ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



یک لقمه نان حلال
یک لقمه نان حلال
در هزار هزار سفره ی گسترده
یافت می نشود
جسته ایم ما...
به پنبه زار می مانند
این دستهای تپل
که چرخ دنده های ماشین کلان شهرمان را
قشو می کنند
دستهایی که شرح بیل را
در واژه نامه ها می جویند
و بیگانه با دستهای پینه بسته ی مش رمضان اسدآبادی اند
که در نودسالگی
چابکتر از اتوکشیده جوانان شهر
هنوز می کارد تا دیگران بخورند
***
سر به شانه های کوه می گذارم و می گریم
وقتی پسرخاله انوش
-همان غلامعباس سابق-
که لقمه به شبهه نمی خورد
و شبح حرام را
با تیرهای نفرتش
سم به گوش می دوخت
به شهر که آمد و دهری شد
با حیوان خوش علف عقد اخوت بست
و پاردم درازش را
در کوتاه روزی زمستانی
به موزه ی صنایع دستی فروخت
و اکنون
سالهاست که حلال و حرام خدارا
ترجیع بند منبریان می داند
***
از محضرشما عذر می خواهم
مش رمضان اسدآبادی
که هیچگاه
خورشید را پارساتر از خود ندیدی
هنگام که دوگانه ای را قامت بستی
پیش از طلوع فجر
و خمس و زکات و سهم امامت
یک بار به تاخیر نیفتاد
این بار
از شهر که به روستا بیایم
از پنبه زار دستهای تپل
برایت سوغات خواهم آورد
تا پینه های ناسور دستانت را
مرهمی به مرحمت باشد
آیا مرا
به لقمه ای حلال از سفره ات
که زیر منت یارانه نیست
دعوت می کنی؟

کلمات کلیدی این مطلب :  یک ، لقمه ، نان ، حلال ،

موضوعات :  طنز ،

   تاریخ ارسال  :   1392/1/21 در ساعت : 0:58:20   |  تعداد مشاهده این شعر :  942


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

دکتر آرزو صفایی
1392/1/21 در ساعت : 13:17:35
سلام بر محمد حسین گرامی.
زیباست نیک مرد..
قلمت استوار
____________________
سپاسگزار از لطفتان.
عزت الله الماسی
1392/1/21 در ساعت : 22:27:12
درود
هیچگاه زیر بار منت نباشی استاد
شاد باشی.
________________
ممنون.من استادزاده ام نه استاد!!!!
امیر سیاهپوش
1392/1/27 در ساعت : 12:26:0
دست مریزاد
بسیار خوب. احسنت برادر

این دستهای تپل
که چرخ دنده های ماشین کلان شهرمان را
قشو می کنند
دستهایی که شرح بیل را
در واژه نامه ها می جویند
و بیگانه با دستهای پینه بسته ی مش رمضان اسدآبادی اند
که در نودسالگی
چابکتر از اتوکشیده جوانان شهر
هنوز می کارد تا دیگران بخورند
بازدید امروز : 12,066 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,233,273
logo-samandehi