ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



قیامت گوید اعضایت که تو با ما چه کردی؟ ها!

قیامت گوید

 


قیامت گوید اعضایت که تو با ما چه کردی؟ ها!
شکایت می‌کند حتّی نگاه از هرزه‌گردی‌ها
 
شفیع خار چشمانت گل مریم نمی‌گردد
و چیزی از بزرگی‌های عیسی کم نمی‌گردد
 
گناه روی زیبا بر نمی‌تابد تاسّف را
نشانت می‌دهند آنجا جمال جان یوسف را
 
همان‌گونه که قبض روح ،عزرائیل می‌خواهد
همیشه کشتن دل عزم اسماعیل می‌خواهد
 
نیاورده کسی از دوزخ شهوت دلیلش را
در این شهری که چشمانش بسوزاند خلیلش را

تو صیّادی که یک ماهی شکارت می‌کند اینجا
تو یونس شو ببین دریا چه کارت می‌کند اینجا
 
از امواج خیابان‌ها ببر ایمان نوحت را
به موج آسمان‌ها ده شبی کشتی روحت را
 
به رسم سر به‌زیری‌ها تماشا کرده بالا را
شعیب از این جهت در دل نشانده مهر موسی را
 
بیا ای گل در این باغ از هواخواهان شبنم شو
از این حوّای طوفانی بسی ترسیدم آدم شو
 
به خورشیدی بده چشمان یعقوبی تارت را
مشخّص کن در این کنعان مسیر انتظارت را
 
بدون چشم می‌یابی نشانی‌ها‌ی مقصد را
اگر در دل بتابانی تو هم مهر محمّد را
1390 

کلمات کلیدی این مطلب :  قیامت ، اعضا ، گل مریم ، یوسف ، نوح ، خلیل ، ،

موضوعات :  آیینی و مذهبی ،

   تاریخ ارسال  :   1392/1/10 در ساعت : 2:52:58   |  تعداد مشاهده این شعر :  1352


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

علی حیدری زاده
1392/1/12 در ساعت : 16:54:52
سلام بر منتقدگرامي
استاد صادق ایزدی گنابادی
پاسخنامه ای بر نقد ایشان بر شعرم را تقدیم می کنم
1) در بیت اول
صمیمیت در شروع به شیوه ی سهل ممتنع مقصود بوده است
2) درباره بیت دو از نظرشان
سپاس
3) در بیت سوم
اشاره به یک جمله مشهور خطبا بر منبر است و تعقیدی در آن نیست

4)در نقد بیت چهارم
منظورشان را از ضرف و مضروف! نفهمیدم آیا ظرف و مظروف خودمان است یا کلمه ای ابداعی که من نمی فهمم
6) بیت شش
صمیمی ترین بیت این شعر از نظر من و هر مخاطبی بوده که تا کنون این شعر را شنیده است.
امیدوارم اشتباه از ما باشد
7) در بیت هفتم
اگر به طنز تلخ این بیت حافظ واقفید(فقه مدرسه دی مست بود و فتوی داد ) باید طعنه ی ایمان نوح داشتن مخاطب خیابان گرد را هم ببینید
8) بیت هشتم به واقعه ی تاریخی دیدار حضرت موسی و دختران حضرت شعیب بر سر چاه اشاره دارد که به خاطر نگاه نکردن به صورت دختران و نقل ماجرا به شعیب .مهر موسی در دل شعیب نشست و او را داماد خود کرد.
9)شما در شعر دنبال کدام منطق هستید؟!

9)گل جوان لطیف امروز است که از نم اشک شب (شبنم) غافل است و گرفتار هوای (حوای) طوفانی نفس است کاش به
ترسی دمادم (ترسیدم آدم) هم توجه می کردید)
10)هدف از این شعر رسیدن به مهر حضرت محمد است که انسان را بینا می کند و شعر و تمامی تلمیحات در خدمت این مفهوم اند و باید گفت شعری تعقلی است تا احساسی و آنی.
11)از نقد منتقد و صرف وقت بر ای نقد شعرم سپاس ولی بنده از منتقدان انتظار دقت بیشتری دارم و فقط توقع تعریف و تمجید های رایج را ندارم
من شاعری آیینی ام و البته دبیر ادبیات و به آرایه های ادبی بسیار علاقه و بر استفاده ی نیکو از آنها سعی و تعمد دارم و دوست دارم شاعران منتقد در نقد تیز و ریزبینانه تر عمل کنند بنده اگر نقد کنم پیشنهادی برای بهتر شدن متن هم خواهم داد تا برای شاعر نقدم مفید باشد و فقط گزارشی از چیستی شعر نباشد چون دیگران چیستی را می بینند اگر منتقد چه باید باشد را نوشت نظرش مقبول می افتد
خداوند همه ی منتقدین و شاعران را از بلاها محفوظ دارد

علی حیدری زاده
صادق ایزدی گنابادی
1392/1/12 در ساعت : 23:6:27
سلام بر شاعر محترم جناب حيدري
اولا اينكه بنده نه استادم و نه منتقد انچه كه مي نويسم فقط در شرح و تفسير يك شعر است نگاه من نيز به شعر كاملا ميداني واز منظر يك مخاطب عام ولي شعر خوان است كه همه روزش را به خواندن شعر مي گذراند و قبول دارم كه به اندازه ا ي كه شعر مي خوانم شعر شناس و شعر فهم خوبي نشد ه ام يعني استعداد بنده در همين حد بو ده است و اما چند تكته :
1-من منكر سهل ممتنع بودن ادعايي شما در بيت اول نشدم فقط گفتم چون مخاطب قبلا نيز بارها شنيده است كه دست و پا و جوارح در روز قيامت شهادت مي دهند و شاعر همين باور مخاطب را به نظم در اورده است عنصر غافلگيري كاهش مي يابد و از ارزش شعري كاسته مي شود
2-جناب حيدري هرگز مخاطب با شاعر وارد تباني نمي شود كه حتما بايد از جمله خطبا آگاه باشد و با و ان گاه با شعر شما ارتباط بر قرار كند شعر بايد خود بسنده باشد در نگاه اول مخاطب را جذب كند حتي مخاطب نا اگاهي مثل حقير را .و بعد در لايه هاي پنهان خود هزار تویي داشته باشد كه انسانهاي آگاهي مثل شما آن را در ك كنند
3-دل در نگاه عرفا مخزن عشق و اراده انسان است و گاهي دل به عنوان ظرفي كه عشق را در خود دارد گفته مي شود ولي عشق و ارزو اراده مي شود و اين يعني مجاز به علاقه ظرف و مظروف
شما نيز در مصراعي گفته ايد كشتن دل ... عزم اسماعيل مي خواهد يعني دل را گفته ايد و هوس و ميل شيطاني را اراده نمود ه ايد و اين بسيار خوب است و بنده ايرادي به ان نداشتم فقط چون دل همواره با بار معنايي مثبت براي من صوفي مسلك درك شده است خيلي بايد شاعري تمهيد انديشي كند و صغري كبري بچيند تا ان را در معناي منفي حس كنم
4- بيت ششم ممكن است سرتا پا حسن باشد واما صميمي نيست چرا :اول اينكه شما از يك موضع بالا حكم صادر مي فرماييد امر مي فرماييد واصولا ادبا ميگويند در جملات امري تحكم بيش از صميميت حضور دارد
دوم اينكه اين بيت به لحاظ زباني نيز صميمي نيست چرا كه معمولا شعرا براي ايجاد صميميت از دايره واژگاني استفاده مي كنند كه به شدت دم دستي و محاور يند نه از زبان فاخر و هشدا ر دهنده و منذر
5- جناب حيدري طنز حافظ در مصراعی كه گفته ايد از اينجا ناشي مي شود كه مستي را به فقيه نسبت مي دهد و از اين قبل طنز ايجاد مي شود اما شما ايمان نوح را به هرزه گردهاي خيابان نسبت مي دهيد كه هيچ ادعايي در خصوص ايمان ندارند فقيه مدعي پاكي است و حافظ مستي را به او نسبت مي دهد ولي هرزه گرد شعر شما مدعي ايمان نيست كه شما با طعنه و سرزنش بخواهيد طنزي ايجاد بفرماييد اگر شما ايمان قوي را همچون حافظ به مطايبه به زاهدي ريا كار نسبت مي داديد طنز به وجود مي امد
6- از داستان شعيب و موسي تا اندازه اي مطلع هستم ايراد بنده به اين بيت بحث محتوايي نبود بلكه يك بحث زباني بود و شايد وجهي نداشته است
7-منطق در شعر يعني اينكه عناصر تشكيل دهنده يك تصوير مستدل باشند و به راحتي در نگاه اول مخاطب را درگير كند و البته براي انسانهاي تيز بين نيز هزار حرف نگفته داشته باشد چون شاعر هرگز به شعرش الصاق نمي شود كه به مخاطب بگويد منظور من از گل جوان است شبنم اشك است مگر اينكه شاعر با ظرافت قرايني براي برداشتي اين چنيني از خود به جا بگذارد
8- در پايان نكته اي را خدمت حضرت عالي عرض كنم و اينكه شما براي منتقدين (كه البته بنده منتقد نيستم چرا كه نقد متخصص مي خواهد كه من نيستم من معلم ادبيات هستم ولي نقا د نيستم )شعر نمي نويسيد شما شعر خودتان را بگوييد ومنتقد هم کار خودش را بکند.
شعر يك تفنن است و شرح و تفسير بر ان نيز يك تفنن و به گفته چخوف آنان كه به اثار ادبي ايراد مي گيرند خر مگس هايي هستند كه بر پهلوي اثر مي نشينند و ارتزاق روزي مي كنند
9-فرمو ده ايد شعر بنده تعقلي است اگر اين گونه مي انديشيد شعر را تا اطلاع ثانوي رها بفرماييد تا تكليف عقل و شعر معلوم شود تا انجا كه من فهميد ه ام در حد وسيعي شعر و عقل با هم ابشان در يك جونمي رود عقل كلا ضد شعر عمل مي كند شعر سيلابي است كه مي خواهد جاري شود و اين عقل است كه ان را مهار مي كند و البته اين دليل برتري شعر بر عقل نيست بلكه نشانگر اين است كه براي مفاهيم ارزشمند ظرفي بهتر از شعر بايد يافت و دنبال اين هنر كلامي وحشي ماب نگرديد عرب جاهلي بي خود نبود وقتي مي خواستند پيغمبر را تخريب كنند گفتند كه او شعر مي گويد و به شدت قران اين اتهام را از پيامبر و قران مي زدايد بي دليل نيست كه قران شاعران را گمراه مي داند مگر انكه دست از شاعري بردارند و ايمان بياورند
صادق ايزدي گنابادي خاك پاي جوانمردان عالم
صادق ایزدی گنابادی
1392/1/10 در ساعت : 13:4:16
سلام بر شاعر گرامي
در بيت اول شاعر شهادت دست و پاو جوارح در روز قيامت را مطرح مي كند و به انها شخصيت مي بخشد ولي چون در خارج از متن نيز مخاطب قبلا اين روايت را به همين شكل شنيده است سهم خلاقيت شاعر مفقود است البته شاعر مي خواسته است با استفاده از ها در مقام هشدار نجات بخش اين بيت باشد كه به دليل عدم تناسب زباني با ديگر ابيات موفق نبود ه است
در بيت دوم شاعر موضع شفاعت را به چالش مي كشاند و انصافا جنبه شاعرانگي بيت را هم در نظر دارد استفاده از گل مريم و تناسب ان با عيسي به خوبي توانسته است در ارايه ي محتوا موثر واقع شود
بيت سوم مصراع اول ان در گرداب تعقيد گرفتار شده است به نظر مي رسد كه شاعر مي خواسته است به مخاطب خود بگويد اگر روي زيبايي را در دنيا نگريستي و مرتكب گناه شدي تاسف كنوني تو توجيه پذير نيست چون جان و ماهيت واقعي زيبايي را نشانت مي دهند ولي كلام به رواني نتوانسته است اين محتوا را به مخاطب القا كند
د ر بيت چهارم شاعر فضا شعر خود را تغيير مي دهد و مي گويد همان گونه كه گرفتن روح از بدن نياز به عزراييل است كشتن هواهاي نفساني نيز احتياج به اراده اي مثل حضرت اسماعيل دارد
در اين بيت دل مجاز از هواي نفساني به علاقه ضرف و مضروف گرفته شده است
بيت پنجم نيز گرفتار ابهامات و پيچيده گي ها غير شاعرانه گرديده است " نياورده كسي از دوزخ شهوت دليلش را "دليل چه چيز را ؟اگر دليل شهوت راني ها بشر منظور شاعر است كه اين توضيح واضحات است آيا دليل در معناي رهنماست حلا چه لزومي دارد كه شاعر رهنما و رهبر شهورت را پيدا كند ؟اين بيت و بيشتر ابيات اين شعر به اين مي ماند كه كسي بخواهد به زور به خواهد ارتباطي بين چند واژه برقرار كند
در بيت ششم تعبير ببين دريا چه كارت مي كند تعبير گنگ و نامناسي است كه شاعر براي رسيدن سريع به قافيه انجام داده است استفاده از داستان حضر يونس به صورت كلي ا و اشكار و نه پوشيده قابليت هاي شاعرانه اين بيت را كاهش داده است
بيت هفتم نيز بيت ناقص و نا مفهومي است شاعر مي گويد ايمان نوحت را از خيابانها كه محل تزاحم به گناه افتادن است دور كن و به اسمانها بشپار مخاطب در اين جا از شاعر سوال مي كند كه اگر ايمان نوح مانند است چه نيازي است كه به اسمانه سپرد ه شود . كلا تركيب ايمان نوح و بعد هم اضافه كردن ضمير به ان تركيب غير شاعرانه و مجرد و منفعلي است كه هر شاعري بايد از ساختن اين گونه تعبيرات به شدت دوري كند
در بيت هشتم شاعر سر به زيري را معادل اطاعت گرفته است در ضورتيكه بار معنايي اين كلمه چنين بر داشتي را اجار ني دهد مگر اينكه مخاطب خود براي دست به معاد ل سازي بزند كه اين معادل سازي ها كاملا با خوانش متفاوتي كه ممكن است مخاطب از يك اثر داشته باشد و اتقاقا شاعران زبر دست خود اين امكان را فراهم مي كنند، بسيار متفاوت است اين معادل سازي ها ضعف شاعر را در بيان مي رساند تا اينكه مخاطب را به درون اثر و كفتگو با اثر دعوت كند
بيت نهم به يك باره سر و كله گل پيدامي شود كه شاعر از او دعوت مي كند كه از هواخواهان شبنم باش چقدر براي ورود گل و شبنم فضا سازي شده است را بايد كارشناسان نظر بدهند فاجعه امير تر اينكه شاعر در پايان اين بيت مي گويدبيا ادم شو گل چه بدي ديده از گل بودنش كه بايد ادم شود و .... شايد شاعر از گل به ما به ازي بيروني نظر داشته است مثلا انساني كه مثل گل است دختر ي كه مثل گل است آن وقت كو قرينه اي ؟كو منطقي و كو ...؟بيت دهم نسبتا بيت سالمي است ولي ناگفته نماند كه استفاده از داستانها و روايت هاي تاريخي و قراني اينگونه آشكار كه در سرار اين شعر نيز حضور دارد كمي قابل تامل است در بيت پاياني نيز شاعر سر ستيزه جويي خود را باچشم و نگاه ادامه مي دهد و با بيت نسبتا خويي شعر خود را به پايان مي رساند
در اين شعر شاعر نگاهش نسبت به چشم و نگاه انتقادي است و به نظ ميرسد كه به نوعي به مخاطب در خصوص نگاهش هشدار مي دهد كه به لحاظ محتواي بسيا ر ارجمند و مهم است چرا كه تا كنون در خصو ص مثلا حجاب و يا هر چيزي ،بر انچه كه ديده مي شود تاكيد شده است و كمتر به نوع نگاه توجه شده است و هشدا در اين خصوص توجه گرديده است
خداوند شاعر و خانواده اش را از جميع بلايا حفظ داشته باشد
بازدید امروز : 48,626 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,212,937
logo-samandehi