نثر روز
میان پیچش پیچک ها نورا می جویم، که تنها نام تو میتواند عشق را در رویشی دوباره زنده نگه دارد و آب حیاتش باشد. به ثانیه های انتظاربلبلی سرخوش نواز مستی میدهد، پرستوهای مهاجر درآسمان نیلگون و آبی پوش به پرواز در می آیند.
بهار، با سپیدار زیبا به روشنی آفتاب، با آغوشی ازمحبت به دل های سرد و سنگی بازمیگردد. شوق وصال مرگ دلها را پایان می بخشد و امیدی دو باره میدهد. رویشی سبز، برزمین خاک یخ زده بذر عشق نی افشاند وعشق در دلهای مرده جوانه میزند، رشدمیکند و شکوفا میشود.
جوانه ها در بهاربودن ها شکوفه میزنند و با خاک زمین هم نوا میشوند و آواز با هم بودن، درکنارهم بودن را سیر میدهتد. آن زمان دلها با بی رحمی روزگارنمی شکند. غم غربت ازچهره های خسته و دلهای شکسته گرفته میشود.
او می آید، دربهاری سراسر سبز چلچله ها آواز شادی سر میدهند، شکوفه های بهاری اگرچه زمستان باشد، بر درختان خشک زنده میشوند تانهایت عشق را با دیده خود بنگرند.
روزها از رفتن باز می ایستند، آن لحظه دریا را انتها و بی نهایت نمی بینند، می ایستد تا خود دریا شوند و می مانند تا به اوج برسند، قد بلند کنند و به عشق دو باره آسمان را تجلی گاه قلب های دردمندشان قرار دهند.
و او می آید تا دیدگان خسته با دیدار روی او زنده به عشق شوند و باز مسیحای دیگر در نظر تشنگان حیات تولدی دیگر بر قلب های مملو از درد و هجران با چشمان منتظر به شوق دیدار سیلاب اشک شوند .
دلها برای لحظه ای از تپش باز می ایستد و پس از چندی چنان بر در و دیوار سینه می کوبد که شوق پرواز به دنیای زیباتردرکنار یار را میدهد. چشمها آئینه پاکی ها میشوند و قلب ها به زلالی آب میرسند و می بینند که چگونه میشود به وصل یار رسید و ازچشمه عاشقی لبی تر کرد و سیراب شد. آنگاه به نظاره تنها ستاره زیبا و پر فروغ کهکشان امید شکوه از دل تنگ شان میکنند و در میان هق هق گریه آرام می خندند و این بار برای تو می نویسم چرا که نام تو و یاد تو میتواند بهانه بودنم باشد.
تاریخ ارسال :
1394/3/12 در ساعت : 15:57:21
تعداد مشاهده :
843
کسانی که این مقاله را می پسندند :
ارسال نظر :