راز ماندگاری شعر کلاسیک در برابر جریان های نوپا وگذرا نشست شعر در جان مخاطب است که به دلایل زیادی میتواند اتفاق افتاده باشد.یکی از این ویژگی ها تصویر های ملموس وبدیع است که در زبانی روان وبی پیرایه ریخته می شود.من شعر روبرو را از این شعر ها می دانم.چرا که در عین بعضی از اشکالات،خواننده را به لذت دچار می کند.
همواره مصراع اول اشعار میتواند مایه قضاوت مخاطب در باره شعر را فراهم آورد وگاه توانایی وقدرت این مصراع باعث میشود تا مخاطب بسیاری از نواقص احتمالی در شعر را به واسطه زیبایی مصراع نخست نبیند.در این شعر با اینکه مصراع نخست وبیت اول هیچ اشکال خاصی ندارد اما آن توانایی برای سحر مخاطب را هم نداشته است .شاید استفاده زود هنگام از حرف اضافه ی« از»آن هم دوبار در یک مصراع کوتاه یکی از دلایل عدم کامیابی این مصراع باشد ؛دیگر اینکه جدا کردن بید از مشک با استفاده از یک ویرگول چندان به مدد شاعر نیامده است وآمادگی ذهنی مخاطب برای شنیدن ترکیب یکپارچه بید مشک کار را برای این سطر مشکل کرده است.در مصراع دوم از درخت خوابیده صحبت به میان آمده است که شاعر او را اورا به بیداری فرا می خواند.شاید این یک برداشت سلیقه ای باشد ولی من سطر چه وقت خواب را نپسندیدم.نه اینکه نقص خاصی داشته باشد.شاید به دلیل اینکه تمام شعر از جنب وجوش وسرسبزی وطراوت پر است تعبیر چه وقت خواب در کنار درخت جوانم بویی از مرگ به مشام می رساند واین قدری غم بار است ودر شروع شعر جنب وجوشی که با ریتم تند شعر وسطر های بریده بریده وبا استفاده مکرر از حروف اضافه وربط به شعر داده شده قدری از دست می رود.
در بیت دوم تفاخری که شاعر به شعرهای ناب سروده شده اش می کند یکی ازآن زیبایی هایی ست که دیگر درحال فراموشی است.
رقص پیچک،میخک ونسیم وبرگ به شعر ناب شاعر!
در بیت بعد شاعردر خت را پیرهنی بر تن می خواهد:
بیدار شو که پنجره دلتنگ عطر توست
دلتنگ رنگ پیرهنت در میان قاب
وزیبایی ایجاد شده در این بیت قاب شدن رنگ پیراهن است نه خود پیراهن.در اینگونه تعبیر ها که گاه به هنگام خوانش اتفاق می افتد ،خاصیت گسترش پذیری در شعر فضاهایی زیبا به شعر اضافه می کند که ممکن است در لحظه ی سرودن شعر اتفاق نیفتاده باشد.
مثلا در همین بیت شاید شاعر پنجره را دلتنگ رنگ پیراهنی نشان میدهد که آن پیراهن خود در قاب قرار گرفته است ولی انچه در مصراع دیده می شود رنگ قاب گرفته است نه خود پیراهن.
در این شعر شاخصه های زیادی برای موفقیت هست که هر کدام در بیتی رخ نموده است:
رنگ زلال شبنم به واسطه یپیرهن گلبهی شکوفه شرابی شده است:
پیراهن شکوفه ای گلبهی بپوش
تا شبنم از طراوت رویت شود شراب
و یا دربثیت بعد آفتاب در حال اسپند دود کردن است:
دلواپس حسودی چشم چمن مباش
اسپند دود کرده برای تو آفتاب
در بیت بعد گرفتن آیینه در مقابل لبها بسیار زیباست ولی ای کاش مصراعی غیر از مصراع دوم به مدد این ترکیب زیبا می آمد؛زنده بودن به عشق غزل های بی کتاب چندان با گرفت آیینه در مقابل لب ها احساس نمی شود. می شد ترکیب جانانه تری از انعکاس آیینه ولب جاری شود.
در ابیات پایانی دو سه بار ضمایر منفصل به کاربرده شده که به نظر می رسد قدری به روانی ابیات ضربه زده است:
من زنده ام به جای زنده ام
من را به انتظار به جای مرا به انتظار یا به انتظار عذابم دهی...
وبیدار می شوی تو که در این ترکیب اخیر حشو هم اتفاق افتاده است.در هر سه سطر بالا شاید این استفاده به جبر وزن باشد واگر شاعر میتوانست این نقص را به گونه ای رفع کند بر زیبایی شعر افزوده می شد.
یکی از زیبایی های دیگری که در سراسر این شعر بهار آرایی کرده است هم حروفی های مکرر در ابیات ومخصوصا هم حروفی در سراسر شعر است،به عنوان مثال:حرف گاف وکاف از مصراع اول در بسیاری مصراع ها تکرار شده است: مشک،برگ گل،گلاب،که پیچک و میخک،نسیم و برگ،دلتنگ،دلتنگ رنگ،شکوفه ای گلبهی،دود کرده،بگیر،کتاب..
تکرار گاف وکاف ها در ابیات یاد آورمصراع اول وتکرار برگ گل وبید مشک است که حال وهوایی بهاری به تمام شعر داده است.
در متن مصراع ها همچنین قوافی درونی زیادی به چشم میخورد که این ویژگی هم به اوج گرفتن موسیقی شعر کمک کرده است:
پیچک و میخک،دلتنگ رنگ
شعری که پر از لحظه های ناب وشاعرانه باشد مخاطب را هم به جوشش ولذت وا می دارد.برای شاعر لحظه هایی بسیار شاعرانه تر آرزو دارم