در یک جناس تام شد<فرّ> نقطۀ تشریک ما
لیکن به بازار غزل فـــــرّ را تو تنهــــا می بری
یک شب ره صدساله را طی میکنی با اشتیاق
بر کشـتن نام و لقب ،شمشیر تقوا می بری
با فرّ ویا بی فرّ شـــده ذیفر به یاری مفتــــخر
در شهرت احسانی فر و نامش زمولا می بری
سلام.
و درود فراوان بر رفیق موافق حسین عزیز .
فقط عرض می کنم احسن و دستمریزاد .
یقین با تداوم مراقبت ، افق درخشانی پیش روست. سعادت و رستگار تان را مسئلت می دارم.
...............................
با جــــذبۀ مه روی خود آرامِ دریــــــــا می بری
می تابی و خاموشی شب را به یغما می بری
(نقش ماه در مدّ دریا و جلوۀ مهتاب ،تشبیه زیبایی است)
خورشیدِ زر افشان ز نقره تابِ تو بی جلوه شد
شب را مزیّن می کنی ، رونق ز فردا می بری (نتیجۀ دو بیت )
من بهرِ درکِ عشــــقِ تو ، بنگر سرا پا دل شدم
عقل از سرم می رانی و دل را سرا پا می بری
حسین احسانی فر
1392/12/7 در ساعت : 11:49:15
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و گرانقدرم
بداهه زیبایتان بسیار بر دل نشست و ان شاء الله در لوح جان محفوظ خواهد ماند.
مدتی بود که توفیق کسب فیض از خدمتتان را نداشتم و بسیار دلتنگتان شدم.
پیام شما بهترین پیامی بود که می توانست به من برسد.
از اینکه اشعار ناقابل بنده را با دقت هر چه تمام تر میخوانید بسیار سپاسگزارم و بر خود میبالم.
بداهه ای نیز تقدیمتان میکنم:
پای دَرسَت عاشقی را ارمغان می آوری
با حضور مستمرّ خویش دل را می بری
وارثِ «فرِّ» شمایم گرچه من ناقابلم
هرچه «فر» باشد به دنیا،لا جَرَم از ذی فری
|