ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



صبح کودکی
کودکانه ام
رویایی است سوار بر ابرهای روان
بی ریاترین تکه های وجودم را
در سالیان دور 
جا گذاشته ام
آنجا که هیچ کس سیاه نبود
رنگین ترین ثانیه هایم
شوق پریدن از رودخانه ها ی نه چندان بزرگ بود
که کوچکی ام را
بر من گوشزد می کردند
باغ هایی به وسعت اقیانوس
مرا به وسعت خانه یک دوست
رهنمون می کرد
گاه 
درختانی
شریک قایم باشک ها ی همیشگی مان می شد
و گاه
غذای جسم و جانمان
می خوابم
می بینم
می دانم
کودکیم آشکارا
مرا به از نو شدن فرا می خواند
شلوغ
همچون خس خس برگهای خشک  آبان ماه
و پرهیجان
و من در امتداد رودهایی 
که دریا انگاشته  می شد
سفید
چون آسمان پر ابریک روز ایوان
زلال
مثل قلب کوچک معصومه
دیوانه وار
خواب را پشت سر می گدارم
تا صبح کودکی در من بیدار شود
و روزی سرشار از خودم
و دوستانم
و باغی که بزرگ بود
و شاید 
من کوچک بودم
کودک بودم...
(افسانه)




کلمات کلیدی این مطلب :  کودکی - کوچک - معصومه ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1392/11/11 در ساعت : 22:56:9   |  تعداد مشاهده این شعر :  591


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 10,114 | بازدید دیروز : 7,962 | بازدید کل : 123,464,363
logo-samandehi