بسم الله الرحمن الرحيم
سرانجام شد آنچه كه گمان نميكردم! يعني استاد عليرضا قزوه شعري را نوشته و منتشر كردند و سيلي از انتقادات بي جا نسبت به ايشان شروع شد و در نهايت باز هم با بزرگواري و بزرگمنشي استاد به اتمام رسيد تا حرفي نماند و هيچ كوچك و بزرگي نباشد كه شرمنده ي اخلاق معلمانه ي ايشان نباشد. خوب است همه از ايشان ياد بگيرند و گاهي گناه نكرده را به گردن بگيرند تا كسي دلخور نباشد و كسي قهر نكند و رشته ي دوستي همچنان برقرار بماند...
به قول دوستي كجفهمي و برداشت اشتباه از هر كسي قابل قبول بود و از جماعت شاعر و كتابخوان، مطلقاً. كه شعر زبانِ منطق -به معناي مصطلحش- نيست و زبان تخيل است و استعاره و تمثيل و چه و چه و چه. اينكه استاد عليرضا قزوه شعري را بنويسند و در آن انتقادي به جرياني راه گم كرده ي اين سالها داشته باشند بايد جاي تقدير باشد و تشكر؛ نه اينكه چونان كساني كه انگار به كمين نشسته اند بلند شويم و به جان قزوه و شخصيت قزوه و شعر قزوه بيفتيم! همگان ميدانند كه قزوه خودش استاد شاعران آييني است و خودش دهها غزل و قصيده و رباعي براي ارباب و روضه هاي آن دارد. آنچه كه اين شاعران جوانِ منتقد به آن توجه نداشته اند ادبِ استاد-شاگردي است؛ كه آنچه كه گاهي استاد مي گويد بر شاگرد مكشوف نيست و بايد كمي بيشتر ريز شد و بيشتر تأمل كرد و بعد دهان باز كرد به نصيحت خيرخواهانه ي استاد! و اينكه حتي اگر چيزي را متوجه نشديم دست بلند كنيم و از استاد بپرسيم و سوال كنيم؛ نه اينكه هياهو به راه بيندازيم و بعد حتماً در دل خوشحال بشويم كه: "دلمان خنك شد! قزوه را خنك كرديم! قزوه كوتاه آمد!" خدا نكناد كه اينطور بوده باشد. اما اگر بوده باشد هم بايد گفت نه جان برادر! قزوه اشتباهي نكرده بود كه آن را اصلاح كند. قزوه به خاطر برداشت هاي اشتباه و كجفهمي ها -كه از جماعت شاعر بعيد بود و هست و خواهد بود!- شعرش را اصلاح كرد و بزرگواري خودش را نشان داد، نه اشتباه خود را.
كساني كه انتقاد كرده اند همه از عزيزان و دوستان من هستند. اما برايم جاي سوال است كه شما كه اينقدر به ادب معتقد هستيد چرا خود به آن عمل نكرديد و كمي تأمل نكرديد در شعر قزوه و در شخصيت او؟ قزوه همان كسي است كه در عاشوراي ۸۸ از امام حسين عليه السلام دفاع كرد و از ولايت دفاع كرد و وبلاگش شد مورد هجوم فحشها و متلكها و تهديدهاي اين و آن. يعني ميخواهيد بگوييد قزوه كه آن سال جانِ خودش و خانواده اش را داشت فداي عزاي امام ميكرد حالا از امام چيزي نميداند و حالا فرق عزا و شريعت و قيمه و قمه را نميداند؟ يا مثلاً فكر ميكنيد همه ي كساني كه -در دل و در متن- از قزوه در اين ماجرا حمايت كردند در اين محرمِ سال ۱۳۹۲ براي امام سينه نزدند و شعر ننوشتند و ...؟ بگذريم و بگذريد...
بگذريم و بگذريد. استاد قزوه فقط بزرگواري كرد. به نظر من هم شعر قبلي و هم شعر جديد هر دو زيبا بودند. هم ان انتقادها وارد بود و بايد گفته ميشد و بايد بشود؛ و هم اين شعر كه اقامه ي عزاي ارباب است. كاش دوستان كمي -فقط كمي- به آنچه نوشته اند فكر ميكردند و به آنچه استاد قزوه نوشته بود.
بعيد بود از شما دوستان!
همين!
و همين هم چيز كمي نبود...
حالا شعر استاد عليرضا قزوه ي عزيز را ميخوانيم با همان صورت كه خودشان تواضع كردند و نوشتند:
اين شعر به احترام اهل بيت (ع ) با بازنگري مجدد تقديم مي شود :
به جاي شیر ، تیر نوش کرده بود اصغرت
و بعد تیر و تیغ و نیزه می زدند بر سرت
" کنار درک -غربت - تو كوه از كمر شكست"
چقدر زخم تشنه مانده است روی پیکرت
سر حسین(ع) تشنه لب هنوز روی نیزه هاست
زمانه خاک بر سرم، زمانه خاک بر سرت
هزار سال رفت و تو هنوز زخم می خوری
هزار سال رفت و تازه است زخم حنجرت
هزار سال رفت و دسته دسته قوم كوفيان
گرفته تیغ بر کف ایستاده در برابرت
سر به روي نيزه ات حقيقت محمدی ست
چرا زمانه پی نمی برد به اصل جوهرت؟
بیا کنار خيمه هاي تشنه لب نگاه كن
ببین که زخم تیرها چه کرده با برادرت
شب وداع آمد و سری زدم به مجلسی
که شعله اش اگرچه بود نام پاک مادرت
تمام شب شکسته سینه می زدم به یاد تو
و لشكري که اسب می دواند روی پیکرت...
***
نشسته ام به یاد روزهای دور کودکی
شکسته دم گرفته ام به یاد دیده ی ترت
سلام می کنم سلام می کنم به زخم تو
سلام می کنم به عطر جمله های آخرت
سلام ما سلام ما به تشنگان کربلا
سلام ما سلام ما به اکبر و به اصغرت
ظهر عاشورای سال 1392