
آن روی سکه شعر
سورنا جوکار
برای چندمین بار، صدای شاعری نوخاسته را که چندسالی ست اسم و رسمی به هم زده، در حال شعرخوانی از تلفن همراهش پخش کرده و مرا هم به شنیدن آن دعوت میکند. چند بیتی از آنچه را به نام شعر تحویلم داده گوش میکنم و مطلقا چیزی از پریشانگوییهای جناب شاعر متوجه نمیشوم. سوال میکنم آیا واقعن از این کلماتی که میشنوی لذت میبری؟. پاسخ مثبتش دلیلی میشود تا از او بخواهم چند بیتی از شعر را برایم معنی کند و شرح دهد. کمی آسمان ریسمان میبافد و در نهایت به مِن ومِن کردن میافتد.
با اولین سوال ترجیح میدهد از مهلکه فرار کند و در ادامه پاسخ میدهد: راستش را بخواهی خودم هم چندان متوجه نمیشوم منظور این شاعر از آنچه میخواند چیست و بیشتر از صدا و لحنش لذت میبرم. همین گفت و شنود باعث میشود به این فکر بیفتم که آیا کسب لذت در معقولات، مانند محسوسات، ابتدایی و بی واسطه است یا در این مورد میبایست برای درک زیباییها و آن چه خوشایند است، عیار سنجی کرد و پس از بررسی محتوا تصمیم گرفت که آن اثر را پسندید یا نه.
بدیهی است در مورد آنچه به واسطه حواس پنج گانه با آن در ارتباطیم (مانند طعم، دما، صدا،سطوح و نور) دریافتهای ما مستقیم و بی واسطه است. برای مثال مزه شیرین را به محض خوردن عسل حس میکنیم و بدون هیچ تصمیم قبلی و دخل و تصرفی از آن لذت میبریم. اما در نقطه مقابل و در دایره معقولات به طور کلی نوع برخورد متفاوت است یا دست کم هر عقل سلیمی حکم میکند متفاوت باشد، چرا که معمولا ما در ابتدا، یک جمله قصار، نظریه فلسفی یا علمی را میشنویم، در مورد آن تفکر و بررسی میکنیم و سپس در صورت صائب بودن، تصمیم میگیریم که از آن لذت ببریم و یا در صورت مخالفت با یافتههای عقلی، از آن بیزار باشیم.
در گذشته که هنوز شعر به چنین اوضاعی نیفتاده بود و شاعران در سطح بالایی از دانایی به سر میبردند، رویارویی با شعر نیز همینگونه بود. یعنی ابتدا اثر هر - نوشاعری- شنیده میشد، در مورد آن نظر می دادند و در صورتی که معیارهای لازم را دارا بود، مقبول جمع واقع میشد، درست بر خلاف آنچه در عصر حاضر شاهد آن هستیم.
در روزگار ما، چندان در مورد ماهیت و محتوای شعر اندیشیده نمیشود و توفیق شاعر و اثرش چندان قائم به ذات خودشان نیست، بلکه بیشتر حواشی است که فردی را به عنوان شاعری موفق یا توانمند در جامعه معرفی میکند، و من مقصر اصلی این اتفاق را سهلانگاری و بیتوجهی مخاطب میدانم، چرا که کمترین زحمت را برای واکاوی محتوای آنچه میخواند متحمل نمیشود، و شاعر را بابت آنچه خلق کرده مورد بازخواست قرار نمیدهد و خریدار بی چون و چرای متاع او میشود، تا آنجا که کمترین انتقاد منصفانه را هم در مورد شاعر مورد علاقهاش نمیپذیرد و از او بتی میسازد که دیگر خودش هم جرات اعتراض به او را ندارد.
متاسفانه عموم مخاطبان امروزین از همین دست افرادِ در اکثریت هستند که بدون کمترین تخصصی فقط با معیار احساسات و جو غالب به آثار ادبی نگاه میکنند و باور ندارند که حتی شعر نیز با وجود این که هنری برای ساختار شکنی ذهنی است، میبایست اصول و قواعدی را رعایت کند، زیرا با این توجیه که شعر با احساسات سر و کار دارد نمیتوان هر چیزی را با برچسب نوآوری و آشناییزدایی در آن گنجاند.
این چنین است که باید عرض کرد گاهی برای لذت بردن از شعر هم نیازاست قبل از هر عکسالعملی، قدری به محتوای آن فکر کنیم و از پیش مرعوب حواشی، جایگاه و نام شاعر نباشیم، چرا که بی شک پذیرش بی چالش هر اثری خیانت به شخص مخاطب و مانعی برای پیشرفت شاعر خواهد بود. برای مثال پهلوان غزل معاصر، زنده یاد حسین منزوی سروده است:
چه سرنوشت غم انگیزی، که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت، ولی به فکر پریدن بود
در این بیت معروف، شاعر تنیدن پیله را کاری غم انگیز می داند، اما همه ما آگاهیم که این عمل طبیعی بخش مهمی از روند دگردیسی کرم ابریشم برای تبدیل شدن به پروانه، و شرط لازم پرواز کردن است، پس نمی تواند کاری غم انگیز باشد، چه این که کرم ابریشم بدون گذراندن این مرحله زنده نخواهد ماند و این عمل را برای شروع یک زندگی جدید و زیباتر انجام میدهد.
پس باید گفت شاید آنچه جناب منزوی خلق کرده در نظر اول زیبا به نظر برسد، اما به هیچ وجه صحیح نیست، زیرا خلاف واقع می نماید. حال آن که اگر شاعر، حسن تعلیلی بدیع برای این بیت میساخت، می توانستیم آن را به عنوان پارادوکس بپذیریم. اما آنچه در نهایت شاهد آنیم در حد یه تناقض زیبا، اما نادرست باقی مانده.
هرچند شعر، جهان ساختار شکنی است، اما هرگز نباید خالی از منطق طبیعی باشد، پس لازم است برای لذت بردن از شعر زیاد عجله نکنیم . جایگاه منزوی به عنوان یک قله در غزل ما مشخص است و با این اِشکال بر دامن بزرگیش گردی نمینشیند، چه این که میتوان نمونههای مشابه، از این دست را در اشعار بزرگان ادب فارسی نیز یافت، و این معترضه، فقط مقدمه ای بود تا قدری بیشتر فکر کنیم به آنچه می خوانیم، به خصوص اشعاری که این روزها از ذهن و قلم شاعران جوان و کم مطالعه تراوش میکند شاعرانی که به طور قطع، قطرهای از دریای منزوی هم نخواهند بود.
تاریخ ارسال :
1396/11/22 در ساعت : 17:33:24
تعداد مشاهده :
467