
معجزه طنز
رضا اسماعیلی
يكي از مولفه هاي ذاتي طنز «نقد» است. دايره ي اين نقد نيز به «من» و «تو» و «ما» محدود نمي شود، بلكه همه ي حوزه هاي سياسي، فرهنگي، اجتماعي و ... را دربرمي گيرد. در واقع رسالت اصلي طنز بالا بردن ظرفيت نقدپذيري جامعه است: نقد قدرت و حكومت، نقد حاكمان و سياستمداران، نقد سرمايه داران و زراندوزان، نقد منافقان و چاپلوسان، نقد آداب و رسوم و سُنت هاي غلط، نقد خرافات، نقد زشتي ها و پلشتي ها و ...
هنرمندان طنزپرداز، با شاخك هاي حسّاس خود، قبل از وقوع واقعه و آوار فاجعه، با دست گذاشتن بر روي ناهنجاري ها و دردهاي مُزمن اجتماعي، در گوش اهل درد، زنگ خطر را به صدا در مي آورند تا متوليان امور جامعه و اصحاب فكر و فرهنگ براي مُقابله با آسيب ها و درمان دردها چاره اي بيانديشند.
برخورداري طنز از اين مؤلفه، آستانه ي تحمل جامعه را در مقابل «نقد» بالا مي برد و به مسئولين و دولتمردان و همه ي آحاد جامعه «نقدپذيري» را مي آموزد. در واقع طنز مي خواهد اين فرهنگ را در جامعه نهادينه كند كه هيچ انساني در جامعه به طور مطلق مصونيت ندارد و هر انساني ـ در جايگاه حقيقي و حقوقي خويش ـ هنگامي كه دچار لغزش و خطا مي گردد، بايد از سوي وجدان عمومي مورد مؤاخذه قرار گيرد و علاوه بر تحمل كيفر قضايي و قانوني، به اشتباه و خطاي خويش اعتراف نمايد و فروتنانه از مردم عذرخواهي كند:
1
فصل گرما ، سمت دریا می رویم
فصل سرما ، توی ویلا می رویم
خانه ما نیست در پایین شهر
« ما ز بالاییم و بالا می رویم ! »
2
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با دکتر بی درد ، ندانی که چه دردی ست ؟!
3
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
یا تاجرند ، یا که زمین خوار مایه دار !
4
خواجه در ابریشم و ما در گلیم
ما تهیدستیم و در دنیا ولیم !
5
نابــرده رنج ، گنج میسر نمـی شود
مزد آن گرفت جان برادر که « رانت » خورد !
6
آرامش دو گیتی ، تفسیر این دو حرف است :
یا پول ، یا که پارتی ، بی این دو وضع خیط است !
7
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار « سکه » تماشا کنم تو را !
8
دل می رود ز دستم ، صاحبدلان خدا را
چون نرخ زنده بودن ، هر روز رفته بالا !
9
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه ی بُرجی که پریدیم ، پریدیم !
10
اگر آن ترک شیرازی ، به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم ، تمام ارث بابا را !
11
دست طلب به پیش کسان تا به کی دراز ؟
ای مهربان ! شماره ی کارتی ؟ به روز شو !
12
از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر
گر ز من مهریه آن یار نخواهد سکه !
13
تا تو نگاه می کنی ، کار من آه کردن است
جان به فدای «لنز» تو ، این چه نگاه کردن است !
تاریخ ارسال :
1394/3/25 در ساعت : 9:54:8
تعداد مشاهده :
842