
ببار از دیده، دامن دامن ای اشک !
رضا اسماعیلی
ببار از دیده، دامن دامن ای اشک
که غم زد آتشم در خرمن، ای اشک
که بر این آتشم آبی فشانم
چو خشکیدی تو در چشم من ای اشک
خبر همچون پتک بر سر ما آوار شد : پدر شعر و سرودهای انقلابی ،استاد حمید سبزواری روی در نقاب خاک کشید ... انالله و انا الیه راجعون .
استاد حميد سبزواري - خالق بهترین و خاطرهانگیزترین سرودهای انقلابی - که به حق به نام «پدر شعر انقلاب» شهرت یافته بود ، براي اصحاب فکر و فرهنگ - بخصوص اهالی شعر و ادبیات - نامی قابل احترام و چهرهاي كاملاً شناخته شده بود ، شاعری که به معنای واقعی کلمه « متعهد و انقلابی » بود و شعرش تاریخ منظوم انقلاب اسلامی . به این معنا که در آیینه شعرها وسرودهای انقلابی او می توان تمام فراز و نشیب های تاریخ انقلاب را – از قیام تاریخی 15 خرداد سال 42 تا به امروز - به نظاره نشست .
این استاد فهیم و فرهیخته یکی از چهرههای ماندگاری بود که در ماه های اخیر به خاطر کهولت سن و ناتوانیهای جسمی و مبتلا شدن به بیماری آلزایمر کمتر در مجامع و محافل ادبی آفتابی می شد .
استاد سبزواری هم قبله و هم قبیله شاعران متعهد و رسالت مداری چون کمیت و فرزدق و دعبل بود . او شعر را اسباب تفنن و تفرعن شاعرانه نمی دانست و همچون پیشاهنگان و سرهنگان شعر و ادب پارسی بر این اعتقاد و باور بود که «شعر پرتویی از شعور نبوت» و محملی برای ایفای رسالت انسانی و اجتماعی ست . به همین اعتبار - چه پیش از انقلاب و چه بعد از انقلاب – همواره پیرنگی خاص از دغدغه های اجتماعی - سیاسی در جان شعرهای او جلوه گر بود . او بر بوم شعرهای خویش ، حماسه مقاومت و پايمردي انسان در برابر ظلم، تجاوز، تبعيض و بيعدالتي را آن گونه زیبا و گویا به تصوير کشیده است كه همة مردم جهان می توانند با اسطورهها و نمادهاي شعري او احساس پيوستگي و همذات پنداري كنند .
جایگاه رفیع و شایسته استاد سبزواری در عرصه شعر و ادبیات معاصر - بخصوص شعر انقلاب- بر کسی پوشیده نیست. چنانکه رهبر معظم انقلاب نیز در دیدار با اعضای نکوداشت استاد حمید سبزواری با اشاره و تاکید بر این نکته فرمودند:
«در مورد آقای حمید دو بخش در مورد شخصیت ایشان هست که هر کدام باید جداگانه مورد توجه قرار بگیرد: یکی رتبه شعری ایشان است. ایشان شاعر بسیار خوبی هستند، یعنی هم قریحه شعری خوبی دارند و هم مضمونساز هستند. هم تسلط بر لفظ و گستره میدان واژگانی دارد و هم از واژگان فراوانی استفاده میکند ... ایشان در شعر هم متنوع هستند. غزل، قصیده، تصنیف و ترانههای گوناگون میگوید. این تنوع در باب شعر و شاعری خصوصیتی است که در همه شاعران یافت نمیشود. این که یک شاعر بتواند در انواع شعر طبعآزمایی کند یک امتیاز است و آقای حمید سبزواری از این امتیازات برخوردار هستند، و همین مطلب ایشان را در رتبه بالای شعر معاصر ما قرار میدهد ... نکته دوم که اهمیتش از نکته اول کمتر نیست این است که ایشان این هنر را در خدمت مردم و انقلاب و در خدمت بصیرتافزایی قرار داده است و این خیلی مهم است.»
در آیینه شعرهای استاد سبزواری می توان سیمای روشن شاعری حکیم ، بصیر و دقیقه یاب را به تماشا نشست . شاعری که اهل مراقبه و محاسبه است و شعر را مرکبی برای رسیدن به سرمنزل راستی و رستگاری می داند . از همین رو به همان اندازه که برای «چگونه گفتن» ارزش قائل است ، به «چه گفتن» نیز می اندیشد. چون به خوبی می داند که مغز و جوهره سخن «معنا»ست و شعر عاری از اندیشه و بی ریشه – هر چند در اوج زیبایی – قالبی پوچ و توخالی ست .
شاید بتوان رمز ماندگاری استاد را پرداختن مومنانه و هنرمندانه به هويت ايراني و اسلامي و ارتباط تنگاتنگ آثار او با آرمان ها و انديشههاي طلایه داران انقلاب – بخصوص امام راحل و مقام معظم رهبری – دانست .
استاد سبزواري در یکی از سرودههاي خویش با عنوان «فريب خويشتن» که تاریخ 1367 را بر پیشانی خود دارد ، با توجه به آثار برخي از شاعران پیش از انقلاب كه چشم بر بسياري از حقايق بسته و زبان به مدح صاحبان «زر و زور و تزویر» گشوده بودند ، با طنزي گزنده می گوید :
بعد از اين ما هم پي شهرت سخن خواهيم گفت
زاغ را طاووس و خس را نسترن خواهيم گفت
يا چنان نو دولتان، هر سو به دعوي خاسته
هر عنانبگسسته را سنّتشكن خواهيم گفت
غافل از رسم ادب، لاف هنر خواهيم زد
مردم صاحبهنر را لافزن خواهيم گفت
استاد دلبسته این آب و خاک شهید پرور بود و در دوران دفاع مقدس نیز با آرزوی آزادی خرمشهر ، رباعی زیر را تقدیم حماسه آفرینانی کرده بود که با بذل جان ، خرمشهر را از چنگال دیوصفتان جهانخوار آزاد کرده بودند :
باز آمده ایم و سرفراز آمدهایم
از دشت خطر حماسه ساز آمدهایم
ای قله ی افتخار ما خرمشهر
پیروز به دامن تو باز آمدهایم
جان کلام آن که اگر امروز نام استاد سبزواری چون ستارهای پرفروغ در سپهر شعر انقلاب میدرخشد، به پشتوانه دغدغههای زلال و مقدسی ست که در سینه دردآشنای این استاد فرزانه خانه کرده بود. دغدغه اسلام و انقلاب و مردم و پاسداری از دستاوردهای نظام مقدس جمهوری اسلامی. استاد، طی سالها - بیش از نیم قرن - راه خجسته شعر انقلاب را با خون دل، نقد جان و خوردن زخم زبان بر نوآمدگان هموار کرد و دریغ و درد که در تمام طول این سالها از دوست و دشمن - به جرم آرمانخواهی و تعهداندیشی - خنجر بیمهری خورد!
و اما امروز بر ما که ادعای خویشــی و همکیشــی با استاد را داریم، فرض است که به احترام انقلاب، امام و شهیدان، نام بلندش را پاس بداریم. نام بلند استادی را که پیر راه بود و دردآگاه. ادیب و شاعر عاشق و صادقی که تمام زندگی خود را وقف هویتبخشی و هستیبخشی به ادبیات فاخر انقلاب کرد. از ما دور باد که گاهی به گمان رستم دستان شدن در عرصۀ شعر، در پیلۀ خودبینی اسیر شویم و بر قبلهنمایی چنین بصیر، دلیر - اینچنین باد.
با سلام و درود به روح پر فتوح آن پیر درد آشنا، به عنوان حسن ختام، شما را به زمزمه غزلی فاخر و زیبا از این استاد فرهیخته دعوت میکنم و دامن سخن را برمیچینم:
حدیث عشق در طومار دانايی نمی گنجد
جنون قطره در بحر شکیبایی نمی گنجد
سراپا بی سرو پایي است رندان بلاجو را
که رندی جز به وصف بی سرو پايی نمیگنجد
نیستان در نیستان ناله ام از سینه می جوشد
نوای بیدلان در نغمه ی نايی نمیگنجد
گریبانگیر جانم شد بلای سرو بالایی
که تصویر قدش در ذهن زیبایی نمیگنجد
هزاران نکته غیراز حسن باید خوبرویان را
درین دفتر قیاس حسن و گيرايی نمیگنجد
خط بی خط و خالی پرتو ناز دگر دارد
صفای کودکی در وهم برنایی نمیگنجد
بپوش از خودپرستان رمز و راز بت پرستی را
که در دیر و حرم این مایه رسوایی نمیگنجد
دماغ عافیت جو شور عرفان بر نمی تابد
به چشم سوزن این آفاق بینایی نمیگنجد
حمیدا پای وحدت بر سر دنیا ی کثرت زن
که در جمعیت ما غیر تنهایی نمیگنجد
(یادش گرامی و راهش مستدام باد.)
تاریخ ارسال :
1395/3/22 در ساعت : 12:47:30
تعداد مشاهده :
221