ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  
آخرین اخبار
۞ :: خورشید در اوج فلک یک روز؛ آزادی‌ات را می کشد فریاد
۞ :: رهبر انقلاب نقد اجتماعی و سیاسی در شعر طنز را به رسمیت می‌شناسند
۞ :: برگزاری بیست و دومین همایش ادبی سوختگان وصل با موضوع شهدای خدمت
۞ :: انعکاس دردهای بیماران ای‌بی در "شعر پروانگی"
۞ :: شعرهای علیرضا قزوه در "باغ دوبیتی"
۞ :: اعضای هیات علمی نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر
۞ :: فکری به حال فرزندخواندگی جشنواره شعر فجر کنید
۞ :: پیکر علیرضا راهب روز شنبه (هفتم تیرماه) تشییع می‌شود
۞ :: مومنی، حوزه هنری را «مومنانه» اداره کرد
۞ :: قزوه: تغییر مدیریت در حوزه هنری، آرام، حساب‌شده و عاقلانه بود
۞ :: مجموعه سروده‌های سیده بلقیس حسینی،‌ شاعر فارسی‌زبان هندوستانی، در مجموعه‌ای با عنوان «در انتظار جمعه آخر» منتشر شد.
۞ :: اختصاصی : شب استاد حمید سبزواری با عنوان پدر شعر انقلاب
۞ :: اختصاصی : کیش برای پنجمین بار شعرباران می‌شود
۞ :: سیروس مشفقی (شاعر) درگذشت
۞ :: اختصاصی : ویژه برنامه " مناجات در ادب فارسی"
۞ :: اختصاصی : گزارشی از برگزاری شب شعر بزرگ قدس در گروه بین المللی هندیران در واتساپ
۞ :: نشست ادبی «از آزادسازی خرمشهر تا آزادسازی قدس»
۞ :: شاعران و نویسندگان برای «فلسطین آزاد» قلم می‌زنند
۞ :: اختصاصی : محمدعلی عجمی، شاعر تاجیک درگذشت.
۞ :: نخستین دوره مجازی کارگاه تخصصی شعر هیأت برگزار می‌شود



نثر روز

علی طلوعی

اين ملکوت که از دستان تو مي‌ريزد‌، بلند بالايي من است‌؟يا تنهايي دف گرفتة تو‌؟ شايد اين همه نقش کرشمه‌اي از دلربايي توست‌! ياهويي برقص‌. پلکي نمير‌. ذکر بگو‌. نقاش بلند دستان دير‌.
نقشي بزن‌، تا «‌واقعه‌اي‌» تکرار شود که دروغ نيست‌، که واقعه نور است‌، بلند است‌. نقشي بزن‌، بخند‌، که واقعه زيباست‌، که واقعه تکلم ناسرودة رقص دستان تست‌.
اين همه ذکر به بلند بالايي که ختم مي‌شود؟ روزي سه وعده، هر وعده سه بار، هر بار سه زخم، هر زخم سه وِتر، هر وِتر سه قنوت، هر قنوت سه صلوات، و هر صلوات اجابت اشکهاي نسوخته است. نقشي بزن صلواتهاي مکرر زخمي را. صلواتهاي آبي آبي را.
ما باران نيامده، مستيم. ما همينيم که هستيم. به ليلايي چشمان شما رسيدن، نقشي مي‌خواهد با شراب صبح آلوده‌. يا سَتّار و يا سَتّار، نقشي بزن از بود و نبود من. نقشي از خنده‌هاي او. نقشي از نفس‌هاي کبود من.
نقشي بزن از گريه‌هاي لال من، از اجابتهاي زلال او...
بالي بريز، نقشي بزن. بال و پري براي پريدن، اوج گرفتن، نرسيدن، بال و پري پرپر. بال و پري بي‌پر. باور کن سهم من همين بالهاي بي‌پر، بالهاي پرپر بوده. تا بوده، همين بوده...
حکايت، غريب‌تر از اين حرفهاست. حکايت به چشمان ناسرودة کسي ديگر مي‌رسد.
اگر چه هميشه به حضرت سربزير چشمانت گفته‌ام، حال که شمشيرهاي واقعه را شکسته‌اند، بايد چشمه‌اي از ملکوت هم کنارم بکشي چيزي شبيه کوثر... با رنگ غليظ کبود.
خسته‌ام، کاري بکن، اين نقش که در قاب تنهايي من جاگذاشته‌اي، قيامت نيست؟ شايد همين که ناسروده نقش مي‌زني واقعه است. واقعه، يعني محشر اشکهاي من و تو‌، که بي‌بال و پر ويراني‌مان را به برزخ کشانده است.



تاریخ ارسال :   1391/6/7 در ساعت : 18:43:4       تعداد مشاهده : 274



کسانی که این مقاله را می پسندند :



ارسال نظر :

بازدید امروز : 4,267 | بازدید دیروز : 6,126 | بازدید کل : 123,416,445
logo-samandehi