ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  
آخرین اخبار
۞ :: خورشید در اوج فلک یک روز؛ آزادی‌ات را می کشد فریاد
۞ :: رهبر انقلاب نقد اجتماعی و سیاسی در شعر طنز را به رسمیت می‌شناسند
۞ :: برگزاری بیست و دومین همایش ادبی سوختگان وصل با موضوع شهدای خدمت
۞ :: انعکاس دردهای بیماران ای‌بی در "شعر پروانگی"
۞ :: شعرهای علیرضا قزوه در "باغ دوبیتی"
۞ :: اعضای هیات علمی نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر
۞ :: فکری به حال فرزندخواندگی جشنواره شعر فجر کنید
۞ :: پیکر علیرضا راهب روز شنبه (هفتم تیرماه) تشییع می‌شود
۞ :: مومنی، حوزه هنری را «مومنانه» اداره کرد
۞ :: قزوه: تغییر مدیریت در حوزه هنری، آرام، حساب‌شده و عاقلانه بود
۞ :: مجموعه سروده‌های سیده بلقیس حسینی،‌ شاعر فارسی‌زبان هندوستانی، در مجموعه‌ای با عنوان «در انتظار جمعه آخر» منتشر شد.
۞ :: اختصاصی : شب استاد حمید سبزواری با عنوان پدر شعر انقلاب
۞ :: اختصاصی : کیش برای پنجمین بار شعرباران می‌شود
۞ :: سیروس مشفقی (شاعر) درگذشت
۞ :: اختصاصی : ویژه برنامه " مناجات در ادب فارسی"
۞ :: اختصاصی : گزارشی از برگزاری شب شعر بزرگ قدس در گروه بین المللی هندیران در واتساپ
۞ :: نشست ادبی «از آزادسازی خرمشهر تا آزادسازی قدس»
۞ :: شاعران و نویسندگان برای «فلسطین آزاد» قلم می‌زنند
۞ :: اختصاصی : محمدعلی عجمی، شاعر تاجیک درگذشت.
۞ :: نخستین دوره مجازی کارگاه تخصصی شعر هیأت برگزار می‌شود

نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:43:5

عبدالرحیم سعیدی راد

سلام. هنوز هم به رسم روزهای گذشته هر صبح در چشمه ای، واژه ای را می شویم که با عطر صلوات های تو آمیخته شده است.
صبحانه ام تکه ای نان سنگک است با خوشه ای از خاطرات سبز با تو بودن.
زمین هم هنوز می چرخد و من از روزهای تلخ و شیرینی که در پیش است چیزی نمی دانم.
ح...
ادامه مطلب
نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:43:5

احمد عزیزی

در تيرداد خورشيد هزار سال پيش از ميلاد اطلس، سالي كه آسمان حقيقت شهاب‌باران بود و تازه شفيرة تصوير بر سر شاخه آيينه‌ها مي‌روييد، هنگامي كه اولين دشت جهان به نخستين جشن شقايق فرا خوانده مي‌شد و گله‌هاي آغازين قاصدك از نيزار همهمه برمي‌خاست، در آتش‌باران ابديت، دو فلات آن‌سوي جاودا...
ادامه مطلب
نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:43:4

علی طلوعی

اين ملکوت که از دستان تو مي‌ريزد‌، بلند بالايي من است‌؟يا تنهايي دف گرفتة تو‌؟ شايد اين همه نقش کرشمه‌اي از دلربايي توست‌! ياهويي برقص‌. پلکي نمير‌. ذکر بگو‌. نقاش بلند دستان دير‌.
نقشي بزن‌، تا «‌واقعه‌اي‌» تکرار شود که دروغ نيست‌، که واقعه نور است‌، بلند است‌. نقشي بزن‌، بخ...
ادامه مطلب
نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:43:4

یدالله گودرزی

باد آمد، در را گشود، باران آمد، روحِ من خيس از طراوتِ شبنم و شکوفه شد، از اتاق بيرون زدم، همه جا را مه پوشانده بود، دور نماي باغ از ميان مه پيدا بود، قدم زنان به سمتِ باغ رفتم، سبکبال و رها، انگار در زير پايم، از سبزه و طراوت علف بود، رمه‌هاي رؤياهايم پيش‌تر از من در متنِ مه‌آ...
ادامه مطلب
نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:43:4

محمود اکرامی


از نگاه كبوتران پيداست از خم كوچه يار مي‌آيد.
او مي‌آيد، مثل باراني که براي آمدنش هزار رکعت نماز را قامت بسته‌ايم.
باراني که عطشاني گلها را پاسخي زلال است.
باراني که براي ديدنش گلها از مغاک خاک تا افلاک پر مي‌کشند.
او مي‌آيد مثل خورشيدي که گياهان براي ديد...
ادامه مطلب
نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:43:3

پروانه بهزادی آزاد

جانم بگير و صحبت جانانه‏ ام ببخش
كز جان شكيب هست و ز جانان شكيب نيست

در را كه باز كردم، لبخند زدي. چشمم كه به چشمهايت افتاد، فهميدم دوباره شهيد شده‏ اي!
نگو كه اشتباه مي‏كنم! در تمام اين سالها به خودت هم ثابت شده بهتر از هر كسي مي‏ شناسمت.
اين روزها چ...
ادامه مطلب
نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:43:3

ابوالقاسم حسینجانی

قمر بني‌هاشم ـ
به رود فُرات كه مي‌زد، آب، در پوستِ خود، نمي‌گنجيد!
در خيال خود، گمان مي‌بُرد كه از دستهاي تشنة عبّاس، لبريز خواهد شد.
امّا، وقتي كه آب را، تشنه، رها ساخت، در همة پيچ و تابِ خيالِ فُرات، تنها يك سؤال بود كه موج مي‌زد: «آخر، چرا؟!»
عقل، اهل ح...
ادامه مطلب
نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:43:3

نغمه مستشارنظامی

بهارهای شگفتی در راهند. امروز گلی می‏ شکفد که بادها را پرپر می‏ کند.
بهارهای شگفتی در راهند؛ این را من نمی‏ گویم؛ آسمان می‏ گوید با هزاران بهاری که دیده است.
بهارهای شگفتی در راهند؛ این را زمین می‏ گوید؛ زمین که مادر همه بهارهای آمده است. زمین که آبستن بهارهای شگفتی...
ادامه مطلب
نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:43:2

ناصر حامدی

ما دو نفر بودیم...
ما دو نفر بودیم که همزمان به عطر دامنت آویختیم
دو نفر بودیم که همزمان در آغوشت پناه گرفتیم و دنیای معصوم کودکی مان با عطر تو و شالیزار گره خورد
دو نفر بودیم بی تاب و تشنه که از بند بند وجودمان مهربانی تو می چکید.
با ساقه های برنج قد کشیدیم و جوا...
ادامه مطلب
نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:43:2

مریم سقلاطونی

ما ديوار‌ها
ديوار‌هايي كه حرف مي‌زنيم
ديوار‌هايي كه راه مي‌رويم
ديوار‌هايي كه فكر مي‌كنيم
ما ديوار‌ها چه مي‌فهميم؟
ما ديوار‌ها چه مي‌فهميم كه هر روز بالاتر مي‌رويم و قطور‌تر مي‌شويم
ما ديوار‌ها چه مي‌فهميم از آن شبهايي كه دعاي زني بالا مي‌رفت در حق همسا...
ادامه مطلب
نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:43:2

هادی منوری

اي كاش ايستاده بودم مثل تو بر ديواري كه سنگهايش شيعه‌ترين‌ اشياعند. اي كاش مرا مي‌بوسيدند با دردهايي كه خيلي بزرگ است. اي كاش دست‌ها در من گره مي‌خورد و پنجه‌ها در پايكوب انگشتهاي نشانه به هم مي‌آمد و مشتها باز مي‌شد. اي كاش به من گره مي‌زدند دردهايشان را، و ناگهان باز مي‌شد قفل...
ادامه مطلب
نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:43:1

حمید هنرجو

اين روزها در ديباچه باران، با شبنم عشق، نام بلند تو را نگاشته‌اند اي رسول سرافرازي واي آفتاب پرشكوه بيداري ...
در حلقه عشاق، از آيينه‌اي كه در نشور دل تو بود سخن به ميان مي‌آيد و از بار عظيم عشقي كه بر شانه‌هاي مباركت داشتي و از نگاه زلال، نوراني و متبركي كه دل آفتاب را با تم...
ادامه مطلب
نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:43:1

حمید هنرجو

رسول گريه، ديدگانمان را به سياحت نور مي‌برد و خورشيد در قطره قطره اشكهامان متجلي مي‌گردد!
روزهايي كه در نظاره‌مان به روشني مي‌گذرند، همه بر پيشاني روشن خود نقطه‌اي سياه دارند كه نشانه‌اي از تعزيت و سوگواري زمين است و آسمان در بي‌ستاره‌ترين لحظه‌هاي خود، اشك را به تجربه مي‌نشي...
ادامه مطلب
نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:43:0

عبدالرحیم سعیدی راد

سلام!
خستگی یک کوه بر شانه هایم سنگینی می کند.
لحظه هایم به کندی می گذرد و حس گنگ و غریبی بر گلویم چنگ انداخته است.
با دلشوره ها و دلواپسی ها همراه شده ام.
شب، طوفان شن، جاده ای گم شده در غبار.
پس خورشید مهربانی ات کی طلوع می کند؟
تو اینگونه می خو...
ادامه مطلب
نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:43:0

نسرین حیایی تهرانی

خدایا تو کجای این مجموعه ایستاده ای
در کنار آب های معلقی که به بهانه ی جاذبه نمی ریزند یا کوه هایی که افتادن را دست نگه داشته اند.
خدایا چگونه این جهان بزرگ را درون من راه داده ای که ستاره، دریا، کهکشان های نزدیک و دورافتاده، جنگل های بی تاب رویش و مرداب های مست خ...
ادامه مطلب
نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:43:0

کشف الاسرار

خلیل گفت: خداوندا! ابراهیم را نه تدبیر مانده است نه اختیار؛ اینک آمدم به قدم افتقار؛ بر حالت انکسار تا چه فرمایی: " اسلمت"، خود را بیوکندم و کار خود به تو سپردم و به همگی به تو بازگشتم.
فرمان درآمد که: یا ابراهیم! دعوی ای بس عظیم و شگرف است و هر دعوی را معنی باید و هر حقی را...
ادامه مطلب
نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:42:59

عرفان نظرآهاری

فرشته نبود. بال هم نداشت. انسان بود. با همین وسوسه ها. با همین دردها و رنج ها. با همین تنهایی ها و غربت ها. با همین تردیدها و تلخی ها. انسان بود. ساده مردی امی. نه تاجی و نه تختی. نه سربازانی تا بن دندان مسلح و نه قصر و بارویی سر به فلک کشیده.
...
اما مگر او چه کرده ب...
ادامه مطلب
نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:42:59

از نیاش‌های شهید چمران

خدایا تنهایم. گفتنی‌های زیاد بر دلم موج می‌زند ولی قلب محرمی ندارم که برایش بازگو کنم. غمها و دردها بر دلم انباشته می‌شود ولی کسی نست که آنها را شماره کند؛ مدام در آتش سوزان می‌سوزم هر کس که به من نزدیک شود وجودش به آتش کشیده می شود قلب شکسته و دیوانه مرا کسی تحمل نمی...
ادامه مطلب
نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:42:59

حمید هنرجو

آواز مي خوانم براي اين روح زخمي ... آواز مي خوانم ! از سر درد ،‌آوازي زير آواز اشك، آوازي كه از فرياد سرچشمه مي گيرد...
اين روزها صدايي گم شده ام در حنجره زمان ، آتشي زير خاكستر ، موجي در جغرافياي گمشدۀ اقيانوس هاي دوردستم ، اين روزها منتظرم كسي دستهايم را بگيرد و با خود ببرد...
ادامه مطلب
نثر روز
1391/6/7 در ساعت : 18:42:58

مریم سقلاطونی


سنگين و زخم‌خورده
روبروي خودم ايستاده بودم
بر سنگلاخهاي سرزمين مادري‌ام
صداي بال فرشته بود كه مي‌آمد؛ يكريز
و ستارگان كه در جوارت حجره گرفته بودند
عاشقانه
و درختان كه در مقابلت زانو زده بودند
ناشكيب
اي بلند روشن از پروانه
اي بلند عاشق!<...
ادامه مطلب

22

بازدید امروز : 3,221 | بازدید دیروز : 6,126 | بازدید کل : 123,415,399
logo-samandehi