ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



به خدا قسم جدی است نه شوخی، حق است نه دروغ




به خدا قسم جدّى است نه شوخى، حق است نه دروغ، و آن نيست مگر مرگ كه داعى آن فريادش را به گوش رسانده، و راننده اش با سرعت همه را مى راند. ...آيا نديده ايد آنان را كه دچار آرزوهاى طولانى بودند، و كاخهاى محكم مى ساختند، و ثروت فراوان
جمع مى كردند، چگونه خانه هايشان تبديل به گورها شد، و اندوخته هايشان نابود گشت، و ثروتشان
به وارثان رسيد، و زنانشان به ازدواج مردان ديگر درآمدند، نه بر حسنات خود توانند افزود،
و نه قدرت عذرخواهى از بديهايشان را دارند؟!
 (خطبه 132 نهج البلاغه)



دارد بدون سر بدنم راه می رود
من مرده ام چگونه تنم راه می رود؟
تسخیر کرد ملک دلم را غرور و حال
چنگیز جهل در وطنم راه می رود
هر کس شنید پای خیالش خلیده شد
انگار خار در سخنم راه می رود
پرورده ام هزار هزار اژدهای سرخ
سحر زبان ببین! رسنم راه می رود
****
اکنون بغل گرفته تمام مرا زمین
گرگ هراس در عدنم راه می رود
در سرسرای  جمجمه یک مار خفته است
کژدم درون چشم صنم راه می رود

(در سر سرای جمجمه ام لانه کرده مار
کژدم درون پیرهنم راه می رود)*
از نسل حرفهای پر از تیغ و طعنه است
این عقربی که در دهنم راه می رود
بردند هرچه بود و مرا نیست همنشین
جز وحشتی که در کفنم راه می رود
یکروز تاج عشق مرا می نهد به سر
مردی که در خیال زنم راه می رود


*تغییر به پیشنهاد استاد موسوی و استاد وثوقی

کلمات کلیدی این مطلب :  مرگ ،

موضوعات :  اجتماعی ، آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1392/5/20 در ساعت : 11:38:57   |  تعداد مشاهده این شعر :  1538


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

محمد وثوقی
1392/5/21 در ساعت : 22:3:15
سلام و عرض ادب

انصافاً شعر خوبی است دست مریزاد استاد؛ منتها:‏
در سرسرای جمجمه یک مار خفته است‎‏ ‏
کژدم درون چشم صنم راه می رود
مصرع دوم، هم به لحاظ ارتباطی رسا نیست و هم به لحاظ آهنگ ‏اشکال ‏ظریفی در قافیه دارد؛ کافی است به تکیه (استرس، ‏آکسان) کلمه دقت ‏کنیم و آن را با دیگر کلمات قافیه بسنجیم. ‏
بنده نه اهل وزن‌ام نه قافیه، منتها از ‏بس شعر شسته‌و رفته است؛ این ‏اختلال آهنگ + آن ضعف ‏تألیفی که ناشی از التفات ناگهانی و ناموجه از ‏خطاب به غیبت است؛ خیلی در ذوق‌ام زد. البته باید اذعان کرد که ‏‏«برجستگی‌های نامنتظر» خود باعث نوعی جلب توجه می‌شوند که اگر ‏آگاهانه و به‌جا استفاده شوند خیلی هم خوب‌اند. ‏
توضیح: این شسته‌رفته‌بودن از ویژگی‌های اشعار شماست که اغلب ‏مؤثر می‌افتد و گاه منجر به روبوتیک شدن شعر می‌شود.‏
مصرع پیشنهادی؟ استاد موسوی "کژدم درون پیرهنم راه می‌رود" ‏ضعف ‏قافیه را برطرف می‌کند؛ هر چند ‏عقرب درون چشم مؤثرتر از درون ‏پیرهن است.‏ ‏
ضمناً "یک مار" هم جالب نیست؛ بنا به منظور گوینده، "مار" یا "ماری" ‏افصح است.‏
یا علی (ع)‏
حمید خصلتی
1392/5/22 در ساعت : 18:51:52
با سلام. جناب وثوقی به نکته بسیار ظریف ودقیقی در مورد موسیقی اشاره کرده اند که کاملا درست است .این از دقت نظر ونگاه موشکاف ایشان در خوانش این شعر بوده است.
حمید خصلتی
1392/5/23 در ساعت : 9:11:56
با سلام. به دوستان عزیزم وشاعر محترم.باید عرض کنم در موردمحتوای سطر کژدم درون چشم صنم راه میرود من با این تعبیری که به کار برده اید موافقم وآن را تعبیری تاثیر گذار میدانم .زشتیی که کژدم نماینده آن است وپنهان بودن ان در پشت زیبایی صنم سطر قابل اعتنایی به وجود آورده. اما آنچه جناب موسوی وجناب وثوقی فرموده اند در استفاده درست از قافیه وارد است واینکه فرموده اید پیشنهادی که بتواند جایگزینی برای این واژه باشد را قبول می کنید.من فکر میکنم حتما نباید یک سطری که مورد نقد قرار می گیرد جایگزینی داشته باشد که در مورد این سطر به خصوص جایگزینی که جناب موسوی فرمودند بعضی اشکالات را بر طرف میکند ولی ممکن است غرض شاعر را نرساند.پس مراد این است که این موضوع در اشعار بعدی شاعر یا بقیه دوستان لحاظ شود.نکته قابل توجه برای دوستان جوان تر شاید مرز ردیف وقافیه باشد که بارها مورد بحث قرار گرفته است.در این شعر واژه های مستقلی مثل بدن/تن/وطن/سخنرسن/دهن/کفن با هم قافیه شده اند که همه درست هستند ومیم انتهای قافیه در حقیقت ردیف محسوب میشود ولی در کلمه صنم وقتیآن را بابقیه قافیه ها مقایسه میکنم واز شناسه میم جدا می شود،خواهد شد:صن+میم که صن واژه مستقل ومعنا داری نیست واشکال وارده جناب وثوقی اینجاست که خودش را نمایان میکند ودقت خوانش این عزیز اینجا دیده میشود.البته شاعر محترم هم کارشانم قابل تقدیر است به رویی گشاده نقد را پذیرفتند وباعث باز شدن دامنه بحث شدند.موفقیت همه عزیزان را آرزو دارم.
امیر سیاهپوش
1392/5/23 در ساعت : 8:30:3
سلام و عرض ادب و ارادت
بسیار سپاسگذارم از برادر اهل فضل و دقت جناب وثوقی عزیز
و بر برادر دقیقم جناب خصلتی عزیز
آنچه فرموده اید درست است. تا حدودی خودم هم متوجه بودم و البته تا الان در اصلاح این نقیصه موفق نبوده ام.
پیشنهاد استاد موسوی خوب است اما به نظرم رسید شاید به خوبی نتواند مقصود حقیر از این بیت را برساند. این بیت ادامه بیت قبلی است و مضمون آن در ابیات بعدی هم تداوم پیدا می کند تا وارد کردن ضربه نهایی در بیت آخر. در این شعر از بیت پنجم من مفهوم واقعی و عینی مرگ در نظرم بوده است: من مرده ام و بدنم پوسیده و مار و عقرب در چشم و سرم لانه کرده اند. بعد از مرگ هم پیرهنی ندارم . مگر اینکه امیدوار باشیم خواننده ی شعر مفهوم پیرهن را به کفن تاویل کند. دیگر اینکه فکر کردم کژدم درون چشم صنم غفلت زداتره و...
منتظر می مانم سایر دوستانی که حال و مجال دارند هم نظر بدهند. در نهایت اگر به نکته ی جدیدی نرسیدم همین پیشنهاد شما را اعمال می کنم.
باز هم ممنون از لطف و عنایتتان
خدای بزرگ و بی شریک نگهدار شما
امیر سیاهپوش
1392/5/27 در ساعت : 8:50:25
سلام بر استاد جندقی عزیز
بسیار سپاس از جنابعالی به خاطر نقد عالمانه و مضمون محورتان. پیشنهادتان در خصوص جایگزین کردن کلمه وثن مناسب است. تنها ملاحظه ی حقیر، غریب و نامانوس بودن آن است. به احتمال بسیار زیاد غالب دوستان مفهوم این کلمه را متوجه نخواهند بود و همین امر از بلاغت و قدرت تاثیر شعر تا حدودی خواهد کاست. با این حال پیشنهادتان وسوسه انگیز است!
درخواست حقیر از جنابعالی و سایر دوستان اظهار نظر صریح درخصوص بیت آخر است. سو برداشت از آن کم نبوده تا جایی که تصمیم به حذف آن گرفته ام.
محمد یزدانی جندقی
1392/5/26 در ساعت : 13:35:36
این شعر با احتیاط در گذر گاه تنگ و صعب العبور ادبیات آیینی و مذهبی حرکت می کند در پردازش مفاهیم اجتماعی بر اساس تعالیم سازنده مکاتب توحیدی توجه به زندگی هدفمند جز با تامل لحظه به لحظه در موضوع مرگ ممکن نیست شعر پیش رو نمونه ی فاخری در این دسته بندی است و در تلفیق اندیشه و احساس و انتقال پیام موفق است و با احتیاط در گذر گاه تنگ و صعب العبور ادبیات آیینی و مذهبی حرکت می کنددر آفرینش این متن محتوا محور چند نکته قابل درنگ افزونتر است یکی اینکه شرح بیان از زبان مرده ای است که بی بهره از انفاس فیض قدسی حق است و هشدار های متن نیز در همین راستا مهندسی شده است و بر اساس یافته های منقول و معقول در خصوص احوال انسان دنیا دوست و غافل در عوالم پس از مرگ است که از لحظه مفارقت روح از بدن آغاز می شود و تا برزخ و قیامت ادامه می یابد بنا براین وحشت از انچه در این متن به تخیل و تصویر در آمده است نباید فقط به وحشت از مرگ قلمداد شود و به ترس از زیستن در جهل و غفلت نیز رهنمون است در رگه هایی درخشان مانند :
تسخیر کرد ملک دلم را غرور و حال
چنگیز جهل در وطنم راه می رود//و تلمیح مناسب به تقابل سحر و اعجاز در حوزه ی مباحث معرفتی با تکیه بر رویدادهای تاریخی :
پرورده ام هزار هزار اژدهای سرخ
سحر زبان ببین! رسنم راه می رود
در قسمت دوم شعر از انچه در سخن آمده است تمرکز بر روی جمجمه بر منطقی غیر قابل انکار استوار است چرا که در باز یابی انسان از انچه به عنوان بدن عنصری بیشترین نشانه های شناسایی را داراست همین جمجمه است شکل مار پیچ مغز در جمجمه و تعبیری که از لانه کردن مار در جمجمه انسان مرده اورده است تقابل دو نگاه به زندگی و مرگ است و نیز بر واقعیت نابودی هر شی بدون روح استوار است قافیه های شعر خوب و ردیف در این نوع ادبی کم نظیر و کار کرد ان در این شعر فراتر از قافیه است به این معنی که ردیف ) راه می رود ) محرک پویانمایی قافیه و به طور کلی بالندگی و بلوغ این متن است در مشکل فونیک ) صنم ) مورد اشاره اساتید
پیشنهاد استاد موسوی جایگزینی )پیرهن ) بهتر از صنم است اما مشکل دیگری بروز می کند که قافیه پس ازان ) دهن ) حروف قافیه هم سان و بلافاصله از پی هم آمده است و این نیز از منظر زیبایی شناسی قافیه چندان مقبول نیست به نظر حقیر اگر از کلمه ) وثن ) استفاده شود با توجه به مترادف بودن ان با صنم بار مشکل اندک خواهد شد
و نسبت ) وثن ) با راوی ) وثنم ) می تواند به پایانبندی برگردد
یکروز تاج عشق مرا می نهد به سر
مردی که در خیال زنم راه می رود
شرح بیش از این به دست کم گرفتن مخاطب و شاعر ارجمند منتهی می شود و روا نیست به همین اندازه نیز از محضر شاعر استاد اساتید نامور و مخاطبین ارجمند پوزش می طلبم
نام ارسال کننده :  مجتبي اصغري فرزقي ( كيان)     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
ياعلي كار زيباي شما را خواندم موفق باشيد كيان- مشهد
نام ارسال کننده :  مهرگان مهرآیین     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
زیبا وتکان دهنده بود متاسفانه آدما اینقدر تو دنیای مادی غرق میشن که مرگ و فراموش میکنن غافل از اینکه مرگ راه نهایی و نتیجه ی زندگی ماست.جناب سباهپوش ممنون وسپاسگذارم.
نغمه مستشارنظامی
1392/5/20 در ساعت : 13:27:49
بسیار تکان دهنده و آموزنده بود جناب سیاهپوش
به ویژه اشاره به عقرب و زخم زبان . کاش همیشه و هر لحظه به یاد مرگ باشیم
---------------
متشکرم از توجهتان
کاش بیشتر فکر کنیم و کمتر حرف بزنیم.
سلامت باشید انشاءالله
فاطمه معین زاده
1392/5/27 در ساعت : 0:57:58
به نام خدا
با اهداء سلام خدمت استاد سیاهپوش
از خواندن شعر بسیار پرمغز و پرمایه و در عین حال تکان دهنده وتامل برانگیز شما حقیقتا لذت بردم و بیش از آن، از مطالعه نقدهای ظریف و دقیقه و نیز نکته سنجی و ظرافت نگاه اساتید توانمند عرصه شعر نسبت به سروده تان بسیار بسیار استفاده بردم.
و البته در دلم حسرت خوردم از اینکه کاش نسبت به سروده های من هم نقدی هرچند مختصر صورت می گرفت.
--------------
سلام بر شما شاعر متعهد و توانا خواهر ارجمند و بزرگوار. شکر خدا که این شعر ناقابل مورد توجه شما بوده است. ممنون از ترحیب و تشویقتان.
اساتید ارجمند با وجود مشغله ی زیاد حقیقتا لطف می کنند به نقد اشعار می پردازند. شما می تونید به بخش نقد اعلام کنید تا یکی از اشعارتان به انتخاب خودتان نقد بشود.
خانم معین زاده در خصوص بیت آخر این غزل ممنون میشم صریح و بی تعارف نظرتان را بفرمایید. خیلی از دوستان معتقدند غلط اندازه و ممکن است برداشت نا مناسبی از آن بشود. نظر شما اولا به عنوان یک شاعر خوب و ثانیا به عنوان یک بانوی متخلق حتما به حقیر کمک خواهد کرد. امیدوارم سایر دوستان هم در این خصوص دریغ نفرمایند.
علی گیاهی
1392/5/20 در ساعت : 11:45:17

سلام بر جناب سیاه پوش گرانقدر

دست مریزاد

عیدتان مبارک

بدرود
-----------------
سلام جناب گیاهی
عید شما هم مبارک
زنده باشی
سید علی اصغر موسوی
1392/5/20 در ساعت : 19:7:25
در سرسرای جمجمه یک مار خفته است
کژدم درون پیرهنم راه می رود
***
سلام جزاک الله
تلخ و گزنده
بیت آخر :
بسیار تلخ ، اما کاملا بکر!
موفق باشید و پیروز
امیدوارم خود وبستگانت خیردنیا و آخرت ببرید
یا حق!
-------------
سلام بر استاد گرانمایه و متعهد خودم
خیلی لطف کردید به حقیر سرزدید. ممنون از گذر و نظرتان استاد
من هم بهترینهای دنیا و آخرت را برای شما و همه ی خوبان عالم از خدای بی شریک خواهانم
علی اصغر اقتداری
1392/5/20 در ساعت : 17:0:58
سلام بر شما
زیبا
کوبنده
تلخ
غم انگیز وپرُ از حرف های تکان دهنده !
این است برداشت من از این چکامه
--------------
سلام و عرض ادب و ارادت
برداشتتان ارزشمند و مایه امید است به این دلیل که می خواستم همینطور باشد: گزنده و بیدارگر.
علی یار شما
زهرا شعبانی
1392/5/20 در ساعت : 18:3:11
از نسل حرفهای پر از تیغ و طعنه است
این عقربی که در دهنم راه می رود

چقدر زخم زده ایم و زخم خورده ایم از این عقرب!
خداوند به همه ما رحم کند...
--------------
و شعرا اگر بخواهند زخم بزنند، کشننده تر از هر کسی زخم خواهند زد.
سلامت باشی و در امان از تیر طعنه ی دشمنان
ایمان کریمی
1392/5/20 در ساعت : 21:25:54
سلام استاد عزيزم
عيد گذشته بر شما مبارك ‏ طاعات قبول در گاه حق
از شعر خواني شما محضر رهبري بسيار خوشحال شدم و فيض بردم...
اين غزل هم بسيار زيبا بود
طيب الله جناب سياهپوش عزيز
التماس دعا
ياعلي
--------------
سلام ایمان عزیز
عید شما هم پر نور و سرور
ممنون محبت شما. کم کار شدید. چرا؟
التماس دعا
ایمان کریمی
1392/5/21 در ساعت : 21:47:58
سلام مجدد

كم كاري كه بابت مشغله ست

ولي يه مدتي هست نت هم ندارم متاسفانه و كمتر ميرسم بيام و كاراي دوستانو بخونم و استفاده كنم.

التماس دعاي شديد دارم استاد خوب و عزيز . . . .
---------------
سلام و آرزوی توفیق و فراغت دل برای شما
مهشید رهبری
1392/5/21 در ساعت : 13:57:4
سلام جناب سیاهپوش بزرگوار،بسیار تاثیرگذار بودو
چقدر تامل برانگیز...
-------------
سلام و سپاس از شما بزرگوار
زنده باشی
علی نظری سرمازه
1392/5/20 در ساعت : 16:51:17
درودشاعرگرامی.دردبسیارجانکاهی است که اززیبایی شعرنکاست/بردندهرچه بود ومرانیست همنشین/جزوحشتی که درکفنم راه می رود/روزی که از جسدخود هم فرارمی کنیم/
----------------
سلام و سپاس از برادر خوبم
زنده باشی
فاطمه تفقدی
1392/6/9 در ساعت : 11:33:35
سلام جناب آقای سیاهپوش
غزل پرمغزی ست ، خوب می شد اگرانسان هرلحظه بایادمرگ جانش را به کردار نیک ،آذین بندد .
خاصیت کلام مولایمان حضرت علی "ع" پالودگی ست،
واین تاثیر در کلام شما ستودنی ست.
بیت پایانی غزل شما نیز کاملا قابل دریافت است .
مشام جانتان همواره عطرآگین به نهج البلاغه.
یاعلی
-------------
سلام خانم تفقدی
خیلی ممنون از گذر و نظر عالمانه و دل گرم کننده شما.
آمین میگم دعای عالیتان را.
زنده باشید و سربلند انشاءالله
محمد حسین انصاری نژاد
1392/5/20 در ساعت : 20:19:48
سلام برادرعزیزم.
غزل حکمت آمیزوتکان دهنده ای است.کاش تلنگری عمیق تربردل غبارگرفته ی غافلانی چون من بخوردومرگ آگاه ترومعادباورترشویم.دست مریزاد.
--------------
سلام بر برادر خوشفکر و اهل معرفت و معنا
سپاسگذارم جناب انصاری نژاد. دعا کنید برای غفلت زدایی از دل این حقیر و همانندان بسیار حقیر
یا علی
فاطمه معین زاده
1392/5/27 در ساعت : 18:46:42
به نام خدا
سلام آقای سیاهپوش
وقتی برای اولین بار شعرتان را خواندم، با رسیدن به بیت آخر، همان برداشتی را کردم که احتمالا برخی دیگر از دوستان از بیت آخر داشته اند: «خیانت»، «عشق دوم» و ...
بعد که یادداشت ابتدای غزل را خواندم که مربوط به نهج البلاغه بود و منظور اصلی شما را از سرودن این شعر دریافتم، بیت آخر را با این جمله « و ثروتشان
به وارثان رسيد، و زنانشان به ازدواج مردان ديگر درآمدند» منطبق کردم و مشکل حل شد.
به هر حال، من هم مثل شما و سایر دوستان معتقدم که بیت آخر باید اصلاح یا جایگزین شود.
پیشنهاد من این است:
یک سال بعد؛ ... وارث من سفته می کشد!
یک مرد پا به پای زنم راه می رود ...
--------------
سلام و سپاس فراوان از شما خانم معین زاده.
پیشنهاد شما یکی از بهترین پیشنهادهایی است که تا الان دریافت کرده ام. مصرع اول جای تامل بیشتری دارد. همچنان منتظر دریافت نظرات دوستان دیگر می مانم.
خیلی متشکر از شما بانوی فرزانه
دکتر آرزو صفایی
1392/5/21 در ساعت : 11:56:33
درود بسیار جناب سیاهپوش گرامی
نفیسه ی زیبایتان را خواندم
کاش بیش زبان به کام بگیریم
و کمی بیاندیشیم
نویسا بمانید
-------------
سلام بر شما خانم دکتر
خیلی ممنون از لطف شما.
چند وقتی نا پیدا بودید. انشاءالله که در سلامت و صحت بر مدار حق و عدالت، پایدار باشید.
یا علی
وحید ضیائی
1392/5/21 در ساعت : 1:6:9
بسیار تاثیر گذار بود .ممنون
-------------
بسیار سپاس از محقق گرانقدر و اهل فضل
سلامت باشید انشاءالله
مرضیه عاطفی
1392/5/21 در ساعت : 11:23:57
سلام جناب سیاهپوش

غزلتان حال و هوای خاص و فضایی خاص دارد که در عین دلنشینی و شاعرانگی, هراسناک است.

عالیست!

قلمتان استوار و پویا!

پیروز باشید

یا علی(ع)
------------------
سلام و سپاس از توجه شما بانوی بزرگوار
خدای بزرگ نگهدارتان
بازدید امروز : 10,841 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,232,048
logo-samandehi