ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



قراراین نبود

نامم را همه می دانند ! بدون این که بخواهم، سالیان درازی است همه مرامی شناسند.
 
حتی آن هایی که ازنزدیک مرا ندیده اند.
 
وقتی حرفي از من به ميان مي آيد،
 
چشمان بسیاری ابری می شوند ومی بارند.
 
اما تنها تسلی من این است،که کسی مرا متهم نمی کند.
 
کسی نمی گوید تقصیرتوبود...
 
حیف که خدا نگذاشت ، وگرنه چنان طغیانی می کردم که همه چیز را  دگرگون کند.
 
حیف که باید خاموش می ماندم و دم نمی زدم.
 
نوح(ع)بر من کشتی راند.
 
یونس(ع)در من افتاد وخوراک ماهی شد.
 
موسی(ع)من را با عصایش شکافت.
 
ازهمان آغازجهان ، بیش تراتفاق ها ازمن آغاز یا با من پايان يافته است.
 
من تمام نمی شوم ،همان طورکه "عاشورا" تمام نمی شود.
 
من قصه ی این غصه را ازپدرانم شنیده بودم.
 
من فرزند همان پدرانم.
 
اما کسی به من نگفته بود نباید لب تشنگانی را سیراب کنم.
 
قرارما این نبود...
 
می شناسی ام...
 
نامم فرات است!

کلمات کلیدی این مطلب :  چشمان ، عاشورا ،

موضوعات :  عاشورایی ،

   تاریخ ارسال  :   1392/9/23 در ساعت : 13:1:36   |  تعداد مشاهده این شعر :  495


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

شبنم فرضی زاده
1392/10/3 در ساعت : 9:59:8
احساست جاری
راحله ندافی مقدم
1392/10/3 در ساعت : 15:37:55
سپاس بزرگوار
محمد حسن بذرکار (محب)
1392/9/27 در ساعت : 11:6:50
بسیار زیبا وعال العال در پناه صاحب عاشورا وسیراب فرات دل مولا باشید
بازدید امروز : 41,065 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,205,376
logo-samandehi