ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



روی خطوط حامل
با کشیدگی ی آرشه ای به درازای ِ دیوار ِ چین 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــ می ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــ ر ــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ سی ـــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از آیه های ویلـُن .
 
مقدس ترین نت 
قدم های توست 
ـ گام های ماژور ـ
برایت
صلیب 
می زنم 
زیر ِ آواز 
و 
همه ی قسم هایی که خورده ام !
این که : 
دوست ات ندارم !
یا 
نمی خواهم ببینم ات . 
 
نام ات چیست ؟!
 
پرتاب می شوم ابتدای سمفونی
تماشاچیان 
دست می زنند 
به تابلویی که 
مونالیزه 
لبخندات را دزدیده
ـ وگرنه نمی کشتمشان ـ
جیغ 
می کشد 
موهایت را 
بتهون 
روی صفحه ی گرامافون 
ناپلئون لشکر کشی می کند 
و آخرین حرکت ِ آرشه ، 
ماشه را می کشد 
رومن گاری 
فیلم در سکانس 69 تکرار می شود ؛ 
ماه به تلخی ته ِ فنجان ِ قهوه بوی تند ِ ادکلن دارد
صدای خیسی و چند جیغ ِ پیاپی
دستمال قرمز 
را تکان می دهد 
ماتادور 
تا سکانس قبل ، زمزمه شود ، 
در میدان ِ سوارکاری
به تاخت 
تا تخت ِ جمشید 
چاپار مرگم را از خواب های تو خبر می دهد  
ـ تبخال ِ گوشه ی لبت را
 دست نزن ! ـ 
گریه  نکن لعنتی ! 
گفته بودم : ریشه های آسمان ، دست ِ توست 
ورق بزن 
[ کتاب مقدس ـ سوره های مینور ـ آیه های آواز ] 
اقراء 
که تابکـ ـ ــارت آرشه 
چینی ی دامنت را نشکسته ، 
برایم برقص ، 
روی موج های انزلی
نازل می شود 
آیه های خداحافظی 
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ  دو ــــــــــــــــــــــ
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ر ـــــــــــــــــ
می شوم !

خرداد 85
کلمات کلیدی این مطلب :  روی ، خطوط ، حامل ،

موضوعات :  عاشقانه و عارفانه ، سایر ،

   تاریخ ارسال  :   1391/8/18 در ساعت : 2:46:14   |  تعداد مشاهده این شعر :  2490


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

سیده فاطمه صداقتی نیا
1391/8/19 در ساعت : 21:9:17
با سلام و اجازه از صاحبنظر و استادم ضیایی که با وجود ایشان من جسارت بیان دیدگاه خود در شعر دوستانم را ندارم.
من با خواندن این شعر فکر نکردم باید بروم و ساختار شعر را با اصول نت نویسی و ... تطابق بدهم. برداشت من این است که شاعر در رساندن مفهوم کلی خود به مخاطب موفق بوده که حتا با عدم آگاهی از این اصول می شود فهمید تلفیق حس مشترکی که در شعر و موسیقی بوده اینجا اتفاق افتاده است. خود من نیز که مدتی هنرآموز موسیقی بوده ام چنین توقعی از این شعر ندارم.و اما...به نظر من شعر عمیقی اتفاق افتاده است اگر چه یکباره خواندنش کفایت نمی کند من بیش از 20 بار خواندم شعر را...ما در این شعر با خالقی مواجه هستیم که برداشتی فوق العاده قوی از پیرامونش دارد. به قول استادم ضیایی این شعر زبان خاص خودش را دارد حتا اگر در ارتباط با مخاطبش با کم اقبالی و عدم تامل مواجه شده است.
هادی ارغوان
1391/8/19 در ساعت : 8:43:54
سلام
بخش نقد
درست می فرمایید،نکته هایی که من اشاره کردم
درحیطه ی موسیقی قابل تامل است.
اماسوالی که پیش می آید :
شاعرتاکجااختیاردارددربدیهیات دست کاری
کندوقواعدمسلم رابه نفع شعرمصادره نماید.
به سوالم دقت کنیدواگردوست اداشتیدپاسخی
بدهید.
تاکجا ؟؟

بخش نقد:دوست عزیز دلنوشته ای را که در مورد ان صحبت کردید من اصلا شعر ندانستم که چه برسد درموردش قضاوت کنم.ایشان یکسری جملات را پشت هم چیده بودند و از شاعرانگی به نظر این حقیر خالی بود.همین.
وحید پیام نور
1391/8/20 در ساعت : 1:24:2
جناب خصلتی! ؛ جالب است که دلنوشته ی یک (شاعر!) را از نو مورد عنایت قراردادید!! ( چون گویا ارزش نداشت حتی شعر بنامیدش چه برسه به قضاوت!)... و اما در پاسخ صرفا از این جهت که دیگر شاهد حواشی ای از این دست در این سایت نباشیم
اولا هنوز بنده منظور جناب آقای ضیایی را متوجه نشده ام این بخش را که پرسیدید آیا قبول ندارم که ... اینهم بسیار گنگ و غیر علمی به لحاظ اسلوب نقد عنوان شده و منظور از آن معین نمی باشد
برادر من ، این جمله تان طبق کدام قاموس نقد است ؟ در این اثر ، سطرهایی که شعر هستند ؟؟ منظورتان شاعرانه است ؟ آنوقت می شود این خطکشی که با آن باقی اثر را متر فرمودید معرفی کنید ، ما هم بدانیم انتظار شما از شعر چیست ؟
برایم جالب است که شما بر عکس تمامی مترجمین ، پیروان هرمنوتیک و دیکانستراکسیون ها ، فتوای تاریخی داده اید که یک ویژگی بزرگ کلام شاعرانه ، قابل ترجمه بودن آن است ، تو را به حرمت اموات و جان زنده هایت بگو این حرف به چه قاعده ای استوار است ؟ و بعد بفرمائید آیا ترجمه ی یک شعر ، شعر می شود ؟ اما در مورد پراکنده بودن اینکه شما نمی توانید با یک شعر ارتباط برقرار کنید گناه نویسنده نیست
مثلن برایت صلیب می زنم ، یک تصویر است ، حالا چه برداشتی از این تصویر می توان داشت این دیگر کار من نیست یا صرفه جویی در همین سطر به هنگام خوانش که می زنم زیر آواز
و من بسیار متاسفم که منولوگ های شخصیت ها شاعرانگی نداشته . نمی دانستم باید مردم کوچه و خیابان هم شاعرانه حرف بزنند . دوست عزیز ، هنر ساده کردن است نه پیچاندن ، ما پیچیده هستیم و اگر بخواهیم بپیچانیم که .... .........
اما شما معنایی در این سطرها دیده اید ؟ محتوایی دیده اید ؟ این کار یک کار ساختارگرایانه است . فرم کاملن در خدمت محتواست آنوقت شما می فرمائید که ...
پرتاب شدن به ابتدایی سمفونی ، اینرا که می فهمید ؟ تماشاچیان ، دست می زنند به تابلویی که مونالیزه لبخند ات را دزدیده... این را نمی فهمید ؟ مقداری در تاریخ هنر و نقاشی مطالعه کنید . وگرنه نمی کشتمشان ؟ ...... با دقت بخوان اخوی : جیغ می کشد موهایت / می کشد موهایت را بتهون / بتهون روی صفحه ی گرامافون / روی صفحه ی گرامافون لشگرکشی می کند ...
ماه ته فنجان قهوه ، خب عزیز دلم این را هم از فال قهوه بگیرها بپرس!... ، حالا اینها به کنار ، تصویر را می خواهی برایت معنی کنم ؟مگر در مدرسه ی ابتدایی هستیم که معلم بیاید و شعر را معنی کند ؟ شما برداشت خودت را داشته باش و اگر نداری ، که هیچ... درباره ی چیزی که از آن علم ندارید سخن نگویید ( این کلام خداست )
خداوند توفیق مطالعه به شما و ما عنایت فرماید ان شاء الله


بخش نقد /خصلتی:
از اینهمه ادب ونزاکت شما ممنون. ادب مرد به ز دولت اوست.در مورد توصیه تان برای تاریخ هنر چشم.مطالعه خواهم کرد هر چند ده سال تدریس در هنرستان ها وخصوصا در رشته های نقاشی گرافیک ومعماری به گ فته ی عزیزی جز وحشتم نیافزود وتدریس دروسی چون مکاتب نقاشی جهان وتاریخ هنر جز اینکه مرا به خودم مشغول کند هنر دیگری نداشت.حالا هنوز اول راه هستم وخوب هنوز نفهمیده ام که هیچ نمی دانم.
سیده فاطمه صداقتی نیا
1391/8/19 در ساعت : 22:56:50
امیدوارم سوءتفاهمی که بین دوستان شاعرم اتفاق افتاده حل شود و ما کوچکترها باز شاهد یک حرکت خوب از آدم بزرگ ها باشیم.
هادی ارغوان
1391/8/18 در ساعت : 21:4:18
سلام
به گمانم اصول اولیه ی خواندن ونوشتن نت در این دیاگرام ها یا نمودارها ! رعایت نشده باشد.
اول این که درخطوط حامل (که پنج خط اصلی هستند و بقیه فرعی) ، نت هابه ترتیب ازپایین به
بالانوشته می شوند :
سی
لا
سل
فا
می
ر
دو
نه برعکس .
دوم این که بین خطوط حامل نیزنت ها حضوردارندوخوانده می شوند، به عنوان مثال بعدازنتِ " دو "
که فرضا روی خطِ حامل هست ، نتِ " ر " بین دوخط حامل قرارمی گیردوبعد ، نتِ " می " روی خط
حامل بعدی است :

sol ----------
fa
mi -------
re
do ------

که البته هرنت به تناوب روی خط حامل و بین دوخط حامل جایش عوض می شود.

باعنایت به این موضوع کلمه ی ( دور) درخطوط حامل به صورت :
mi ---------
ر
دو ---------
si
la ---------

یا :
mi
ر -------------
دو
si ------------
la
نوشته می شود ، نه :

----- دو --------
-------- ر ------

علاوه برآن " ر " بلافاصله بعداز " دو " اجرا می شود وهردو نمی توانند روی خط حامل
باشند .

و ( می رسی ) به صورت :

------- می ---------
ر
----------------------
سی

یا :

----------------
می
------- ر -----

------ سی -----

نوشته خواهدشد نه طوردیگر.
درمورد ( می رسی ) می توان با اغماض پذیرفت ، ولی کلمه ی ( دور ) برقاعده ای که ذکرشد نااستوار
است ، مگر این که از ( دو ) های دیگردرسایرخطوط حامل یا بین حامل بهره بگیریم :

re ---------------
دو
si ---------------
la
sol ----------------
fa
mi ----------------
ر
do-----------------
والبته بافاصله ی چند خط حامل ، و (دور) بودنش هم به واقعیت نزدیکترمی شود.



بخش نقد:جناب ارغوان نکته هایی که اشاره کردید برای کارگاه های موسیقی یا سایت تخصصی موسیقی بی شک قابل تامل است.اما در بخش نقد فکر نکنم بسیاری از دوستان نکته ای اموزشی در جهت اعتلای شعر از ان دریافت کنند.کاش نوشته این دوست عزیز را نقد می فرمودید.


حمید خصلتی
1391/8/19 در ساعت : 21:56:28
سلام بر دوست عزیز شاعرم. در مورد نوشته ی جناب ضیایی توضیحی فرموده بودید که شعر قسمتی از زبان است..
در ست است شعر قسمتی از زبان است ولی آیا این را قبول ندارید که هر شعر از یک استخوان بندی بزرگ تبعیت می کند که آن زبان است واین زبان شعر دیگر تکنیک ها وآرایه ها را در خود جای میدهد.اما در مورد این اثر باید بگویم سطرهایی که شعر هستند در طول اثر دیده می شود ولی با کل متن به عنوان یک شعر نمی شود رو برو شد.این همذات پنداری که بعضی از مخاطبان عزیز با این اثر دارند نه به خاطر شعر بودن ان است بلکه به خاطر اینست که نقطه مشترک این عزیزان دانستن موسیقی است.یک ویزگی بزرگ کلام شاعرانه قابل ترجمه بودن ان است.در این متن اگر خط های حامل وبازی های تصویری که انجام شده است را اگر از کل اثر جداکنیم وبقیه پاره ها را به هم بچسبانیم. با یک متن پراکنده رو برو هستیم.
چه شاعرانگی در این سطر نهفته است؟: گام های ماژور ـ
برایت
صلیب
می زنم
زیر ِ آواز
؟
حالا چند سطر را به جای اینکه زیر هم بنویسیم کنار هم می گذاریم:و
همه ی قسم هایی که خورده ام !
این که :
دوست ات ندارم !یا نمی خواهم ببینم ات . نام ات چیست
وگاهی نیز سطر هایی در کنار هم چیده شده که اصلا به معنا ومحتوا مقید نبوده است:پرتاب می شوم ابتدای سمفونی
تماشاچیان دست می زنند به تابلویی که مونالیزه لبخندات را دزدیده ـ وگرنه نمی کشتمشان ـ
جیغ می کشد موهایت را بتهون
یا اینجا:ماه به تلخی ته ِ فنجان ِ قهوه بوی تند ِ ادکلن دارد خودتان بفرمایید مفهوم این سطر چیست؟
البته سطر های موفقی در طول شعر هست که می توانست با ارتباط طولی موفق تری شعری دیگر گونه بسازد مثل این سطر های زیبا:چاپار مرگم را از خواب های تو خبر می دهد
ـ تبخال ِ گوشه ی لبت را
دست نزن !


ونیز: آرشه ای به درازای ِ دیوار ِ چین
برایم برقص ،
روی موج های انزلی




وحید ضیائی
1391/8/18 در ساعت : 12:44:37
به زبان رسیده اید ، زبان به شعر نرسیده . ممنون.
زهرا شعبانی
1391/8/18 در ساعت : 5:31:0
درود بر شما

بسیار زیبا بود

پایدار باشید
-----------------------------------------------------
سلام
ممنون
وحید ضیائی
1391/8/18 در ساعت : 12:47:6
به زبان رسیده اید ، زبان به شعر نرسیده . ممنون.
------------------------------------------------------------------------------------------------------

با سپاس از عنایت دوست همنام . دیدگاهتان بسیار کلی عنوان شده است مضاف بر اینکه برداشت حقیر از فرمایش شما چنین می گردد که شعر مقوله ای برتر از زبان است در حالیکه مشخصا با عنایت به تئوری های زبان شناسی ، شعر می تواند یکی از اجزای زبان باشد . کاش مصداقی سخن می گفتید تا بتوانم منظورتان را درک کنم . چرا و بنا بر چه مولفه هایی متن بنده ی
حقیر به زبان رسیده ؟ مراد از به زبان رسیدن چیست ؟ اتفاق های زبانی ؟ بازی های زبانی ؟ ساختار زبانی ؟؟ و بنا به عدم رعایت کدامین وجوه افتراق شعر با دیگر سبک های نگارشی این زبان به شعر نرسیده ؟ مزید امتنان است اگر در این خصوص ذهن بنده را منور فرمائید
نغمه مستشارنظامی
1391/8/18 در ساعت : 11:21:20
لفیقی از رقص و شعر و موسیقی
شعر بصری زیبایی بود
پاینده و سلامت باشید
------------------------------------------------------------
سلام و تشکر فراوان
نغمه مستشارنظامی
1391/8/19 در ساعت : 2:20:19
برای خوانش مجدد شعر زیبایتان آمدم
از اشتباه تایپی قبلی عذرخواهی می کنم
تلفیقی از شعر و رقص و موسیقی

بنده نیز ساز می زنم(پیانو) و البته نیازی نمی بینم نتها جای اصلی خود باشند به نظرم شعر را از حالت جوششی در می آورد و کوششی می کند
به این حالتی که هست حق مطلب ادا می شود
موفق باشید
..........................................................................................
درود بر شما خانم مستشار نظامی
خواهش می کنم/
همین که شما و افرادی مثل شما حرف مرا بفهمند و منظور اصلی ام را دریابند برایم کافی ست .
باز هم تشکر می کنم از حضور مجدد و نظر لطف تان
پیروز و سربلند و سلامت باشید

طه افضلی
1391/8/20 در ساعت : 1:38:53
سلام دوست عزیزم

شعر بسیار زیبایی بود اگرچه لازم میدانم مجددا بر این نکته تاکید کنم که اشعار خاص شما درک خاص شعر سپید میخواهد .
----------------------------------------------------------------------------------
سلام جناب افضلی عزیز
جای نگرانی نیست...من هم اگر جوابی دادم برای این است که گاهی سکوت جایز نیست. وگرنه که........
سیده فاطمه صداقتی نیا
1391/8/18 در ساعت : 12:15:0
سلام و سپاس جناب شاعر
--------------------------------------------------
سلام و سپاس از شما
هادی ارغوان
1391/8/19 در ساعت : 8:25:48
سلام
جناب پیام نور
باتشکرازتوضیح تان در ذیل نوشته ی بنده،
اصلن بنانداشتم که این کامنت رابرای شما
بفرستم و قطعن اشتباهی رخ داده .
.....................................................................................
سلام
قربان شما
وحید پیام نور
1391/8/20 در ساعت : 23:13:22
جناب خصلتی ، بنده به هیچ وجه اهل رودربایستی نیستم . با کسی هم تعارف ندارم . بنده انتظار ندارم کسی برایم دست بزند ؛ ولی اجازه نمی دهم کسی دسیسه کند و پا در کفشی کند که متناسب پای اش نیست . بله . بنده بی پروا ، جسور و بی ادب و بی نذاکت هستم ولی سرم را بالا می گیرم و در برابر اشخاصی که باد منیت و دانشمندی در دماغ دارند می ایستم و بدون هیچ ملاحظه ای می گویم : حرف حساب بزن اخوی ! شمای مودب ؛ که حسب وظیفه ای خطیرتان ، عهده دار تائید نقد دیگران شده اید ؛ چرا باید غیر علمی سخن بگوئید ؟ بنده برای نوشته هایم ارزشی قایل نیستم چرا که معتقدم مادام که کلام خدا در میان ما باشد ؛ در بهره مندی ی مان از گنجینه ی نا محدود از علم ، دانش ، شعور ، شعر ، فرم ، محتوی و هر آنچیز دیگری که از متنی استوار انتظار است ؛ بهره مند هستیم و این چهار خط خودآزاری ی ما و ابراز وجود کردن هایمان ، چیزی جز تلاشی عبث نیست . بنده مخاطبین خودم را دارم . موافقین و مخالفین . موافقین ام را دوست دارم و مخالفین ام را دوست تر چرا که ایشان به پیشرفت من کمک می کنند. بنده انتظار نقد دارم نه نظر دادن و شما که چنین که از توضیحات تان بر می آید و در بحث آموزش فعال هستید ، بیشتر باید بدانید که هر متن ( با عنایت به نظریه ی جهان متنی ی هیدگر ) دنیای خود اش را دارد و بررسی اش خط کش خود را می طلبد . بنده بی ادب ترین و پست ترین بنده ی خدایم ولی هرگز ، در برابر حرفی که خاستگاهی برآمده از تخصص نداشته باشد ، گردن کج نمی کنم . تمام این ها که نوشتم نه از آن جهت است که بخواهم از کار خودم دفاعی کرده باشم چرا که معتقدم وقتی متنی خلق می شود ، مولف کار اش را انجام داده و بعد از ارائه ، خود کار باید از خود دفاع کند . اما این واکنشی که در برابر شخص شما به عنوان مسئول بخش نقد نشان می دهم ، صرفن از این جهت است که تلنگری زده باشم بر این بی پروا نویسی تان. قرار نیست شما وحی منزل بنویسید و بنده قبول کنم ( در حد مخاطب همین شعر ) شما نظر می دهید ، اصلن نقد می کنید و درست هم نقد می فرمائید ( به فرض محال که محال نیست ) هدف نقد آن است که مولف در نگارش آثار بعدی اش از دیدگاه طبیبانه ی نقاد بهره مند گردد . خب شما دلنوشته ای خوانده بودید متعلق به سال 1385 به قلم این کمترین یا هر دلنویسنده ی دیگری که شاید بعضا شعر هم بگوید . به فرض که شعر در فرهنگ امروز ، تاثیر سالیان دور را دارد و شاعری ، نمادی از تفکر و تعمق شخصی بود در هستی ، امروزه که به یمن انتشارات زرد ، بی نهایت دفاتر به اصطلاح شعر چاپ شده که با هیچ یک از سبک های نگارشی قابل تطبیق نیستند از غرض دور نشوم ؛ مجدد تاکید می کنم شمای مودب ، شمای مدرس که الگویی برای شاگردان تان هستید با کدام موازین علمی حق چنین نظر دادنی دارید ( به عنوان مسئول بخش نقد ) ؟ اما تشریف می آورید ، منت می گذارید بر بنده ی حقیر و از زبان " حمید خصلتی " می نویسید ، نوشته را در بخش نقد می گذارید . بنده می خوانم و می بینم بازهم نظر دادن است . برادر نقد ، با نظر فرق دارد . باز هم عارضم بخاطر سرعت پایین اینترنت ام نمی توانم عملکردتان را در مورد دیگران ببینم و به همین علت گمان را بر این گذاشته ام که این متد رفتاری در بخش نقد برای این سایت است ! بنده می ایستم در برابر این انحراف چرا که با اینکه تازه وارد در این سایت هستم ، صابون حواشی هنر بسیار به تن ام خورده است . دوست عزیز شما به عنوان مسئول بخش نقد ، بر اساس همان ادب و نذاکتی که دربدر در بنده ی حقیر در پی آن هستید و یقینا نخواهید یافت ؛ موظفید در پی تعیین سطح ادب بنده نباشید ، بلکه علمی بودن نقد دوستان را تائید کنید که تازه اگر نظری به عنوان نقد ارائه شد ، شما ممیزی کرده باشی نه اینکه خود ات هم بیایی و نظر را به جای نقد بگذاری . عزیز دلم که ناشناخته اینهمه به تو عارض می شوم ، خدا می داند قصدم آن نیست که تو گمان برده ای . یکی از نقاط قوت این سایت همین دو گزینه دار بودن برای اظهار نظر است . هنوز یک هفته نمی شود بنده وارد این سایت شده ام و با دیدن زحمات دست اندکاران انگیزه می گیرم که فعالیت کنم ، می خورم به خرابی سرعت اینترنت ، زمین گیر می شوم ، بعد یک روز می آیم و می بینم .... بنده این سایت را با نام شخصی می شناسم که در دوره ای که همه در پی چسبیدن کلاه خودشان هستند و می خواهند ارث خودشان را از ادبیات ببرند ، می آید و سفره می گشاید . دنیا نا ملایمات و حرف های بی ادبانه را تحمل می کند تا کدورتی را باعث نشود ، گرا می دهم به بی حرمتی عده ای از طرفداران سید مهدی موسوی در فیس بوک در چند ماه پیش با ایشان ، حالا شما که به نوعی در تعامل با ایشان هستید .... دوست عزیز بنده ی بی ادب ، بی اطلاع از همه جا ، حرفی که بی ادبی باشد نزده ام . شما تقریرتان از ادب و ادبیات با بنده ی حقیر توفیر دارد . در مرام ما نهایت امر به معروف است وقتی به کسی بگوییم : ورزش کن ، مطالعه کن ، با سواد شو و نهایت نهی از منکر است وقتی می گوییم : در مورد چیزی که اطلاع نداری حرف نزن ، اینها را نوشتم تا نه برای خودم بلکه برای کل سایت در رفتارتان لحاظ کنید ( اگر نمی کنید چون همانگونه که عرض کردم بخاطر رفتارتان در مورد این کار به این نتیجه رسیدم که لابد این سبک در اینجا از جانب شما مرسوم است و الا ؛ انکار هر چیز ، ساده است ولی منکرین باید پای انکارشان بیاستند ) همین . چنانچه به جز شخص شما ، موجب آزار و اذیتی برای کسی شده ام ، عذرخواهم و شما هم اگر فکر می کنید که حضور کسی که منتقد خودتان خواهد بود دشوار است ، کاربری بنده را مسدود کنید شکر خدا این کار بسیار راحت است . ولی اگر تشریف می برید و جایی نظر می دهید ، آنرا نظر ارائه کنید و اگر نقدی ارائه فرمودید ، مبتنی بر ادله علمی باشد . والسلام علی من اتبع الهدی . الحقیر وحید پیام نور
علی حکیمی
1391/8/24 در ساعت : 2:45:30
/با توجه به بحث های فراوانی که روی این شعر انجام گرفت،احساس کردم خواندن این نقد هم نباید خالی از لطف باشد. یا علی/:

وقتی که شعر روی خط های حامل برقصد
( نقدی بر سروده ای از وحید پیام نور )
به قلم عباس فرهادی ـ کارشناس ارشد زبان و ادبیات فارسی
شنبه ، 12 تیرماه 85

وحید پیام نور ، متولد 1359 مشهد و کارشناس علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد می باشد ، پس او این امکان را داشته تا با بعضی از شاعران و تفکرات ایشان در خراسان آشنا شود ، در مجموع اشعاری که از ایشان شنیده ام ، اصرار به اطناب و موسیقی داخلی و معنوی به ویژه تاکید بر انواع جناس و مراعات النظیر در زبانی نا محدود دارد . دور نمای این شعر ـ که با اجازه ی خود ، نام " روی خط های حامل " بر آن می نهم ـ را بیشتر به یک فیلم سینمایی می ماند ، پس این فیلم از سه نوع موسیقی برخوردار است :
موسیقی اول : ( خوشه های آوایی موسیقی بیرونی )
اولین موسیقی که در قرائت شعر به صورت درست و دقیق بدست می آید ، همان خوشه های آوایی یک وزن عروضی است که قبلا به آن پرداخته ام . یعنی رعایت ضرب آهنگ آن وزن در کل اثر برای رسیدن به یک ریتم و هارمونی که با حال و هوای شعر نیز سازگاری داشته باشد ، که در اینجا بحر مضارع با آهنگی گفتگویی و جویباری ( مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن ) گوش را می نوازد . حتی بعضی جمله بندی ها با حذف و اضافه ی هجاهایی می توان درقالب آن وزن ریخت .
با کشیدگی آرشه ای به درازای دیوار چین ... و در اواخر :روی موج های بندر انزلی / نازل می شود .
و همانطور که قبلا نیز گفته ام ، این تکنیک موزیکال به زیبایی و هنرمندی در بعضی از آثار احمد شاملو ـ بامداد شعر پیشرو ـ دیده می شود . البته در بعضی آثار نثر مسجع قدیم و شطحیات عارفان نیز این تکنیک سابقه دارد . مثلا در گلستان سعدی به نفت اندازی که خانه اش از جنس نی است می گوید : تو را که خانه نیین است ، بازی نه این است . و یا در تاریخ بیهقی مادر حسنک در سوگ پسرش می گوید : بزرگا مردا که این پسرم بود .
موسیقی دوم : ( موسیقی داخلی و معنوی شعر )
دومین موسیقی که در این شعر ایفای نقش می کند تناسب لفظی و معنوی واژگان است که البته در این اثر ،شهاب باران کمتری نسبت به دیگر آثاری وی از لحاظ تنوع این موسیقی وجود دارد ، اگرچه مراعات النظیر یک سمفونی اروتیک ، کل شعر را پوشش داده است که به عنوان موسیقی سوم به آن خواهم پرداخت .
الف ـ واج آرایی ( موسیقی حروف )
1 ـ تکرار کسره : × با کشیدگی آرشه ای به درازای دیوار چین . × ماه به تلخی ته فنجان قهوه بوی تند ادکلن دارد . × روی موج های بندر انزلی .
2 ـ تکرار حف ( شین ) : × آخرین حرکت آرشه ، ماشه را می کشد رومن گاری .
3 ـ تکرار حرف ( خ ) : × از خواب های تو خبر می دهد / تبخال گوشه ی لبت را ...
. بی شک تکرار کسره و حرف ( ش ) کشیدگی دیوار چین و کشش آرشه ی ویلن و تکرار حرف ( ح ) نوعی فضای اروتیک دست کم از نظر شاعر به موسیقی کار می دهد .
ب ـ انواع جناس :
1 ـ جناس ناقص افزایشی : × تاخت/ تخت در به تاخت / تا تخت جمشید ...
2 ـ جناس مرکب : × می ـ ر ـ سی / می رسی و یا دو ـ ر / دور می شوی ...
که جمع نت های موسیقی در شروع کار فعل می رسی و در پایان کار دور شدن را بخاطر می آورد .
ج ـ تضاد :
× ( می رسی ) با ( دور ) نوعی تضاد ایجاد می کند ، زیرا که لازمه ی رسیدن ، دور نشدن و لازمه دور شدن ، نرسیدن است .
× تضاد بین ( نزن ) و ( بزن ) در ترکیب فعل ( دست نزن ) و ( ورق بزن ) که غیر از تضاد ، سجعی نیز ایجاد می کند .
د ـ سجع : × ( بتهون / گرامافون / ناپلئون) : موهایت را بتهون / روی صفحه ی گرامافون / ناپلئون لشگر کشی می کند .
× ( انزلی / خداحافظی ) : روی موج های انزلی / ... آیه های خداحافظی
ه ـ استخدام : ( کاربرد گوناگون واژه با توجه به واژگان قبل و بعد خود )
× ( زدن ) : برایت / صلیب / می زنم / زیر آواز ...
× ( دست زدن ) : تماشاچیان دست می زنند / به تابلویی ...
× ( ورق زدن ) : ریشه های آسمان دست توست / ورق بزن / کتاب مقدس ...
× ( موج ) : برایم برقص / روج موج های بندر انزلی / نازل می شود ...
× (کشیدن ) : و آخرین حرکت آرشه / ماشه را می کشد ...
و ـ قلب واژه :
× و آخرین حرکت آرشه / ماشه را می کشد ...
ز ـ حس آمیزی :
× صدای خیس
× ماه بوی تند ادکلن دارد
ح ـ ایهام تناسب :
× مقدس ترین نت قدم های توست / گام های ماژور
ط ـ مراعات النظیر : ( تناسب )
× رومن / فیلم / سکانس / ماه تلخ
× ماتادور / دستمال قرمز
× کتاب مقدس / سوره / آیه
× مونالیزه / لبخند
× رومن گاری / ریشه های آسمان
و ....

موسیقی سوم ( مراعات النظیری از یک سمفونی ) :
موسیقی سوم ، همان مراعات النظیر موسیقی فیلم است که چون با وسعتی زیاد به آن پرداخت شده است ، تشخص مستقلی می پذیرد . اگر این شعر را روایتی نو از برداشت دیگر فیللمی بدانیم ، تناسبی که از بکار گیری الفاظ موسیقی آمده است ؛نوعی موسیقی خفته در لایلای کلام می باشد . شعر با خطوط حامل و نت های ( می ـ ر ـ سی ) شروع می شود و با خطوط حامل و نت های ( دو ـ ر ) پایان می یابد . یعنی فرازی به بلندی گام ماژور و فرودی به کوتاهی گام مینور و با به کارگیری واژگانی مثل آرشه ( 3 بار ) / ویلن / نت / گام ماژور و مینور / آواز ( 2 بار ) سمفونی / بتهون / صفحه ی گرامافون / برقص که البته در نیمه اول شعر کاربرد این واژگان برجسته است ولی از سطر 27 تا 42 ناگهان موسیقی سکوت برای ایجاد هشدار خطر آغاز می شود و شعر به صورت خودآگاه و یا ناخودآگاه در تاریکی و خاموشی یک اتفاق فرو می رود و باز بعد از قطع موتیفی موسیقی از سطر 43 دوباره گوش ها صدای سمفونی را می شنوند . حالا با این موسیقی است که تحت تاثیر آن اتفاق به نظاره ایستاده و سکوت نموده و یا اینکه گوش مخاطبان و بازیگران و آهنگساز و نوازندگان و حتی شاعر ، چون سکانداران تایتانیک آنچنان سرگرم یک صحنه ی متجاوزانه شده است که چیزی نمی شنود .
اگر رومن گاری جریان عادی و معمولی را در یک " زندگی در پیش رو " در محله ای فقیر و غریب در حالی که " مردی با کبوتر " برنده ی جایزه کنگور می شود ، حالا مجبور است گاری خودش را پارک کند و در زیر نور یک " ماه تلخ " بازیگر نقش اول را به رقاصه ای بدهد که همین رقص آغاز اتفاقی شود که رومن پلامسکی روایتگری بامزه ی قهوه ی ته فنجان اش شود و در مجموع این موسیقی خفته تمام این اجزاء را به هم پیوند بزند . یعنی گذر از تناسب های لفظی برای رسیدن به یک موسیقی معنوی ، البته آزادی در بکارگیری دایره واژگانی ( عنصر زبان ) این امکان را به شاعر می دهد که جسورانه و بی پروا ، واژگان " اقراء " ، " بکارت " ، " سوره " ، " آیه " ، " نازل " را خیلی راحت در کنار " آرشه " ، " ویلن " ، " مونالیزه " ، " سمفونی " ، " کرامافون " ، " سکانس " ، " رومن گاری " ، " مینور " ، " ماژور " ، " ماتادور " و ... بکار ببرد و از زبان فارسی هم فقط تخت خئاب جمشید اش را به عنوان آرکی تایپ به یاد بیاورد و البته سعی می کند با ترکیب سازی بین واژگان عربی و فرنگی ، گفتگویی بین تمدن های ناهمگون بوجود آورد و به جنگ های صلیبی پایان دهد و اصراری به حذف فعل نان نمی دهد و حتی از فعل های معمولی استفاده می کند و این در حالی است که فعل های استعاری ( استعاره تبعیه ) در کنار استعاره ی اسمی ( اصلیه ) می توانست به خیال انگیزی کار بیفزاید . شاید شاعر می هراسید مثل خیلی از متشاعران هذیانگو ، خود نیز سخنش را در بیداری درنیابد . البته مجموع این عناصر توانسته است اتفاق زبانی ایجاد کند . باید دید شاعر در علم بیان صور خیال چه کرده است . ببینیم :
تشبیهات ( همانندی ها )
× همانندی کشیدگی آرشه به درازای دیوار چین
همانندی تلخی ماه به قهوه ی ته فنجان
× همانندی مرگ به چاپار در خبری ناگهانی
× همانندی قدم ها به نت های مقدس آن هم در گام ماژور
× همانندی خداحافظی به آیات مقدس آن هم در گام مینور
× همانندی دامن پرچین به چینی شکستنی سه گانه
خیلی واضح است که بین طرفین تشبیه ، هیچگونه ارتباط منطقی وجود ندارد و حتی گاهی معقولاتی مثل ماه تلخ به محسوساتی مثل تلخی قهوه ی ته فنجان همانند می شوند که اگر شاعر در این همانند سازی بدیع و نو و غیرمتعارف ، ذهن مخاطب را تنبل فرض نمی کرد ، می توانست از استعاره ی فورگراندیک ( برجسته سازی ) استفاده کند .
عجیب ترین همانندی در این تصاویر سینمایی بین نت موسیقی و قدم هاست که آرایه استخدام از واژه ی " گام " تخیلی پلکانی به کار داده است . شاید اینکه نت موسیقی قدم های کسی می شود به نوعی سعی شعر در آنیسیم ( جان بخشی به اشاء ) باشد ، آن هم در کتاب مقدسی همراه باخ در کلیسا بین سوره با مینور و آیه با ویلن پلی زده شود .
بر خلاف تشبیهات شعر که اصراری به قابم موشک بازی ندارد ، استعارات ، ذهن مخاطب را به بازی شطرنج گونه ای دعوت می کند ؛ کی بینیم :
استعارات :
× در میدان سوارکاری / به تاخت / تا تخت جمشد / چاپار مرگم را از خواب های تو خبر می دهد ...
در نگاه اول " میدان سوار کاری " برجسته نمی نماید اما در عرض آن اگر واژه ی " تخت " را از جمشید قرض بگیریم و بر سر " خواب " مرگوار در جمله بعدی بیاندازیم و این جناس مرکب و یا به نوعی موشح را با "ماتادور " خشن در حالی که دستمال قرمزی را تکان می دهد ، کنار هم بگذاریم و البته کلید حل معما را " دست نزن به تبخال " به عنوان مدرکی برای بدن بیابیم ، آنگاه می توانیم ( استعاره ی بعید ) را کشف کنیم .
ریشه های آسمان ...
این ترکیب نیز استعاره مصرحه می نماید . اما وقتی ورق زدن ریشه در کنار ورق زدن کتاب مقدس بیاید و کمی به عقب برگردیم ، ریشه ها را به موهایی که بتهون بر روی صفحه گرامافون تا ناپلئون بناپارت در صحنه ی جنگ برایش لشکر کشی می کند ، سعنی استعاره مرکب ( تمثیلیه ) و نوعی هم خیالی . که البته این ایهام در سرگردانی نوع استعاره وقتی با اغراق در همانند سازی همراه می شود ، خود نیز اوج هنر است زیرا که شعر ، یک اتفاق زبانی و یا به قولی رستاخیز واژگان است . پس کشمکش ذهن و زبان طبیعی است .
که تا بکارت آرشه ...
غیر از این ترکیب ، شعر ترکیب های دیگری مثل " آیه های مینور " و " آیه های ویلن " دارد که سعی دارد آشتی دو فرهنگ واژگانی را به تصویر بکشد . البته بکارت برای آرشه ، می تواند تشخیص ( personalitication ) باشد . اما در این کار هم غیر از رنگ قرمز برای دستمال ، عنصر رنگ جایگاه والایی ندارد و این نیز زندگی یک شاعر و یا شعر در دنیایی گرافیکی ! تنها سوالی که می خواهم برای مخاطب باقی بماند ، تصویر هجوم یا پیروزی عدد 60 در کنار عدد انتظار 9 می باشد که در اینجا ذهن مخاطب را به شعر ( 700 ) نصرت رحمانی ارجاع می دهم .
دکتر آرزو صفایی
1391/8/18 در ساعت : 11:8:1
سلام بر شما
زیباست و عمیق
دست مریزاد
-----------------------------------------------------
سلام ممنون
علی‌رضا علی‌سلیمانی
1391/8/18 در ساعت : 13:38:59
با سلام.

پيشنهادي داشتم و آن اينكه از جاي صحيح نت‌ها استفاده شود (البته اين كار در تايپ كمي مشكل است و بين اجزاي كلمه فاصله بيشتري مي‌افتد). در كليد سُل كه معمول‌تر است اينگونه مي‌شود:

1- براي مي/ر/سي: «مي» بين خط 4 و 5 است (شمارش از پايين). «ر» روي خط 4 و «سي» روي خط 3.

2- براي دو/ر: «دو» بين خط 3 و 4 است. «ر» هم زير خط 1.

با سپاس.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------

با تشکر از شما دوست عزیز ، فرمایشات متین است اما ، بنده در این مقام شعر می نوشتم و نه نت . صد البته همان سالهای دور که این اثر را نوشتم به نکته ای که اشاره فرمودید فکر کرده بودم ولیکن مشکل خوانش پیش می آمد و می رسی و دور می شوی با ساختاری که مد نظرم بود ، فاصله بسیار داشت

حسین سنگری
1391/8/19 در ساعت : 23:14:27
سلام بر شما جناب پیام نور عزیز.

بازی با نت های موسیقی در شعر را خیلی دوست دارم ... معمولا خودم هم سعی میکنم از پرده های موسیقی در اشعارم بهره ببرم ... من هم به صورت آماتور سه تار می زنم ... شعرتان زیباست شک نکنید.

برقرار باشید دوست خوب شاعرم
---------------------------------------------------------------------------
تشکر عزیز
وحید پیام نور
1391/8/26 در ساعت : 0:17:35
جناب حکیمی تشکر دارم از عنایت و لطفتان . اگر مراتب این سپاسگذاری ذیل لطفی که کشیدید ، قید نگردیده از آن سبب است که پست مربوط به نظر شما بدون تائید بنده در اینجا درج شده . بهر سبب مجدد عرض تشکر دارم که نقد آقای فرهادی را ارائه فرمودید .
سیده فاطمه صداقتی نیا
1391/8/19 در ساعت : 21:9:12
با سلام و اجازه از صاحبنظر و استادم ضیایی که با وجود ایشان من جسارت بیان دیدگاه خود در شعر دوستانم را ندارم.
من با خواندن این شعر فکر نکردم باید بروم و ساختار شعر را با اصول نت نویسی و ... تطابق بدهم. برداشت من این است که شاعر در رساندن مفهوم کلی خود به مخاطب موفق بوده که حتا با عدم آگاهی از این اصول می شود فهمید تلفیق حس مشترکی که در شعر و موسیقی بوده اینجا اتفاق افتاده است. خود من نیز که مدتی هنرآموز موسیقی بوده ام چنین توقعی از این شعر ندارم.و اما...به نظر من شعر عمیقی اتفاق افتاده است اگر چه یکباره خواندنش کفایت نمی کند من بیش از 20 بار خواندم شعر را...ما در این شعر با خالقی مواجه هستیم که برداشتی فوق العاده قوی از پیرامونش دارد. به قول استادم ضیایی این شعر زبان خاص خودش را دارد حتا اگر در ارتباط با مخاطبش با کم اقبالی و عدم تامل مواجه شده است.
........................................................................
سلام و تشکر از شما خواهر ارجمند
زنده باشید
حمید خصلتی
1391/8/24 در ساعت : 15:5:8
سلام وقتی جوابیه ای مینویسید به بخش نقد ارسال کنید تا منتشر شود.اگر تمایل به انتشار جوابیه تان دارید جوابیه روز
ارسال شده توسط : وحید پیام نور' تاریخ ارسال : 1391/8/20 در ساعت : 23:13:22 رابفرستید بخش نقد.
انتظار ندارید که جوابیه تان بر نقد را بیایم در قسمت نظرات تان جستجو کنم؟
ـــــــــــــــــــــــــــ
درود بر شما .
دوست عزیز ، نمی دانم در پی چه چیزی هستید . بنده بخاطر رضایت شما حاضر نیستم حوزه های نقد و نظر را در هم بیامیزم تا شریک شما در این اشتباه باشم . برای انتشار جوابیه نیازی نمی بینم که از کانال ممیزی حضرتعالی عبور کنم . اصلن هم انتظار ندارم چیزی را دنبال کنید ، مادامی که ( تاکید می نمایم ، مادامی که ) فکر کنید آن نظراتی که نوشته بودید ، نقد است . دوست عزیز محض اطلاع حضرتعالی و خاتمه ی این ماجرا عرض می نمایم بنده حتی اگر بخواهم کاری را نقد کنم ؛ آنرا بصورت نظر و آنهم بصورت خصوصی خدمت سرورانم ارائه می نمایم . نیازی نمی بینم بخواهم سواد نداشته ام را مطرح کنم و نیازی به ممیزی حضرتعالی هم نداشته باشم . دوست گرامی بنده هم اکنون که این سطر ها را می نویسم ، چندین نظرتان را در مورد کارهای دیگر دوستان از نظر گذرانیده ام و به این باور رسیده ام که با کمال احترام به شخصیت حضرتعالی ، شما را دارای صلاحیت علمی کافی جهت نقد ادبی تشخیص نداده ام . نوشتن نظرات برآمده از مطالعات شفاهی ( آنچه توسط دیگران در جلسات شعر طرح می شود و عموما هم خاستگاه علمی ندارند ) با نقد توفیر دارد .
عزت مزید .
خاکسار همگان ، وحید پیام نور
بازدید امروز : 6,100 | بازدید دیروز : 22,856 | بازدید کل : 124,685,524
logo-samandehi