشتزایِ در خود اسیری وفراق ...



 



بعد از این چه می ماند ؟!



از این تل خاکستر ؟!....



به غیر از هیچ ....



هیچ .... 



 


کلمات کلیدی این مطلب :  خبری ، از ، جذر ، و ، ، مدّ ، چشمانت ، نبود ، !.... ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/5/21 در ساعت : 2:13:42   |  تعداد مشاهده این شعر :  1146


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

هم اکنون 14 سال (شمسی) و 5 ماه و 9 روز و 2 ساعت و 33 دقیقه و 35 ثانیه است همراه شماییم 455510015.765 و زمان همچنان در گذر است ...
بازدید امروز : 1,353 | بازدید دیروز : 6,975 | بازدید کل : 123,420,506
logo-samandehi