ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



شمع شمعون


 



بی تو ای گُل هست دل آکنده از غم ؛ دیده پر خون



با تو تنهــا دست می یـــــابد دلـــــم بر گنج قارون



از چه رو شیـــــون نباشد کار من , جـز شیون آیا



کار دیگر هـــــم مگر در هجـــر لیلی داشت مجنون



برتری از هــر چه زیبـــــائی است در دنیا بلا شک



جز خدا هر چیز دیگر نسبــتش با تـــوست مادون



چشم هایت را چرا داری دریــغ از مـا , نخواندی ؟



« لَن تَنَالوا البِرَّ حَتَّی تُنفِقُـــوا مِمَّـــــا تُحِـــــبُّون »



تا ابـــــد مــــن سر زکویت بر نخواهم داشت , زیرا



کز ازل ایزد سرشتـــــم را به عشقت کرد معجون



می گریزد هر کـــــس از عشق ار بلائــی را ببـیند



من خریدارم بلاهــا را به جان بی چـند و بی چون



جمعه ها هر هفتـــــه می آیند و در چشـم انتظاری



تا بـه کی باید زند چشمـــــان ما , از کاسه بیرون



سر به سر گر می گذاری ناز شصـتت با من , امّا



اشک هایم را نمی بیـنی که شد چون رود جیحون ؟



تا به کـی باید شکیـــــبائی کنیـــــم ما با تفرعـُــن



موسیـای دین ما را جز تــو آیا کیـــــست هارون ؟



کم نخواهد شد زحُسنت هیچ , بل خواهد شد افزون



حمــله آوردی , زدی بر قلب ظلمـــت گر شبیخون



هـــــر یکی از مثنـوی هــایش دلم صدها غزل شد



هر غزل دیباچه ای بر شــــرح آن چشمان موزون



طبع من اکنون شکوفا نیسـت , خواهـــــــد شد شکوفا



آنزمـــان کش مـژده آید ( شد مشعشع  شمع شمعون )


کلمات کلیدی این مطلب :  شمع ، شمعون ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1390/5/14 در ساعت : 10:5:6   |  تعداد مشاهده این شعر :  2096


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

بازدید امروز : 8,671 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,229,878
logo-samandehi