عمری است که از ضعف ریالی گله مندم
چون نیست مرا قوت مالی گله مندم
دارم ز قدر با دل پر شکوه فراوان
وز جور قضا سفره ی خالی گله مندم
ساقی ز ازل سرکه به جای می خوشاب
چون ریخت به مینای سفالی گله مندم
تا اوج طمع قدرت پرواز مرا نیست
زان روست که از بی پر و بالی گله مندم
زد تیر به قلب اخوی لیک مرا کشت
در عشق ز ابروی هلالی گله مندم
بر کهنه گلیمی شده ام قانع مجبور
هر چند که از تاجر قالی گله مندم
دکتر چو نفهمید مرا چیست مرض گفت:
از دست تو بیمار خیالی گله مندم
خندیدم و گفتم به جوابش : و همینطور
این بنده هم از حضرت عالی گله مندم
تنها نه ز تو بلکه ز هر ثابت و سیار
در مرکز تهران و حوالی گله مندم
از رفتگر و قاضی و بقال و دواساز
ایضا ز نماینده و والی گله مندم
«شاطر» چو مرا با گله زادند از اول
تا موقع مردن متوالی گله مندم .
کلمات کلیدی این مطلب :
گله ،
مند ،
! ،
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1390/4/13 در ساعت : 19:17:41
| تعداد مشاهده این شعر :
2005
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.