وَرِجه وورجه می کنی انجا!
از لابلای ذهنم سرت را
/بکش/ بالا /کرکره ی چشمت را
می بینی چه هوای خوبی ست.به به
به به با من حرف می زنیم من و تو
چایت را بخور تا سرد نشدی از دهن نیفادی-
غروب لحظه ی صبح ستاره ها.با من گپ/
... می زنیم /(تق تق تق تق)قدم در کوچه ی
/ دیروز/ هوا خوب بود
امروز کمی اما سرما خورده
عطسه می کند ابرِ بالا سر این پارک/ و /نمی آورد بیرون
/دستمالی/ جلوی دهانش نمی گیرد
خیس شدیم نه؟!
میخواهد دلت خورشید از جیبم در بیاورم/بچسبام به صفحه ی اسمان.
_ چایت را بخور تا سرد نشدی از دهن نیفتادی-
داری درون می روی جیبم را؟!
چایت را نمی خوری/ چرا؟/ می روی درون جیب!
می بینی/ سرد شدی.چایت را که نخوردی...
تاریخ ارسال :
1392/11/12 در ساعت : 8:16:39
| تعداد مشاهده این شعر :
525
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.