با سلام:
یکی از امتیازهای شعر خوب این است که با مخاطب خوب ارتباط برقرار می کند. یعنی شعری که خوب باشد حتما این ویژگی را دارد. حرفهایی که در آن زده می شود، ملموس، عینی و عجین با زندگی مخاطب است. در بعضی از شعرها آنقدر این ارتباط قوی است که مخاطب با شاعر همزاد پنداری می کند، درست مثل همزاد پنداری با شخصیت ها در داستانها و گویا حرفهایی که در شعر زده شده، حرفهای مخاطب است و بر زبان شاعر جاری شده است. شاید بگویید که شعرهایی داریم که هم قوی هستند و هم چندان ارتباطی با مخاطب بر قرار نکرده اند، مثالهایی از خاقانی، قا آنی، بیدل و علی معلم بزنید. اینجا باید بگوییم که گاهی بعضی از شعرها مخاطبهای خاص پیدا می کنند. شاید شعرهای علی معلم با مخاطب عام چندان ارتباط برقرار نکند، اما کمتر شاعری را پیدا می کنید که با شنیدن شعرهای علی معلم ذوق نکند و از بیان محکم و زبان قوی و فخیم او لذت نبرد. شما باشعر حیاط خانه ما هم خوب ارتباط بر قرار می کنید. این شعر برای ما و شما که حیاط های پر دار و درخت ما تبدیل به باغچه های کوچک شده بسیار ملموس است و یا گلها و درختچه هایی که از باغچه های حیاط به دل گلدان ها جای گرفته اند، سخن از زندگی ما انسانها در حجمهای کوچک دارد. این شعر در بطن خود یک نوع شکواییه از وضعیت پیش آمده نیز دارد:
همیشه باغچه همجوار بارانی است
به ما که می رسد ابری دو قطره نم دارد.
یا
هزار حیف علف سایه بر سرم دارد.
شکایت از وضعی است که منجر به کم درختی باغچه حیاط شده است. این کم درختی حتی به جایی می رسد که شاعر دلش برای تبر می سوزد که ساکت و تنها و گوشه گیر در گوشه ای افتاده است. این شعر یکی از شعرهای خوبی است که در این روزها خوانده ام. این شعر فضای نسبتا متفاوتی با شعرهایی که معمولا می خوانیم دارد.
شما در بیت اول می خوانید:
حیاط خانه ی ما چون درخت کم دارد
خدای هرزه علف ها به ما کرم دارد
شما پس از شنیدن مصرع اول منتظرید، بشنوید، خدا لطفش زیاد است، خداوند به ما کرم دارد، اما می شنوید که خدای هرزه علفها به ما کرم دارد. درست است خدا هرزه علفها همان خدای درخت هاست، اما شاعر خواسته است که بیان متفاوت داشته باشد و یا خواسته است به علفهای هرز هم یک هویتی ببخشد. خدای هرزه علفها شاید ترکیب خوبی باشد اما من چندان ارتباطی میان مصراع اول و دوم ندیدم. شاید کم شدن درخت ها را دلیل رویش علف های هرز بیان می کند. شاید هم نگاه نمادین دارد و درخت نماد انسانهای بزرگ باشد و با این نماد گرایی بگوید که وقتی انسانهای بزرگ کم باشد، جای خالی آنها را انسانهای کوچک پر می کنند. خدای هرزه علف شاید ترکیب جالبی نباشد، اما ترکیب متفاوتی است.
در بیت
شنیدم از همه همسایه ها حدیث درخت
هزار حیف علف سایه بر سرم دارد
همان نگاه نمادین شاعر بیشتر تقویت می شود و اینجا علف بر سر شاعر سایه انداخته و زندگی او را تحت تأثیر قرار داده است. این می تواند نمادی از انسانهایی در اطراف شاعر باشد که زندگی او با آنها گره خورده است. آن چیزی که با دنیای بیرون مطابقت ندارد این است که انسان در سایه علف هرز بنشیند، مگر اینکه این علف هرز خود درخت شود.
در بیت
انار جای خودش، گل نداد یک شاخه
چون اعتقاد به گنجشک خوش قدم دارد
یکی از مسایل مهمی اجتماعی بیان می شود، خوش قدم بودن و بد قدم بودن کسی. ما معمولا اتفاقات پیش آمده را به بد قدم بودن و خوش قدم بودن آدمها ربط می دهیم. در اینجا گل ندادن درختان باغچه ربط داده می شود به اینکه گنجشک خوش قدم پا بر شاخه ها نگذاشته است. این بیت یکی از زیبا ترین و ماندگار ترین ابیات این شعر است.
ابیات اول و چهارم باهم تناقض دارند. در بیت اول می گوید که حیاط ما درخت دارد اما درخت ما کم است اما در بیت چارم می گوید که درباره درخت از همسایه ها حرف و حدیث شنیدم، یعنی ما درخت نداریم
آنچه که بازهم قابل قبول نیست این است که به تبر بار مثبت داده شده است. شاعر می گوید از کم درختی تبر بی کار شده و گوشه گیر، و این بد است. باغچه باید پر درخت باشد که تبر ساکت و گوشه گیر در کناری نیفتد.
در پایان برای شاعر بزرگوار خانم مرضیه عاطفی آرزوی موفقیت های بیشتر دارم.