بیت بیت غزل از داغ غمش ریخت به هم
شعر من نوحه شد و محتشمش ریخت به هم
راه می رفت و پدر محو تماشایش بود
آه از آن لحظه که با هر قدمش ریخت به هم
من علی ابن حسین ابن علی ام مردم
دشمن از دیدن تیغ دو دمش ریخت به هم
دست پرورد علمدار عجب جنگی کرد
تا زمین خورد ، عمو دید علمش ریخت به هم
دم آخر که نفسهاش شمارش می شد
از دم تیغ کسی بازدمش ریخت به هم
«یا» جدا «لام» جدا «عین» جدا افتاده
خواست شاعر بنویسد . . . قلمش ریخت به هم
دفتر شعر بیارید هجا جمع کنید
شاه بیت غزلم زیر و بمش ریخت به هم
تاریخ ارسال :
1392/8/18 در ساعت : 13:38:30
| تعداد مشاهده این شعر :
1255
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.