ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



قسمت دوم جشنواره شعر فجر( ماجراي شعر و معر)
 باز بقول بزرگي كه  ميگفت  از هيچ سويي خبري نيامد و هيچ معجزي به وقوع نپيوست و هيچ ظهور  تازه اي وبعثتي اتفاق نيفتاد( و نميدانم چرا بيخود اين چند وقت انتظار داشتم چنين بشود) چشممان  به در گلميخ شد و كس حلقه بر در نكوفت و قس علي هذا...
اين شد كه با خود گفتم شاعر اگر شاعرست و حسابش را از ماعر جماعت جدا كرده وبالقوه و بالفعل نه ماعر بوده و نه دوست داشته كه ماعر بنامندش گاهي بيرون  و برتر از حدود و حوالي جاري و حاكم تاملاتي دارد و بايد البته داشته باشد و يكي از وظايف طبيعي و من غير عمد يا به قولي رسالت غريزي شاعر
( شما بخوانيد هنرمند) در همين ست كه خيلي هم خود را نبازد و نترسد و راه رشد و هوشياري  را با زندگي و سخن وشيوه اش بهرحال نشان دهد  و اصلا چه معنا دارد كه فراموش كنيم يا اجازه بدهيم عده اي بفراموشانندمان كه با اين اوضاع    پر عيب و عوار زشت كه بر شعر ( لطفا نخوانيد معر) تحميل شده آدم نرمردانه خود را ببازد و بترسد؟!بقول حسن غزنه:
تا كي ز جهان پر گزند انديشي؟     تا چند زجان مستمند انديشي؟
آنچ از تو توان ستد همين كالبد ست    يك مزبله گو مباش چند انديشي؟
 و چه خوب ميشد اگر به حق اين كالبد مزبله گون معر را از صاحبانش كه همانا ماعرانند ميستانديم و روح و روان آزاد و يله و معالي و عالي شعر را در شاعران و با شاعران ميديدم  و البته اين نمودن راه رشد و هوشياري و سر و سرود  و نبرد با نارواييها بايد در طبيعت شاعر ( خواهشا نخوانيد ماعر) باشد و نه در تصنع او . چه اينكه نفس حق و ناحق در اينگونه موارد بسيار زود و خوب معلوم و آشكار ميشود و البته باز بقول بزرگي :
 "آه صاحب درد را باشد اثر"
و خب من از آن كسانم كه نميتوانم آزاد و يله و بي ايمان  وآماج باشم . سرشت و سرنوشت من چنين ست و هردمبيل و ولنگار و بيراه  نمي پسندم وضع و اوضاع امر مقدسي چون شعر را  كه ايمان به آن به منزله جان شاعر ست و به مثابه آب دريا و رود و چشمه ساري ست كه ماهي بي آرام آن آب بايد بود...
بقول  پيران پيشين هيچ امري ثابت و مقدس نيست مگر آنكه براي زندگي عالي روحي سودمند و لازم باشد و براي يك شرف طبيعي لازم باشد. مسلما بسياري از قيود و سنني كه بر شعر( لطفا نخوانيد معر)  از سوي عده اي ازهمين جامعه جاري و حاكم شده است غيرلازم و عبث  و نابهنجارست  چه اينكه وقتي جامعه شاعر
( نخوانيد جامعه ماعر) آنچنان بيدار و هوشيار  و متفكر شد كه سودمندي و لزوم حقيقي را دريافت و تشخيص كردآنوقت ست كه متوجه اين موانع رشد طبيعي و انساني خواهد شدو شعر( نه معر) بطور طبيعي و نه مصنوع و قرار دادي و احمقانه فرصت بروز و ظهور خواهد داشت....
اصلا نفس قضيه طوري شده است كه من نوعي يك لاقبا حتي كه جمال و كمال شعري را بعد از 20سال تنفس در فضاي شعر ( و نه البته معر) به مثابه خواصي ميدانم  ميبينم كه مثلا براي يك ميوه از عطر و بو و طعم و خاصيت و فلان و بهمان تا شكل ظاهري و جمال و كمال فطري در آفرينش آن و قرار گرفتنش در عالم هستي؛ ميشناسم قطعا شليل و هلو و سيب شعر را  از آنچنان خيار چنبرها و كدوتنبل ها و چها و چها در معر امروز برتر ميدانم. چه اينكه اگر محصول كار و عمريك شاعر ( ونه ماعر) در خوبترين و زيباترين باشد و بقول بزرگي قدرت رسوخ و سرايت دادن بيشترداشته باشدو الحان شريف و حسيات عالي و تاملات نجيب را در جمال و جلوه و قباي باشكوهي كه شعر بر آن مي پوشاند(زيرا معر بر آن قبا نمي پوشاند) و بقولي
" نمط عالي و برتر" را عرضه ميدارد آنوقت ست كه ميتوان گفت هنجار برتر و سودمند و حقيقي را يافته ايم و شعر ( معر كه داخل اينجور قضايا نيست يه كل)شاخص  و فاخر و بلند  و نادر داريم و از معر روزنامه اي و جشنواره اي و عامه بازار و تقليد اداي اين و  آن و چاپ زدن كتابهاي غزل و مزل و برگزاري جشنواره هايي با نامهاي بزرگ و با درونمايه متزلزل و هزينه هاي گزاف و جوايزي كه غالبا به ماعران اين دورهم نشيني ها داده ميشود و دست آخر بيلان كاري پر و پيماني هم  تحويل مراجع ذيربط ميشود كه ما فلان و بهمان كرديم و اينست آنچه ميبايد ميبود والخ...؛ دور ميشويم و صراط مستقيم شعر و شاعري را پي ميگيريم
حالا بماند مساله داوريهاي جشنواره اي مثل فجر كه يكي از موانع و بهتر بگويم آسيب هاي بزرگ آن ست  و هرسال حضور عده اي از اجله محترم و غير محترم با سابقه يا بي سابقه شعري و معري باعث ميشود شائبه هاي چربيدن روابط برضوابط قوت بگيرد و در نهايت بشود آنچه نبايد بشود و مواجه بشويم با تعداد كثيري ماعر دربرابر تك و توك شاعري كه براي خالي نماندن عريضه به ليست منتخبين اضافه ميشوند
بعضي داوراني كه به عقيده من  و  بسياري  كمترين آشنايي با شعر امروز  و زبان شعر امروز و فراز و فرودهايش ندارند و تفاوت شعر فاخر و فخيم  را با شعر گفتن( و احيانا معر گفتن از روي طبع و سرهم بندي هاي دست وپا شكسته ) نميدانند و هر كچلك مچلك ذوقي را شاعر مينامند و از ترانه هايش شگفت زده ميشوند و از حراره هايش نزديك ست كه شعف و شوق از آنگونه دست دهد ايشان را كه نزديك ست  قالب تهي كنند!
علي ايحال بر اين معتقدم  كه با وجود شناختي كه از فضاي ترانه هاي خوب ( تاكيد ميكنم ترانه هاي خوب) در شعر كشور( و نه معر) دارم تكرار اسم ماعري  به عنوان برگزيده  دو دوره متوالي چنين جشنواره اي چيزي نمي تواند باشد جز همان غلبه روابط بر ضوابط و ناديده گرفتن معيار و محك انساني در انتخاب شعر از معر و سره از ناسره.
و نيز با شناختي كه از شعر كلاسيك با توجه با اينكه قالب اصلي و نمط غالب من در سرودن بوده از ديرباز؛ معتقدم كه اجحاف بزرگي در ين چندساله و بخصوص اين دوره بر كلاسيك سراياني رفته ست كه هم شناخته شده هستند( البته خودم را عرض نميكنم) و هم شيوه سرايش نادر دارند وخب بايد با كمال تاسف  ديد  كه حتما آينده سازان ماعر را بجاي شاعر چشم  در راه باشيم  بناي بلند شعر پارسي را! ديگر بخشهاي شعري جشنواره كه ديگر جاي خود دارد بحث راجع به آن...
 
و اينجا جا دارد تا يادم نرفته از " آقاي استاد اسفندي"  داور و چهره ماندگار غزل و مزل بخاطر الطاف خاصه  و عامه شان به بعضي نامها و جنسها تشكر كنم و از آن تعداد داوران  و دلسوزاني كه با ربط و بي ربط قباي گشاد داوري و ياوري چنين جشنواره اي را به تن كردند ممنون و سپاسمند باشيم!!!!
ضمنا به پيوست بعضي بد وبيراههاي عده اي معلوم الحال به شخص بنده من همين جا اعلام ميكنم در كمال سلامت عقلي و رواني و جسمي
كه نه علقه اي به برگزيده شدن درين جشنواره داشته ام و نه دارم  و از تمام دوستان و دوست نماها و دشمن ها و دشمن نماها يي كه مستقيم و غير مستقيم بدو بيراه نثارم كردند و مرا مكدر از برگزيده نشدن ناميدند ميگويم كه دوغ و دوشاب را باهم اشتباه نگيريد و شخصي با مساله جمعي مطروحه از سوي من  و شايد عده اي ديگر با انحاي ديگر برخورد نكنيد  هرچند درين چند روز كه از قرار دادن مطلب قسمت اول اين بث الشكوي ميگذرد خودم را "شهريار شهر سنگستان" ديدم و در غار ناله كردم كه: آيا اميد رستگاري نيست ؟.... و باز صدا نالنده پاسخ داد: ...آري نيست.
مخلص كلام اصلاح ساختار و شاكله چنين جشنواره هايي( اگر قرار ست برگزار شود) از بالا تا پايين ارجح ست ست بر همه چيز ديگر والّا لا.
 
 متمم و مكمل : اينكه همه اين حرفها را زدم تا پيش از آن سكوت فرجامين كه بي شك روزي يا شبي همه ما را چه شاعر و چه ماعر در برخواهد گرفت گفته باشم كه هزار پرت و پلاي جنون آميز و با ربط و بي ربط بايد گفت تا مگر يك حرف حسابي هم بتوان بجايش عرض كرد تا نپندارند مرده ايم  يا خرفت شده ايم و يا قضايا را يادمان رفته ست و دروغان و دروغين را خريدار و باورمند شده ايم....فتامل
 
اين شد كه يادم آمد گفته باشم كه بزرگي گفته و چه دردناك گفته كه:
يقولون لي دار الا حبه قد دنت       و انت كئيب ان ذوالعجيب
فقلت و ما تغني الديار و قربها     اذا لم يكن  بين القلوب قريب...
 
با درود و بدرود
حرره في كاشان
5اسفند 1391
 
 

کلمات کلیدی این مطلب :  شعر ، معر ، فجر ،

موضوعات :  سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1391/12/5 در ساعت : 13:4:26   |  تعداد مشاهده این شعر :  1282


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

ابراهیم حاج محمدی
1391/12/7 در ساعت : 13:48:28
سلام و درود
اگر خلیل بن احمد در قید حیات بود و می دید که چه بر سر سروده ی او آمده است ، شعر و شاعری وداع می گفت : صحیح شعر خلیل بن احمد اینچنین است :
يَقُولُونَ لِي دَارُ الْأَحِبَّةِ قَدْ دَنَتْ
وَأَنْتَ كَئِيـــــــبٌ إنَّ ذَا لَعَجِيبُ
فَقُلْت وَمَا تُغْنِــــي دِيَارٌ قَرِيبَةٌ
إذَا لَمْ يَكُنْ بَيْنَ الْقُلُوبِ قَرِيبُ
امیر توانا املشی
1391/12/5 در ساعت : 13:55:11
چی میشه گفت !:(
سودابه مهیجی
1391/12/5 در ساعت : 22:4:40
جای آن است که خون موج زند در دل لعل / زین تغابن که خزف می شکند بازارش... ولی چاره ای نیست انگار... باید چاهی پیدا کرد وسر در آن برد ...
سید اکبر سلیمانی
1391/12/8 در ساعت : 16:21:7
در میخانه ببستند خدایا مپسند/ که در خانه ی تزویر و ریا بگشایند
بازدید امروز : 22,040 | بازدید دیروز : 56,896 | بازدید کل : 123,243,247
logo-samandehi