ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



نمی دانم چرا؟!
روز و شب سر در گریبانم، نمی دانم چرا

مانده ای در خط پایانم، نمی دانم چرا

در هجوم غربتم چون کودکی دور از وطن

از خودم حتی هراسانم، نمی دانم چرا

زیر باران حوادث خشت خشتم آب شد

خانه ای از پایه ویرانم، نمی دانم چرا

آتشی از جنس حسرت در تنم افتاده است

شعله ای در خویش پیچانم، نمی دانم چرا

در به در دنبال انسان هر کجا را گشته ام

دیگر از گشتن پشیمانم ،نمی دانم چرا!

گرچه عمری آی دریا! آی دریا! گفته ام

تشنه چون کام بیابانم ،نمی دانم چرا

سر کشیدند این جماعت زندگی را مثل آب 

من ولی در هجّی نانم ،نمی دانم چرا؟!
آسمان شهرم از ابر ریا بر پا شده ست
زیر سقفی نا مسلمانم ، نمی دانم چرا!

زندگی با مرگ توفیری ندارد پیش من

عاشق هم این و هم آنم! نمی دانم چرا؟!


کلمات کلیدی این مطلب :  خظط پایان ، ابر ریا ، سر در گریبان ،

موضوعات :  اجتماعی ،

   تاریخ ارسال  :   1392/2/19 در ساعت : 9:31:5   |  تعداد مشاهده این شعر :  1082


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

نام ارسال کننده :  عظيم زيارتي     وب سایت ارسال کننده
متن نظر :
سلام بزرگوار
غزل شتسه و رفته و مطابق با تمام معيارهاي لازم را خواندم كه سرشار از احاس لطيف بو كه به واسطه يبيان شيوا و فصاحت كلام به مخاطب نيز خوب انتقال مي يابد. اما آنچه كه بعنوان يكي از رسالتهاي شاعران فرهيخته چون شماست اين است كه روحيه نشاط و اميد به زندگي را در جسم منجمد شده ي اجتماع تزريق نمايد و باعث حركت بسوي تعالي گردد.پيروز باشيد
سید علی اصغر موسوی
1392/2/19 در ساعت : 14:44:2
در هجوم غربت وچون کودکی دور از وطن

دائمااز خودهراسانم، نمی دانم چرا
******
سلام
جزاکم الله استاد
دربرخی از مصرع ها "م " ضمیر تکرار شده است
جسارتا باعث افت بلاغت شعر می شود!
بدین جهت بیت بالا نوشته شد وگرنه شما در ساخت غزل بسیار توانمند و استادید
موفق باشید.
یا حق
+++++++++
ممنون از نظرتان
مصراع اول به طور مستقل یک معنی دارد ومصراع دوم کلمه ی حتی تاکید بیشتری دارد
بازهم ممنون که نظر دادید
علی رضا آیت اللهی
1392/2/19 در ساعت : 18:53:23
(2)
عرفان شعر در مرحله ی تحیٌر شاعر کاملا" هویداست ؛ امٌا زمانی به اوج می رسد که به تقریض از مولانا جلال الدین محمد مولوی بلخی می رسد :
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر
کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست »
امآ اگر مولانا ادامه می دهد که :
« از همرهان سست عناصر..
وضعیٌت شاعر یا در واقع زمانه شاعر غزلسرا در اینجا بحرانی تر و آنهم بسیار بحرانی تر می نماید ؛ چنانکه شاعر ، به ناچار ، از« تحیٌر» و انتزاع عارفانه مولانا رجعت کرده با فصاحت و بلاغتی تام و تمام به « طرح مسئله » می پردازد و وارد آسیب شناسی و به طور کلٌی جامعه شناسی عصر خود می گردد :
« سر کشیدند این جماعت زندگی را مثل آب
من ولی در هجّی نانم ،نمی دانم چرا؟!
آسمان شهرم از ابر ریا بر پا شده ست
زیر سقفی نا مسلمانم ، نمی دانم چرا »
و نهایتا" شاعر این غزل نیز چون شاعر شرقگرا - عرفانگرای آلمانی ، گوته ، بر تردیدات یا همان « تحیٌر » خود با وجود « شناخت » مهر تاکید کوبیده غزلش را با یک حُسن مقطع به پایان می برد :
« زندگی با مرگ توفیری ندارد پیش من
عاشق هم این و هم آنم! نمی دانم چرا؟ »
استوار و پایدار باشید انشاء الله .!
++++++++++++++++++++
درود برشما استاد گران مایه
نقد شما تنها نقدی است که براصول حقیقی نقد پایه گذاری می شود واین مایه ی مباهات است که فر هیخته ای چون شما اشعار ناچیز مرا به نقد می نشیند
بله استاد این نمی دانم چرا ها همان تجاهل العارف است که اشاره فرموده اید
بودن افرادی چون جناب عالی که وقت وتجربه وعلم خودرا در جهت اعتلای شعر وادب که سر چشمه ی هنر وفرهنگ است به کار می اندازند غنیمتی است بزرگ ومن به نوبه ی خودم از نطرات شما استفاده می کنم
نعمت سلامتی امنیت وسر فرازی را برایتان خواهانم
محمدرضا جعفری
1392/2/20 در ساعت : 17:55:33
با سلام
خیلی جالب بود اما رابطه شاعر با قرآن مجید میتواند بسیار مفیدتر باشد
پیشنهاد میکنم آیات زیر را بخوانید و ضمن مطالعه تفاسیر آنها شعرتان را قوی تر ارائه فرمائید

فما متاع الحیاه الدنیا فی الآخره الا القلیل (38 توبه )
وذرالذین اتخذ وادینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیاه الدنیا (70 انعام )
محفوظ باشید

دکتر آرزو صفایی
1392/2/21 در ساعت : 22:0:50
درود بسیار استاد
زیبا و دلنشین سرودید
دست مریزاد
محمد شکری فرد
1392/2/19 در ساعت : 10:12:48
سلام استاد...غزل زیبایی بود...خواندم و آموختم...

از شما همیشه بهترین ها را خوانده ام.

زنده باشید.
+++++++++
ممنونم
مرضیه عاطفی
1392/2/19 در ساعت : 16:40:23
با سلام خدمت شما

زیباست و پر از چراهای بی جواب!



به نظر شما در بیت4 قافیه به اینصورت باشد چطور است؟

"آتشی از جنس حسرت در تنم افتاده است

شعله ای در خویش " پنهانم" نمی دانم چرا"



شرمنده دخالت کردم!

شاعری پیروز باشید!

+++++++++
با سپاس از نظرتان
رقص شعله معروف است آتش انبوه شعله هایش به دور خویش پیچان است ومن نظرم همین رقص پیچان بوده است



عباس خوش عمل کاشانی
1392/2/20 در ساعت : 8:52:35
درود بر استاد فرزانه و مفضال.از خوانش این نفیسه مثل همیشه محظوظ شدم.بیت مقطع را که خواندم به یادم آمد که ارادتمند سالها پیش غزلی گفته ام با این مطلع:
زندگی با مرگ پیشم گر چه توفیری ندارد
عاشق مرگم که حکم دست و پاگیری ندارد...
سربلند باشید.



سلام وممنون از حضور مبارکتان
تاریخ تولد این شعر هم از ده سال بیشتر است
هم فکر بودن یعنی این !
تندرست ومانا باشید
سارا وفایی زاده
1392/2/21 در ساعت : 11:19:49
سلام جناب اقتداری

خواندم زیبا سروده تان را
عزت الله الماسی
1392/2/19 در ساعت : 12:4:18
زیبا بود
درود بر اقتداری بزرگوار
شاد باشید
++++++++
ممنون عزیز!
علی رضا آیت اللهی
1392/2/19 در ساعت : 18:52:50
سلام به شاعر ارجمند و گرامی
(1)
فصاحت این شعر کاملا" مشهود است ؛ و بلاغتش نیز ؛ تا آنجا که چه بخوانیم :
« نمی دانم چرا »
و چه بخوانیم :
چو می دانم چرا ( با توجه به بیت های هفتم و هشتم ) .
این تکرار ترجیع بند گونه ی « نمی دانم چرا » که شعر را به اصل توصیف انتقادی شاعر از زندگی و سپس تحلیل موضوع سوق می دهد مشخصه دیگری هم در بیت اوٌل دارد :
برخی از شعر شناسان ( که البته فارغ از تنگ نظری های ناشی از نوخاستگی بوده اند ) چنین ابیاتی را هم قافیه ی « عروض » و « ضرب و عجز » ذکر کرده اند .
در هر حال ، مشاهیری چون مرحوم دکتر ناظر زاده ی کرمانی در دهه 1350، این « نمیدانم » های شعری را به طور کلٌی « تجاهل العارف » بر می شمردند ؛ که نهایتا" می تواند همان بیت اوٌل را به صورت یک حُسن مطلع ناشی از بلاغت محسوب دارد .
کاربرد اصطلاحاتی عمومی چون « سردر گریبان » ، « خط پایان » ، یا به صورتی کنائی « خانه ای از پایه ویران » فرهنگ اصولی چنین غزلی را بیش از پیش غنی ساخته است ... و باز بیشتر از آن در موقعیتی است که چنین اصطلاحاتی کاملا" در لباس تشبیه می آیند :
« زیر باران حوادث خشت خشتم آب شد
خانه ای از پایه ویرانم، نمی دانم چرا »
( ادامه دارد )
یوسف شیردژم «افق»
1392/2/20 در ساعت : 10:16:12
آتشی از جنس حسرت در تنم افتاده است

شعله ای در خویش پیچانم، نمی دانم چرا



سلام بر جناب اقتداری

غزل زیبا و خوش وزنی است

زنده باشید

سعید پسران رزّاق
1392/2/19 در ساعت : 16:3:0
سلام بر استاد اقتداری
شعرتان بنشست بر جانم، نمی دانم چرا
درود
شما بزرگوارید وزیبا بین
شهاب نجف آبادی
1392/2/20 در ساعت : 1:45:57
سلام حضرت شاعر
------------------------
گر چه عمری مثل یک موج خروشان بوده ام
تشنه کام این بیابانم نمی دانم جرا

*****************
دست مریزاد
جالب بود و خواندنی
موفق و سر بلند باشید
92/2/19

++++++++
سلام وممنون از حضورتان
فکر می کنم آن در یای آمده در متن با دریای پیشنهادی شما خیلی فرق دارد
موفق باشید
عباس خوش عمل کاشانی
1392/2/20 در ساعت : 22:0:45
درود بر استاد ارجمند شیرین سخن.عصر جمعه به یادتان بودم و زمزمه کردم:
غروب جمعه اشک از دیده جاری
شد از بی همدمی بی غمگساری
بخوانم بلکه آرامش پذیـــــــــــــرد
دل ار دلمویه هــــای اقتـــــداری.
فاطمه خواجویی راد
1392/2/25 در ساعت : 7:45:56
با سلام بر شما واحساسات شریف وپاکتان
مرحبا

عذر می خواهم این مطلب را اینجانوشتم در قسمت نظر خود شما پای شعرم به هیچ عنوان ارسال نشد

می خواستم بدانم ایا اشکالی ندارد قافیه ها را تغییر ندهم
ولی هجای دوم موقع خواندن بلند تلفظ شود
خدا خیرتان دهد
سید حکیم بینش
1392/2/21 در ساعت : 13:29:11
درود بر شما استاد بزرگوار
استادانه بود و زیبا
زندگی با مرگ توفیری ندارد پیش من
بهره فراوان بردم از سروده تان
بازدید امروز : 3,931 | بازدید دیروز : 13,569 | بازدید کل : 122,990,421
logo-samandehi