درد خود را نتوان چون که مداوا کردن
چاره ای نیست به جز صبر و مدارا کردن
روزگاری است که ابناء بشر صف در صف
ایستادند پی معرکه بر پا کردن
این یکی سعی بلیغش همه در مچ گیری
وان یکی بسته کمر از پی افشا کردن
به همان قدر که میزان تخلف بالاست
متداول شده در جامعه حاشا کردن
عده ای در پی نابودی ارزشهایند
به موازات حقوق بشر احیا کردن
گاه گویند که یکتا گهر آزادی
رفت از دست و محال است که پیدا کردن
گاه نیز از پی طومارنگاری شب و روز
کارشان هست تمنا و تقاضا کردن
به دو صد کار خطا متهمش می سازند
گر ابا کرد یکی فرد ز امضا کردن
دل ما جعبه ی رایی است که ابطالش را
خواست چون خسته شد از بستن و از وا کردن
ثروت اندوز اگر کلبه ی صد میلیونیش
کاخ شداد شد از بعد مطلا کردن
کلیه ی خویش فروشد ولی آسیب پذیر
تحت عنوان فداکاری و اهدا کردن
به دیاری که فزرت همه قمصور بود
نتوان خنده بجا کردن و بی جا کردن
توی این دوره ی سرسام خوشا حال کسی
که فقط عادت اویست تماشا کردن
نظر «شاطر» اگر می طلبی البته
کیف بایست که با طنز مهنا کردن .