ضربه ای زد به چارپایه واز،زیر کلی فشار راحت شد
خودکشی بود کار او امّا،زیر دستان دار راحت شد
دست وپا می زد وتکان می خورد،وقت می بُرد تاکه جان بدهد
توی این چند لحظه فکرش با سفری با قطار راحت شد
وقطاری که می رود به جنوب،راهرو ،پنجره و او وغروب
آنقدر حرص خورد تا که رسید،وسط لاله زار راحت شد
وهمین که پیاده شد ناگاه،جنگ شد لاله ها بسیج شدند
گاز اعصاب ،آه نامردی،بعد هم که شکار راحت شد
بعد هم ماجرای تکراری،نفس بی قرار یک کودک
ماسک را روی صورتش که گذاشت،کودک بی قرار راحت شد
چشم هایش که باز شد فهمید،شده دیوانه ی محله ی ما
باخودش گفت :خُب خداراشکر،کار این روزگار راحت شد
دست وپا شل شد از نفس افتاد،گاز اعصاب کارخود را کرد
ما که قدر تورا ندانستیم،لا اقل این مزار راحت شد.
تاریخ ارسال :
1392/11/23 در ساعت : 18:11:44
| تعداد مشاهده این شعر :
685
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.