ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  
آخرین اخبار
۞ :: خورشید در اوج فلک یک روز؛ آزادی‌ات را می کشد فریاد
۞ :: رهبر انقلاب نقد اجتماعی و سیاسی در شعر طنز را به رسمیت می‌شناسند
۞ :: برگزاری بیست و دومین همایش ادبی سوختگان وصل با موضوع شهدای خدمت
۞ :: انعکاس دردهای بیماران ای‌بی در "شعر پروانگی"
۞ :: شعرهای علیرضا قزوه در "باغ دوبیتی"
۞ :: اعضای هیات علمی نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر
۞ :: فکری به حال فرزندخواندگی جشنواره شعر فجر کنید
۞ :: پیکر علیرضا راهب روز شنبه (هفتم تیرماه) تشییع می‌شود
۞ :: مومنی، حوزه هنری را «مومنانه» اداره کرد
۞ :: قزوه: تغییر مدیریت در حوزه هنری، آرام، حساب‌شده و عاقلانه بود
۞ :: مجموعه سروده‌های سیده بلقیس حسینی،‌ شاعر فارسی‌زبان هندوستانی، در مجموعه‌ای با عنوان «در انتظار جمعه آخر» منتشر شد.
۞ :: اختصاصی : شب استاد حمید سبزواری با عنوان پدر شعر انقلاب
۞ :: اختصاصی : کیش برای پنجمین بار شعرباران می‌شود
۞ :: سیروس مشفقی (شاعر) درگذشت
۞ :: اختصاصی : ویژه برنامه " مناجات در ادب فارسی"
۞ :: اختصاصی : گزارشی از برگزاری شب شعر بزرگ قدس در گروه بین المللی هندیران در واتساپ
۞ :: نشست ادبی «از آزادسازی خرمشهر تا آزادسازی قدس»
۞ :: شاعران و نویسندگان برای «فلسطین آزاد» قلم می‌زنند
۞ :: اختصاصی : محمدعلی عجمی، شاعر تاجیک درگذشت.
۞ :: نخستین دوره مجازی کارگاه تخصصی شعر هیأت برگزار می‌شود



سخن هفته


تأملی در چند شعر رضوی
محمد کاظم کاظمی

آنگاه که دفتری از شعرهای رضوی را به نیت انتخاب چند شعر و احیاناً نگارش یادداشتی در مورد آنها بر سر دست می‌گیری‌، درمی‌یابی که یکنواختی فضا، عناصر خیال‌، مضامین و نمادهای شعرها تا چه مایه آنها را یکسان و کم‌تمایز ساخته است‌.

کمیّت سرایش شعر مذهبی در این روزگار به‌راستی شگفتی‌آور است‌، ولی آنچه در این میان کمابیش غایب است‌، بهره‌مندی این شعرها از معارف دین ماست‌. در مورد حضرت امام رضا(ع‌) آن‌قدر که «آهو» و «کبوتر» و «گنبد» و «ضریح‌» حضوری برجسته دارند، از رفتار و گفتار آن حضرت چندان نشانی نمی‌توان یافت‌. چنین است که شعرها یکسان و یکنواخت می‌شود و شاعران برای پرهیز از این یکنواختی غالباً می‌کوشند که همین عناصر و نمادها را در ترکیبی تازه و با مضامینی متفاوت پیش چشم ما بیاورند، ولی بالاخره باز هم ته‌مایه‌ی شعرها یکی است‌.

به راستی برای در امان ماندن از این یکنواختی و یکسانی شعرها چه می‌توان کرد؟ به گمان من یکی از دستگیره‌هایی که می‌تواند هم مایه‌ی تمایز شعر شود و هم آن را به فضای ذهنی و احساسی مخاطبان نزدیک کند، برخورداری شاعر از تجربه‌ها و چشمدیدهای عینی زندگی است‌، یعنی پیوند میان درونمایه‌ی مذهبی و مضامین اخلاقی‌، اجتماعی و احساسی‌ای که انسان امروز آنها را لمس و درک می‌کند. این چیزی است که در شعر «گل سرسبد» آرش پورعلی‌زاده کمابیش دیده می‌شود. شاعر از نذر کردن النگو توسط مادربزرگ می‌گوید، از این که زائران در حرم به او می‌نگرند و از این که آرزو دارد دیگر به شهری که هزار کیلومتر دورتر از حرم امام است‌، برنگردد.

دیگر کبوتران همه می‌دانند احوال این کلاغ سیه‌رو را
من گرگ‌ِ قصه‌های کسی هستم‌، با من چه کار ضامن آهو را؟
ای حلقه‌ی غلامی‌تان در گوش‌! تو معدن طلای خراسانی‌
با این وجود، نذر تو خواهد کرد مادربزرگ‌، چند النگو را
عاشق دلش خوش است به لبخندی‌، زائر دلش به پنجره‌ی فولاد
آن‌قدر گریه کرد که فهمیدند این خیل بی‌شمار، غم او را
چشمان من دخیل خراسان است‌، آن‌قدر گریه می‌کنم آن گونه‌
آن‌گونه که نگاه کنند امشب انبوه زائران‌ِ تو این سو را
مشهد گلی است سرسبد گلها دیگر به رشت باز نخواهم گشت‌
آدم که می‌رسد به گل نرگس‌، از یاد می‌برد گل شب‌بو را

این مضمون آخری را در شعر «هوای زیارت‌» حمیدرضا شکارسری هم می‌توان دید که شاعر در آن زیارت مشهد را بر سیاحت دیگر نقاط جهان ترجیح می‌دهد و باز تقاضای بلیت یک‌طرفه دارد.

نه می‌خواهم به تور ایتالیا و اسپانیا بیفتم‌
نه بادام‌ِ چشمهای چینی‌ها و ژاپنی‌ها را ویار کرده‌ام‌
و نه نسیم دُبی و استانبول به کلّه‌ام زده‌
نه هوس دوبیتی باباطاهر دارم‌
نه منار جنبان دلم را می‌لرزاند
نه مات‌ِ کیش‌م‌
نه موجی‌ِ خزر
فاتحه‌ی سعدی و حافظ را هم از همین‌جا
پست می‌کنم‌
خانم‌!
من فقط یک بلیت رفت‌ِ مشهد می‌خواهم‌
حتی‌الامکان بی برگشت‌...

در شعر «پایتخت پری‌ها» از زهرا حسین‌زاده هم حضور عناصر ملموس و تجربه‌های عینی زندگی به شکلی دیگر دیده می‌شود، آنجا که از زائری از کشور تاجیکستان سخن می‌رود. وقتی موضوع شعر خاص و متفاوت با بقیه شعرها باشد، لاجرم شعر هم برجستگی ویژه‌ای خواهد یافت‌.

به زیتونه غایب‌اوا، زائری از تاجیکستان‌
گفتی به زن اجازه‌ی دعوا نمی‌دهند
تقصیر روسری است که ویزا نمی‌دهند
هر بار با بهانه‌ی قانون دلت گرفت‌
زیتونه جان‌! به تشنه که دریا نمی‌دهند
آجر شدی‌، دچار همان کوره‌های داغ‌
خامی هنوز و آدرسش را نمی‌دهند
از تلخ روزگار، شکایت چه می‌کنی‌؟
این قهوه را به هر کس و هر جا نمی‌دهند
فرخار، پایتخت پری‌هاست‌، بخت‌شان‌
عمر چنین مسافرتی را نمی‌دهند
زیتونه جان‌! بلند شو، این هم حرم‌، ببین‌
کم غر بزن «غریبم و آقا نمی‌دهند»

کار دیگری که می‌توان کرد و در شعر جواد اسلامی دیده می‌شود، نوعی نگاه انتقادی به مسایل روز، در پرتو تعلیمات و مفاهیم دینی است‌. یعنی شاعر می‌کوشد که شعرش از آموزه‌های اجتماعی بی‌بهره نباشد. به گمان من این کاری است ضروری که متأسفانه از چشم بیشتر شاعران ما دور مانده است‌. به راستی در سلوک دینی ما رفتارهای قابل نقد نمی‌توان یافت‌؟ به واقع بیشترین نقش دین برای یک جامعه‌، نقش هدایتی آن است که در شعرهای مذهبی ما غالباً به فراموشی سپرده شده است‌.

من طبیبی سراغ دارم که پول دار و دوا نمی‌خواهد
در ازای شفای این مردم جز دلی مبتلا نمی‌خواهد
هر که خود را دخیل او سازد، کاسه بر دیگران نمی‌گیرد
با چنین خُم کسی گشایش از دیگ مهمانسرا نمی‌خواهد
بی‌پناه و غریب هم باشی‌، در لطف و کرامتش باز است‌
احتیاجی به وقت قبلی نیست‌، واسطه‌، آشنا نمی‌خواهد
آفتابی چنین غزل‌آگین در پس سیم و زر نمی‌گنجد
بین این گیر و دار بی‌سقفی‌، گنبدی از طلا نمی‌خواهد
چیست در این زمین که فوّاره از میان‌راه آسمان برگشت‌
آب هم چون کبوتر اوجش را جز در این خاک‌پا نمی‌خواهد
دوش در دوش آب و آیینه ساعی‌ِ ساحت زلالش باش‌
کعبه‌ی مستی و تهیدستی سعی را بی‌صفا نمی‌خواهد
پای طومار درد این مردم مُهری از التیام او خورده است‌
مُهرِ مِهری که تا جهان باقی است‌، مهلت و انقضا نمی‌خواهد

درافکندن طرحی تازه در شعر، چه از نظر محور عمودی و ساختار کلّی شعر و چه از نظر آرایه‌های بیانی‌، باز می‌تواند تا حدود زیادی یاریگر شاعر باشد تا شعرش را لااقل از نظر صوری از شعرهای رایج روز، متمایز سازد. طرح ابتکاری در محور عمودی، شعر «بیت هشتم‌» از غلام‌رضا شکوهی به این غزل برجستگی خاصی داده است‌، هم نسبت به دیگر آثار این شاعر و هم نسبت به آثار دیگران‌. چنین است که این شعر در هر محفلی که خوانده شود، تا مدتی در ذهن مخاطبان حضور خواهد داشت‌.

بیت اول‌، به کوچه‌ها دستی پخش می‌کرد نان گندم را
کیسه‌ای روی دوش خسته‌ی او فتح می‌کرد قلب مردم را
بیت دوم‌، گُلی که در تشتی جگرش تکه تکه شد، پاشید
آسمان حضور خود را ریخت تا که نوشید زهرِ کژدم را
بیت سوم‌، دو چشم عاشورا روی دشتی پر از تن خورشید
آب می‌سوخت در نگاه فرات مثل آتش که سوخت هیزم را
بیت چارم ز خیمه‌ها می‌دید دست و سر را که خاک می‌بوسید
اسب عبّاس را که بی تن‌پوش می‌زد از درد، بر زمین سُم را
بیت پنجم که در شبانه‌ی جهل می‌نشاند چراغ دانش را
ذهن شب را به آسمان می‌برد، به زمین می‌کشید انجم را
ششمین بیت دفتر هستی شیعه را در صداقتی روشن‌
روی لبهای علم حل می‌کرد سختی جدول تبسّم را
بیت هفتم به پشت میله‌ی حبس کاظم غیظهای موسایی‌
از مدینه بهار ایمان کرد سینه‌ی توس را، دل قم را
بیت هشتم‌، نه‌، قبله‌ی هفتم‌، بیتی از چلچراغ و آیینه‌
می‌توان باز کرد بر خورشید در حریم تو بیت هشتم را




تاریخ ارسال :   1395/5/15 در ساعت : 13:33:6       تعداد مشاهده : 221



کسانی که این مقاله را می پسندند :



ارسال نظر :

سید علی اصغر موسوی
1395/5/23 در ساعت : 19:11:5
تقصیرندارند، آقایان "سرمایه دار" مشهدی مغازه های کوچک را می خرند و به "هتلگ های "پنج ستاره" تبدیل می کنند و " کلا "زیارت" هم یک نوع "تفریح" شده است؟!! وقتی اهالی شعرب و ادب ، مشهد را به تور"ایتالیاو اسپانیا" ترجیح دهند! تاجر به فکر "ثروت " نیافتد و "هتل" نسازد!!
خاک برسرمون با این "امام شناسی" مون !
بازدید امروز : 4,669 | بازدید دیروز : 17,642 | بازدید کل : 124,986,558
logo-samandehi