یک عمر دویدیم و به جایی نرسـیدیم
زان یار دل انگیز صدایی نشـنیدیم
بغضی به گلوبود که بایست فروخورد
شاید که خدا خواست ، به مقصود رسیدیم
********************************
دلداده ی تو، رسم تحمل آموخــــت
ازدوری تو چو شمع در شبها سوخت
این درد فراق کــی توان با کس گـفت
بی نور تو صد چراغ باید افروخت
******************************
از دیده ما در طلبت خون جاری
دیدار تو آرزوست در بیداری
یک عمر به جمـعه وعـــده دادند اما ....
دادیم به دیدگان خود دلــداری
***************************
از صحبت شب بو و گـل نرگس مست
خم رقص کنان به سجده افتاد و شکست
شرمنده از این شکـست پیمان شد جـام
بی چاره دلی که دل به بیگانه ببست
****************************
1390/4/31
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/5/1 در ساعت : 13:32:38
| تعداد مشاهده این شعر :
1444
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.