نثر روز
1393/1/5 در ساعت : 0:44:32
بی بی سمانه رضایی
خدا سلام!
خسته ام ،خدا ، خوابم نمي برد..هی غصه می خورم
براي خانواده سين كه امده بودند مسافرت، تصادف كردند ، هركدام بستري بخشي شدند
دلم ميگيرد
وقتي هوا بي هوا سرد مي شود ،شين سقف ندارد
مي سوزد دلم
براي دكتر ب كه تمام روزهاي اول سال ان همه مريضهاي ...
ادامه مطلب
نثر روز
1392/12/29 در ساعت : 13:12:19
قسم به فروردین و صدای گرم خورشید که دلهایمان را به رویش عشق نوید می دهد
نسرین حیایی تهرانی
بهار، خیس و رنگی میزند به پنجره و من که خستهی سرمازده، طوفانی را پشت سر گذاشتهام به انتظار تو مینشینم که برگ بدهی که گل بدهی که به بار بنشینی
تو میتوانی وطنم باشی رسیده از گرد راه، خاکی...
ادامه مطلب
نثر روز
1392/12/21 در ساعت : 19:42:51
عباس محمدی
نمیدانم کجایی، اما هر روز برایت گل میچینم.
اگر بودی، مردانگیها، بوی تعفن نمیگرفت و دستهای سیاه تفرقه، کشورهای مسلماننشین را نمیبلعید. ما در تنهایی خویش، غرق میشویم و آوازهای ابوجهلها را صیقل میدهیم. ما از تو دور افتادیم.
هنوز بوی در نیمسوخته را از کوچههای تنگ ...
ادامه مطلب
نثر روز
1392/12/20 در ساعت : 8:10:21
به سمت بهار
شهاب الدین رهنما
حس می کنم خنده ات را ؛ وقتی نگاه بهار بردیوار دل وجانت بتابد !
بهار فرصت دوباره نگریستن به دیروز و امروز است !
بهار انعکاس صدای آسمان در وسعت خسته ی جان های زمینی ماست !
بهار آمده است ؛ اما چه قدر بال های پروازمان را مهیای پرو...
ادامه مطلب
نثر روز
1392/12/10 در ساعت : 16:32:41
محسن رضوانی
انقدر متّه به خشخاش نگذار آقا بیوک! یک اسم با مسمّا پیدا کن بگذار روی این طفل معصوم، قال قضیه را بکَن. سه هفته است این زبان بسته را از آسمانِ خدا،دانلود کرده اید، نافش هم چروکید و افتاد نامش امّا سجلّی نشد. وسواس های کشکی را بیخیال شو، تمایلات حزبی و گرایشات ملی مذهبی سابقت را ه...
ادامه مطلب
نثر روز
1392/12/6 در ساعت : 15:54:5
علی طلوعی
شناسنامه
کسي دوتار ميزند که شبيه صداي تار دل من است، و شبيهتر به فرياد دلمويههاي ايل من.
اين صداي بالغ قومي است که يک عمر خانه به دوشي خويش را شکوه ميکنند. يک عمر دلتنگي به فرياد درآمده.
زمزمههاي به جا مانده از غرور دفن شدة مردان کوهستان است. مردان آن ...
ادامه مطلب
نثر روز
1392/12/4 در ساعت : 22:50:26
شبنم فرضی زاده
هنوز دلم از مترسک ها که میگیرد....
دلتنگ آغوش پرندگانی میشوم که بیکرانگی ات راکشف کرده اندو خبراز ماه دارند...کجای این مرز وحشی هوای تورا میتوان نقشه کرد و کجای جغرافیای سیاه و سفید می توان طرح بودنت را به تماشا نشست؟
دلم از چهاردیواریها و طاق خاکستریشان گرفته ....
ادامه مطلب
نثر روز
1392/12/2 در ساعت : 12:9:10
عبدالرحیم سعیدی راد
سلام به تو و طعم شور انگیز حرفهای شنیدنی ات.
چقدر بی تاب شنیدن صدایت هستم! یادت می آید پیشترها گفته بودم از هر چیز می توانم صدایت را بشنوم ، حتی از برگهای خشک کاج همسایه.
نمی دانی چقدر به شوق می آیم وقتی طنین کلام مهربانت در دلم جوانه می زند و نیلوفرانه در همه ...
ادامه مطلب
نثر روز
1392/11/28 در ساعت : 14:21:6
علیرضارضایی _مجنون)
سلام ليلا
ميدانم دير است و از قرارِ نوشتنام برايت هفتهها گذشته، ميدانم اينكه واژههاي معصومي از دوست داشتن را به نوشته نشدن محكوم كردهام و ميدانم فكرهاي خوبي نكردهاي
مثلا شايد دلت خوش بود كه فراموشت كردهام، با بي تو قدم زدنها دلخوشم. اما نه. اينقدرها ...
ادامه مطلب
نثر روز
1392/11/22 در ساعت : 20:48:18
نسرین حیایی طهرانی
این شب بیتقدیر دیر را بیهوده ورق بزنم که چه؟
اینهمه خردادها و مردادهای رفته را بیمیوه به شاخهی تاریخ پیوند بزنم که چه؟
به برفهای نیامده ی بهمن گله کنم یا به فصل میوه گریه ببرم که تو را با خودش برد.
کاش برگردم به همان روزها که تو هنوز نیامده بودی و بهمن سرد...
ادامه مطلب
نثر روز
1392/11/15 در ساعت : 11:53:53
شهید «غلامحسین افشردی» معروف به «حسن باقری»
روز دوشنبه ۲۷، ۶، ۵۷ هجری شمسی، در تپه خرگوشان که گردشگاه کوچکی است در شمال غربی و گوشه ایلام؛ از اینجا شهر، قشنگ معلوم است و خب، شهر هم شهر کوچکی است؛ جایی است شبیه شاهگلی تبریز به مقیاسی خیلی کوچک که فقط یک تپه کوچک است. فقط یک خیابان بنبست ...
ادامه مطلب
نثر روز
1392/11/2 در ساعت : 9:39:46
احمد عزیزی
طراز آوارگي پروانگان استعارتي نيست و فراز ويراني آشيانه چكاوكان اشارتي...
زمين در استوانة خود تنهاست و آدميان رهگذر آهند در پيچ و خم آيينهها افتاده...
رنگ حجاب گلهاست و عطر توري نسترنها... و هر چه بگويي دورتر افتادهاي لفظ سركش! كه دوشينه را در بستر كلام خفتهاي و ...
ادامه مطلب
نثر روز
1392/10/28 در ساعت : 21:5:54
عبدالرحیم سعیدی راد
ستارهاي در آسمان پلك زد و درياچه مغرور ساوه خشك شد. بادي وزيد و كنگرههاي كاخ مدائن فرو ريخت و به يكباره 70 ستون نور باريدند و آسمان را با زمين پيوند دادند و زمين آبرو گرفت.
اي مهربانترين رسول!
در روزگاري كه قحطي عاطفه بود و دستان شب زده، نوزاد صبح را زنده...
ادامه مطلب
نثر روز
1392/10/28 در ساعت : 10:52:51
سودابه مهیجی
شب بود. سالهای سال از شب میگذشت. مردمانی همه محکوم به ناموزونی روزگار خویش، با دستهای سیاهشان زندگی را زنده به گور میکردند. صدایی حتی اگر از آسمان می آمد، در طنین نعره های مست و واژه های جاهل گم بود. سرزمین بود و قحط سالی آدمی... و خدا ناگفته مانده بود در سنگ سنگ آن دله...
ادامه مطلب
نثر روز
1392/10/21 در ساعت : 12:51:13
وحیده افضلی
می نشینم و از پشت پنجره های دلتنگ نگاه می کنم نبودنت را. نیستی زیبای هزار و چند ساله ام! و انگار تمام روزهای مرا نبودنت به شبی کشدار بدل کرده است. جانم به فدای قد و بالایت که تکرار قامت نبوی ست. به خال هاشمی ات سوگند که این چشمهای گریه کرده را نذر قدمهایت کرده ام. از کدام طرف می...
ادامه مطلب
نثر روز
1392/10/19 در ساعت : 12:47:21
حميد خصلتي
بر ثانیه هایی بی تکرار نشسته ای وعطری نامفهوم را می پراکنی دوباره پیداشو در اتفاقی عاشق تا تو وشیطنت وشعر را سرمشق شاعرانی نو خاسته کنم دوباره پیدا شو این مریم های پلاسیده را .از شانه های گلدان بردار حالا با نام هایی باستانی به خوابم بیا از کوچه های فرنگیس، تا شیهه ی اس...
ادامه مطلب
نثر روز
1392/10/14 در ساعت : 11:36:56
عبدالرحیم سعیدی راد
سلام. چند ساعت است که برق اینجا قطع شده و من در زیر نور نارنج ها و شب پره ها برایت نامه می بنویسم.
یادم می آید کسی می گفت: مَثَلِ عاشق، مَثَل آن ماهی است که در تور ماهیگیر دست و پا می زند؟. اما من آن درخت پیرم که در پاییز جوانه زده است و بوی طراوت و تازگی می دهد.
ادامه مطلب
نثر روز
1392/10/7 در ساعت : 18:0:4
محمدعلی کعبی
می خواهم صدایت کنم و درمانده ام که کدام نام را برانگیزم؟
می دانم ای نهر همیشه جاری، ای روشنایی بخش! نام ها در برابر تو، سنجاقکانی هستند
که ذرات کوچکی از زلالی ات را می چشند و حلاوتش را فریاد می کنند.
مقدّر ازلی، بشارت ابدی!
فیض فراگیر را زمینیان ...
ادامه مطلب
نثر روز
1392/9/28 در ساعت : 17:34:44
هادی منوری
هنوز آسمان را تا اینکه به رنگ بنشیند فاصلهای است، و چرخ حرکت دورانی خویش را هر روز به تکرار میسپارد. در هیچ کجای زمین اینچنین خاکی نیست که توان تحمل میخهای خیمههای تو را داشته باشد. عمودهای زمین زیر سقف آسمان بر پا میشود و چادرهای سیاه تنها سرپناهی است که کودکان تشنه را از چ...
ادامه مطلب
نثر روز
1392/9/19 در ساعت : 17:0:26
ابراهیم حسنلو
بانو!
روزگاران را در من مرثیه می خوانند .من درد روزگارانم .در من باحنجره ای ابدی دردی را می گریند تا در عروق زند گی آواز نور جاری باشد.
مهر را نیکی را روشنی را به خویشتن مژده داده ام من با پنجه ی جادویی محبت تورا می سرایم
انسان را می سرایم
ادامه مطلب