ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  
آخرین اخبار
۞ :: خورشید در اوج فلک یک روز؛ آزادی‌ات را می کشد فریاد
۞ :: رهبر انقلاب نقد اجتماعی و سیاسی در شعر طنز را به رسمیت می‌شناسند
۞ :: برگزاری بیست و دومین همایش ادبی سوختگان وصل با موضوع شهدای خدمت
۞ :: انعکاس دردهای بیماران ای‌بی در "شعر پروانگی"
۞ :: شعرهای علیرضا قزوه در "باغ دوبیتی"
۞ :: اعضای هیات علمی نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر
۞ :: فکری به حال فرزندخواندگی جشنواره شعر فجر کنید
۞ :: پیکر علیرضا راهب روز شنبه (هفتم تیرماه) تشییع می‌شود
۞ :: مومنی، حوزه هنری را «مومنانه» اداره کرد
۞ :: قزوه: تغییر مدیریت در حوزه هنری، آرام، حساب‌شده و عاقلانه بود
۞ :: مجموعه سروده‌های سیده بلقیس حسینی،‌ شاعر فارسی‌زبان هندوستانی، در مجموعه‌ای با عنوان «در انتظار جمعه آخر» منتشر شد.
۞ :: اختصاصی : شب استاد حمید سبزواری با عنوان پدر شعر انقلاب
۞ :: اختصاصی : کیش برای پنجمین بار شعرباران می‌شود
۞ :: سیروس مشفقی (شاعر) درگذشت
۞ :: اختصاصی : ویژه برنامه " مناجات در ادب فارسی"
۞ :: اختصاصی : گزارشی از برگزاری شب شعر بزرگ قدس در گروه بین المللی هندیران در واتساپ
۞ :: نشست ادبی «از آزادسازی خرمشهر تا آزادسازی قدس»
۞ :: شاعران و نویسندگان برای «فلسطین آزاد» قلم می‌زنند
۞ :: اختصاصی : محمدعلی عجمی، شاعر تاجیک درگذشت.
۞ :: نخستین دوره مجازی کارگاه تخصصی شعر هیأت برگزار می‌شود



نثر روز

ناصر حامدی

ما دو نفر بودیم...
ما دو نفر بودیم که همزمان به عطر دامنت آویختیم
دو نفر بودیم که همزمان در آغوشت پناه گرفتیم و دنیای معصوم کودکی مان با عطر تو و شالیزار گره خورد
دو نفر بودیم بی تاب و تشنه که از بند بند وجودمان مهربانی تو می چکید.
با ساقه های برنج قد کشیدیم و جوانه زدیم و با لبخند تو جان گرفتیم.
تو عاشق مان بودی،همزمان عاشق دو نفر بودن آسان نیست....
......
حالا سالهاست مثل دو درخت پرتقال از هم دوریم
اما همچنان به عطر تو محتاجیم.
ما هنوز همان دو کودک نحیفیم
هنوز شانه های کوچک مان تاب تنهایی و غربت را ندارد.
هنوز شب های دور از تو ،خواب های تلخ می بینیم
هنوز مشق هایمان نیمه تمام است و دفترچه هامان در شالیزار جا مانده
....
سوگند به شالیزاری که پیرت کرده
سوگند به سجاده و چادر نماز ابری ات
سوگند به تپش های قلبت که آهنگ زندگی ست.
نمی گذاریم زندگی مان از عطر یادت خالی شود.
روزی دوباره با گردنبندی ازشکوفه های پرتقال و لیمو به دیدارت می آییم.
روزی دوباره به شالیزار بازمی گردیم و سراغ جوانی ات را ازساقه های سبز برنج می گیریم.
روزی دوباره با عطر نفس های عزیزت خوشبختی به ما روی خوش نشان خواهد داد.....

پی نوشت:
تولدمان بود...من و خواهرم در یک ساعت به دنیا آمدیم،فقط من برای آمدن کمی عجله داشتم..مثل همین حالا که برای رفتن...


تاریخ ارسال :   1391/6/7 در ساعت : 18:43:2       تعداد مشاهده : 304



کسانی که این مقاله را می پسندند :



ارسال نظر :

بازدید امروز : 4,046 | بازدید دیروز : 6,126 | بازدید کل : 123,416,224
logo-samandehi