عشق پر هزینه ...
خانم اجازه! سلام
خانم اجازه! من فاطمه هستم. اسم من؛ مثل اسم شماست؛ یعنی من هم نام شما هستم!
خانم اجازه! مادر من از نسل شماست؛ من فرزند مادرم هستم. یعنی من از نسل شما هستم. خانم اجازه! من از نسل شما هستم؟
خانم اجازه! مادرم فرزند شماست؛ من دختر مادرم هستم؛ یعنی من دختر شما هستم. خانم اجازه! یعنی من دختر شما هستم؟
خانم اجازه! اگر من دختر شما باشم، یعنی می توانم شما را «مادر» صدا کنم. خانم اجازه! می توانم؟ ...
خانم اجازه! سلام «مادر»! ...

من، از نوادگان شما هستم ... مدهوش عطر سینه ی تو، مادر!
با بالهای قصه سفر کردم ... دلتنگ؛ تا مدینه ی تو، مادر
مادر! چگونه گریه کنم امشب؟ ... وقتی سرم به سینه ی سبزت نیست
یادم نبود ... وایِ دلم! ... سرخ ست ... از زخم میخ؛ سینه ی تو ... مادر!
این دردها هزینه ی عشقت بود ... عشقی که زنده داشت ولایت را
دیوار بایدم که بکوبم سر ... از عشق پر هزینه ی تو ... مادر!
دیوار ... وای ... قصه ی تلخش را ... مادر بزرگ گریه کنان می خواند
می گفت: نسل قُنفُذیان دارند ... حتی هنوز کینه ی تو ... مادر!
آن روز ... آخ ... بین در و دیوار ... مهدی مگر صدای تو را نشنید؟
آخر کجاست منتقم سیلی ... موعود بی قرینه ی تو مادر؟
امشب دوباره مرثیه ی دردم ... اما چقدر قافیه کم دارم!
بر من ببخش ... دست دلم خالیست ... بر من ببخش ... مادر من... مادر ... مادر تمام دنیا ... مادر هر که دوستت دارد ... مادر ... مادر ... مادر ...
فاطمه معین زاده
۲۷خرداد ۸۶