ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  


آخرین نقدها
نام ارسال کننده : جابر ترمک
درود بر اساتید گرانقدر.... - شعر زیبای استاد و نظرات خوب اساتید را خواندم. تنها چیزی که به نظرم آ   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : ابراهیم حاج محمدی
با سلام و درود. - بر خلاف دیدگاه سرکار خانم بهرامچی بر این باورم که شاعرانگی در بیت بیت این غزل که   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صادق ایزدی گنابادی
سلام - - گرچه حقیر به استقلال بیت در غزل اعتقاد دارم و کلا چالش ایجاد کردن در خصوص عدم تناسب د   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : مهسا مولائی پناه
   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : حنظله ربانی
درود - متنی ساده بود تا شعر - هم از نظر ساختار و هم از نظر محتوا - دور از شعر بود - اشعار   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمد یزدانی جندقی
سلام محمد علی رضا پور عزیز شاعر گرانقدر . - حقیر را به خوانش اشعارتان فرا خوانده اید ؛ از حسن اعتم   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : محمدعلی رضاپور
سلام و درود بر استاد گرانقدرم جناب خادمیان عزیز! - - استادبزرگوار! فرموده تان درست است و حقیر ه   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : صدرالدین انصاری زاده
فرد اعلی نباشیم! - """""""""""""""""""""" - نمی دانم در ادبیات این کشور چه می گذرد. بهتر بگویم:   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : اله یار خادمیان
سلام و درود میلاد مسعود امام زمان بر شما مبارک باد - - جناب رضا پور عزیز بیت ششم مصرع اول   ....    لینک شعر مورد نظر

نام ارسال کننده : رضا محمدصالحی
سلام و عرض ادب - از استاد صفادل همیشه اشعار خوب خوانده ام و این بار نیز ، ضمن احترام به نظر سرکار   ....    لینک شعر مورد نظر


آرشیو کامل



Share



قصيده اپيزوديك محمدرسول الله
...اشاره كرد قريشي به كوه و گفت: آنجاست

محمد اغلب اوقات با خودش تنهاست


محمّد از «جبل‌النور» مي‌رود بالا

كه در كمركش آن روشناي «غار حرا»ست



  #



جزيرة‌العرب از روي نقشه دنيا

مُحاط بين بيابان و ساحل درياست





طبيعت خشن و آفتاب سوزانش

خوراك خيمه‌نشينان ساكن صحراست





خوراك خيمه‌نشينان ساكن صحرا

كه قوت غالبشان شير و شيره خرماست

حجاز، بخشي از اين سرزمين پهناور

درست در گذر نام انبياي خداست:

شبيه مصر و فلسطين و بيت‌لحم و دمشق

شبيه خاك سرانديب و مسجدالاقصي است

به اورشليم و به كنعان و كوه طور شبيه

شبيه كلده و شامات و وادي سيناست

عروج ديده در او روح‌هاي روشن و پاك!

هبوط كرده در او، آه، آدم و حواست!

به گل نشسته در او كشتي شكسته نوح!

به باد رفته در او قوم منكر موساست!

گذشته از دل آتش در اوست ابراهيم!

به تشت مانده بريده در او سر يحياست!

چنان‌كه پي شده در اوست ناقه صالح!

چنان‌كه سر زده در او مصايب عيساست!

حجازِ پانصد و هفتاد و اندِ ميلادي

حجازِ ديگر و آغازِ ديگر دنياست...



#



زمانه اين بار آبستن حوادث نو

يكي در آينة كهنه «معبد صنعا»ست

گسيل كرده به تخريب كعبه فيلان را

سپاه ابرهه در قصد خويش بي‌پرواست

حريم كعبه و اينسان دهن‌كجي؟ خوابي است!

بناي ظلم و تعرّض به مكه؟ اين روياست!

زمين گشوده به بلعيدنش دهان، از زير،

رسيده ابر ابابيل بر سر، از بالاست،

رسيد آنچه رسيد و گذشت آنچه گذشت

قريش آمد و ديد آنچه را كه مانده به جاست

نبود تاب تماشاي بيشتر ديدند:

كه سقف سربي

و

سنگين آسمان

كوتاست ....



سكوت ممتد صحرا و روح جاري آن

به چشم كودك نوپاي آمنه گيراست

به چشم كودك نوپاي آمنه صحرا

فرشته‌اي است كه با او هميشه در نجواست

فرشته‌اي كه نگهبان جان اين كودك!

فرشته‌اي كه نگهدار كودكي نوپاست!

امين رابطه‌هاي شريف و روشن وحي!

فرشته‌اي كه بر او بسته نيست درها واست!

حليمه گرم تماشاي كودكي شده است

كه چشم‌هايش به رازي در او نهفته گواست



كتاب‌هاي مقدس نوشته‌اند: «احمد»

كسي كه وعده پيغمبران پيش از ماست

كسي كه آتش «آتشكده» نشسته از او

كسي كه آمدنش لرزه بر تن «كسري»‌ست

كسي كه مُهر نبوّت ميان شانه او

زبان به راز مگو باز كرده و گوياست

كسي كه سايه او آفتاب عالمگير!

كسي كه با شب او صبح روشن فرداست!

به سير يك شبه هفت آسمان رفته!

كسي كه ديده بيدار «ليلة الاسرا»ست!

كسي كه عادت شب زنده داريش مرسوم!

كسي كه شيوه بنده‌نوازيش شيواست!

كسي كه ـ درد نگو ـ مهربانيش مرهم!

كسي كه ـ زخم كجا با وجود او؟ ـ كه دواست!



نگاه مي‌كند از دور مكه را هر روز:

حريم كعبه، حرم‌وار، مملو از بت‌هاست

يكي به سجده نهاده است سر برابر «لات»

يكي گرفته به اصرار دامن «عزّي» است

چه كعبه‌اي؟ كه نه از سحر ساحران خالي

نه از «قصايد موهوم هفت‌گانه» جداست

سواي رسم خريد كنيزكان سپيد

بساط برده‌فروشان روسياه به پاست

قبيله مقدم نوزادهاي دختر را

به جان‌ پذيرا با گورهاي ناپيداست

هنوز غايله «اوس» و فتنه «خزرج»

كتاب كهنه‌اي از كينه‌هاي پابرجاست

اسير دغدغه‌هاي خرافه و جهل است

عرب ـ دريغ ـ كماكان به شيوه آباست ...



محمّد از «جبل‌النور» مي‌رود بالا

كه در كمركش آن روشناي «غارحرا»ست

¨

فرشته بود دوباره، اشاره كرد:

بخوان به نام پاك خدايي كه آفريده تو را ...



.... ................


کلمات کلیدی این مطلب :  قصيده ، اپيزوديك ، محمدرسول ، الله ،

موضوعات : 

   تاریخ ارسال  :   1391/6/27 در ساعت : 13:7:50   |  تعداد مشاهده این شعر :  1246


کسانی که این شعر را می پسندند :

ارسال نقد و نظر برای اعضا

   
ارسال نظر برای غیر اعضا







متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.

ساراسادات باختر
1391/6/28 در ساعت : 21:24:20
خصوصی
منو ببخشید ولی به نظر من پاسخ به سلام دیگران و جوابگویی به نظرات نشانه شخصیت شاعرانه ماست به نظر شما اینطور نیست ..
بازدید امروز : 18,040 | بازدید دیروز : 31,480 | بازدید کل : 123,182,351
logo-samandehi