سلام.
درودتان جناب خسروی وقار گرامی .
غزلی زیبا و تصویری تاسف بار از کردار ناروای ما مسافران مسلمان است . امید که سفر بسلامت و منتظَر منتظِران راهنمای راه باشد.
ماجور باشید .
فکرهای مشوّش تو و من، سال ها جنگ ماندن و رفتن
دوست با دوست دشمنی دارد، صحنه ی کارزار برعکس است
...........................................
با اجازه یک بار نیز مصرع اول مطلع و دوم مقطع را با تغییری جزیی خواندم.
من و تو مسافریم امّا گردش روزگار برعکس است
حادثه اتّفاق می اُفتد، تا مسیر قطار برعکس است
......................
سال ها رفته رفته می آیند، روزها هفته هفته می گذرند
همسفر روزها و شبها مان، تا نیاید سوار، برعکس است