
از وارثان آب و خرد و روشنی
رضا اسماعیلی
من آفتاب بر لب بامم به من مگیر
شاید غروب کردم و سر بر نداشتم...
دو سال از خاموشی استاد مشفق کاشانی که بی هیچ اغراقی یکی از ستارگان پر فروغ آسمان شعر و ادب ایران بود گذشت. شاعری که در عرصه فرهنگ، طلایه دار زندگی و زایندگی بود و هماره با لهجه دلنشین شعر ما را به عید و امید فرا می خواند. از همین رو امروز بر ماست تا با بازخوانی آثار و واگویه فضایل و کرامات انسانی و اخلاقی او، چراغ نام و یادش را در سینه زمانه روشن نگاه داریم. با تاکید بر این نکته که یادکرد و ذکر خیر قله های سر به فلک کشیده ای چون او، بیش و پیش از آن که بر بزرگی آن اسوه های ادب و اخلاق و انسانیت بیافزاید، بر ادب پروری و حق شناسی ما که سالیانی با آن بزرگان هم قدم و همنفس بوده ایم، مُهر تایید می زند . این یادکرد ها، تکریم ها، و تجلیل ها نشانه آن است که ما به هویت فرهنگی خویش واقفیم و قدر و قیمت این گوهرهای بی بدیل را می دانیم و در حفظ و صیانت میراث ادبی آنان می کوشیم .
عباس کی منش متخلص به مشفق کاشانی، از نسل نام آوران ادب پارسی و اعتبار و آبروی غزل معاصر بود، با چکامه هایی سرشار از تری و ترانگی و ترنم. امروز نیز آثار گرانسنگ و ارجمندی که از آن بزرگ برای ما به یادگار مانده است، میراثی عظیم و ماندگار برای شعر و ادب پارسی ست. وجود پر برکت «غزل - مردی» چون او ، نشانه باروری و بالندگی شجره طیبه شعر پارسی و سندی روشن بر اصالت و نجابت ادبیات سربلند ما بود.
استاد مشفق، به اذعان و شهادت بزرگانی که در زمان حیات پر برکتش، توفیق همنفسی و هم نشینی با او را داشته اند ، یکی از وارثان امین و بلامنازع گنجینه هزار ساله شعر فاخر و نادر پارسی بود . گنجینه ای که با خون دل ها، رنج ها و ریاضت های استخوان سوز شاعران عاشق و بلند آوازه ای چون فردوسی ، عطار، مولانا ، سعدی ، حافظ ، صائب، خیام و ... از گزند آفات روزگار در امان مانده و به دست ما رسیده است ، چنان که حکیم ابوالقاسم فردوسی خود گفته است :
بسی رنج بردم در این سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
نمیرم از این پس که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام
آن ادیب فرهیخته با دانش و بینش ادبی گسترده و تجارب ارزنده ای که داشت ، در وادی ادبیات همچون شبچراغی پر فروغ بود که نوآمدگان را به راه روشن رستگاری هدایت می کرد، و آنان را از پا نهادن و فرو افتادن در دامچاله های فرم محوری و معناگریزی باز می داشت. شاعران اصیل و جلیل نسل امروز نیز کسب فیض از محضر آن پیر فرزانه را بر خود وظیفه و فریضه می دانستند و خوشه چینی از خرمنش را - به هر بهانه ای - مغتنم می شمردند ، چرا که همسفران عاشق و صادق کاروان شعر و ادب خوب می دانند که بزرگانی امثال استاد مشفق مصداق بارز مضمون بیت زیرند :
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
امروز نیز شاعرانی که در وادی ادبیات تشنه زلال ادب و حکمت و معرفت اند، هرگز از جرعه نوشی از چشمه زاینده آثارش غافل نمی مانند و با پاسداری از میراث ماندگارش – مجموعه اشعار و آثار- در راه روشن او طی طریق می کنند.
جان کلام آن که سخن گفتن از شاعر و ادیب بلند آوازه ای چون استاد مشفق در قالب چند سطر، در حکم قطره آوردن از دریاست ! این چند سطر نیز به قلم شاگردی چون من صرفا به نشانه عرض ارادت و حق شناسی از استاد مشفق کاشانی بر سینه کاغذ نگاشته شد ، وگرنه اگر بخواهیم آن گونه که شایسته و بایسته است از شان و مقام ادبی و سلوک انسانی استاد سخن برانیم ، بدون هیچ گونه تردیدی «مثنوی هفتاد من کاغذ شود.»
از همین رو، با آرزوی آمرزش و رستگاری برای آن جان وارسته و به حق پیوسته ، رشته سخن را کوتاه ، و پرداختن به این مهم را به بزرگانی که به یقین بیش از این کمترین به دقایق و ظرایف ادبی آثار استاد وقوف دارند واگذار می کنم .
یادش گرامی و راهش مستدام باد.
تاریخ ارسال :
1395/10/26 در ساعت : 23:16:3
تعداد مشاهده :
461