باز هم پاییز ، پایان بهار باغ ها
قصه ای دیگر بخوان از روزگار باغ ها
در قنوت سروها و در رکوع بیدها
لحظه ای با من سفر کن تا دیار باغ ها
باد ، خاک مرگ می ریزد به جان هر درخت
نیست جز اندوه و غم ، در کوله بار باغ ها
کن تماشا ماه را ، با مهربانی ، نور را
با سخاوت می کند هر شب ، نثار باغ ها
می نوازد آسمان ، آهنگ لالایی ، مگر
بخشد آرامش به جان بی قرار باغ ها
می رسد آهسته باران ، تا که شوید هر سحر
با زلال اشک چشمانش ، غبار باغ ها
بر لب هر شاخه ای پیچیده ، یارب کم مباد
تا بهار دیگری ، شور و شرار باغ ها
در چنین بزم قشنگی ، با خیال روی دوست
شمع روشن کن میان شام تار باغ ها
درس رستاخیز دارد هر بهار و هرخزان
نکته ای دیگر بخوان « احمد» ز کار باغ ها
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/7/2 در ساعت : 0:9:35
| تعداد مشاهده این شعر :
673
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.