
شاعر عشق ، شهود و شیدایی
رضا اسماعیلی
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند
و تماشای تو زیباست اگر بگذارند
من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم
عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند
دل دُرنایی من این همه بیهوده مگرد
خانه دوست همین جاست اگر بگذارند
سند عقل مُشاع است اگر بگذارند
عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند
غضب آلوده نگاهم مکنید، ای مردم !
دل من مال شماهاست اگر بگذارند
«محمود اكراميفر» شاعری ست زلال و روشن از خطه پر برکت و قدسی خراسان شمالی . وی از آنجا که دانش آموخته رشته مردم شناسی ست ، در شعر نیز سلوکی جامعه محور و مردمی دارد . اکرامی علاوه بر شعر و شاعری ، در حوزه های نویسندگی ، پژوهش و روزنامه نگاری نیز کارنامه درخشانی دارد .
شاعر « یا علی گفتیم و عشق آغاز شد » در شعر و ادب آیینی نیز دارای جایگاه شایسته ای است و اشعار قابل تاملی تقدیم به ساحت ملکوتی خاندان رسالت ( علیهم السلام ) کرده است که بعضی از این اشعار در زمره آثار ماندگار آیینی این روز و روزگار است .
از مجموعه سرودههاي این شاعر روشن ميتوان دريافت كه وی شاعری معنوي و مفهومگراست. شاعري كه رويكردش به شعر، نه از روي تفنن و دلمشغولي، بلكه به خاطر تعهد به حقيقت، انسان و جامعه انساني است. از همين رو، شاعر در غزلهاي خويش از عناصر شاعرانه به ويژه تصویر و تخيل نه به عنوان مصالح و ابزاري صرفاً آرايشي و تزئيني، بلكه به عنوان ابزاري براي انتقال مفاهيم و ايجاد ارتباط صادقانه و صميمانه با مخاطب استفاده ميكند، زيرا «زبان» در گام نخست، ابزار ايجاد ارتباط است :
من بر اینم که عاشقی تنها
مُهر و سجاده نیست ، ای مردم !
از درون چون درخت می میرد
هر کس افتاده نیست ، ای مردم ... !
نگاه شاعر به جهان و عالم هستی - از روزنه دل سروده های زلال او ، نگاهي عارفانه - عاشقانه است. به همين علت شاعر در اكثر سروده های خویش ، لهجه ای اشراقي دارد. از همينرو موضوع اكثر شعرهایش - به صورت مستقيم يا غيرمستقيم - عشق است و شاعر گرم ذكر و ثناي حضرت دوست:
باز هم یک روز طوفان می شود
هر چه می خواهد خدا آن می شود
می روم افتان و خیزان تا غدیر
باده ها می نوشم از جوشن کبیر
آب زمزم در دل صحرا خوش است
باده نوشی از کف مولا خوش است
فاش می گویم که مولایم علی ست
آفتاب صبح فردایم علی ست
هر که در عشق علی گم می شود
مثل گل محبوب مردم می شود
تا علی گفتم زبان آتش گرفت
پیش چشمم آسمان آتش گرفت
آسمان رقصید و بارانی شدیم
موج زد دریا و طوفانی شدیم
بغض چندین ساله ی ما باز شد
یا علی گفتیم و عشق آغاز شد ...
با مروري اجمالي بر مجموعه اشعار این شاعر دل شده ، به روشني ميتوان دریافت كه «اکرامی» هم قبله و هم قبیله شاعران نسل انقلاب است و در سه دهه اخير در حال و هواي ادبيات متأثر از انقلاب تنفس كرده، و در غزل به سبك «نوكلاسيك» گرايش دارد، كه امري بديهي و طبيعي است.
زبان شاعر در اكثر غزلها، زباني ساده و يك دست، صميمي و زلال، عاري از هرگونه تصنع و تكلف و پيراسته از كسرههاي اضافي و يا وصفي سهلانگارانه و تركيبسازيهاي «جدول ـ ضربي» است كه در برههأي از تاريخ ادبيات بعد از انقلاب، سخت باب شده بود. طراوت و دلنشيني اين غزلها تا حدود زيادي مرهون پيوند مبارك قابليتهاي موسيقيايي و فني غزل كهن با مؤلفههاي زباني سبك نيمايي است كه محصول اين پيوند در ذهن و زبان اکرامی و اكثر شاعران جوان بعد از انقلاب، زايش غزلهايي است كه اصطلاحاً به آن «نو كلاسيك» يا غزل مدرن ميگويند:
سارا سلام ! پاسخ گل تازیانه نیست
با ما بخند اگرچه که رسم زمانه نیست
سارا ! ببین بهار به سرشاخه ها رسید
سارا ! گل و بهار فسون وفسانه نیست
تنها تویی که از لب من شعر می شوی
هر کس که لایق غزل عاشقانه نیست
دریا عمیق هست ، ولی پیش چشم من
مثل نگاه ساده ی تو بی کرانه نیست
گاهی مرا به یاد بیاور همین و بس
مرغی که عاشق است ، پی آب و دانه نیست
سارا برقص ! بلکه جهان بارور شود
سارا بخند! فصل خزان جاودانه نیست
شاعر مجموعه شعر ارزشمند « این کتاب اسم ندارد » ضمن اعتقاد به ضرورت خطر كردن در ساحت زبان براي آفرينش ادبي و با التزام به نوآوري، به اين نكته نيز توجه داشته است كه بايد در مسير اعتدال گام بردارد و با حفظ اصول و قواعد به اين مهم بپردازد تا در چاه و چاله بازيهاي لفظي، صوري و تكنيكي سقوط نكند، زيرا اکرامی بر اين اعتقاد است كه شعر بايد پلي براي ايجاد ارتباط صميمي با مخاطب باشد و اين مهم هيچ گاه با دميدن در تنور الفاظ مطنطن حاصل نميشود، بلكه با دميدن روح عشق و صداقت و تعهد در كالبد همين واژههاي معمولي به دست ميآيد:
کاش بودی / و کسالت ظهر گیاه را / باغچه ی خوابیده را / بیدار می کردی. / از دانه های انار / تسبیحی دور دستت می بافم / تا در قنوت / روبه روی تو باشم.
جان كلام آن كه « محمود اکرامی » شاعر عشق و شهود و شیدایی ست . شاعری که همچون هم ولایتی قلندر خویش «اخوان» ، شعر را تجلی شعور نبوت در جان شاعر می داند و بر این اعتقاد و باور پای می فشارد . دیگر آن که شاعر در کنار پرداختن به دغدغه های انسانی و اجتماعی ، دغدغه نوگويي نیز دارد، از همين رو غزلهاي او در ذهن و زبان خواننده امروزين شعر، خوش مينشيند.
به امید باروری و بالندگی هر چه بیشتر برای این شاعر روشن و آفتابی ، حسن ختام این نوشتار را به شعری زیبا از او اختصاص می دهم و دامن سخن را بر می چینم :
ای که آیینه تماشــــــــای تو را کم دارد
کوچه آواز قدم هــــای تو را کم دارد
تا به رقص آید وهمسـایه خورشید شود
خـاک ماتم زده جاپای تو را کم دارد
عقل تا خـــاک کف پای شهیدان گردد
نمی ازغیرت دریـای تو را کم دارد
سنگ هم لایق پروانه شدن هست، ولی
نفس گرم مسیحــــای تو را کم دارد ...
تاریخ ارسال :
1395/2/12 در ساعت : 23:33:13
تعداد مشاهده :
163