نثر روز
سنگریزهها سیاه،
آسمان کبود،
دستهای مهربان کبود،
در سیاه، سوخته، مثل سینه زمینیان، آسمان.
پهلوی زمان شکسته است.
حق دارد آسمان اگر زانو بزند این همه غم را.
سکوت، غم بزرگی است که گلوی پرندهها را میفشارد.
بعد از تو، حق دارند اگر نخوانند. بعد از تو، رد پاها به کدام سو میروند؛ وقتی مدفنت، مشام هیچ نسیمی را معطر نمیکند؟ مبادا که بیراههها، نشان تو را دوباره بخواهند از همه صراطهای مستقیم، پنهان کنند! کاش نشانهای به قاصدکها میدادی! کاش...!
عطر کلامت در ذرات عالم جاری است
با آمدنت، جهان سرشار شد از عطر سیبهای سرخ و آواز رودها. آنقدر بلند شد تا خاک، هراسناک شود از زنده بلعیدن دختران قبایل جاهلی عرب.
با آمدنت، آسیهها در تالارهای کافر مصر، بالیدند و پروانه شدند و مریمها، در آینهها تکثیر شدند و همه پیامبران، لبخند زدند و عشق سربلند شد.
روزی که به دنیا آمدی، ستارههای آسمان تکثیر شدند و ماه، نورانیتر شد و زمین، آسمانیتر؛ عطر گلهای محمدی از شش جهت وزیدن گرفت و سفرههای برکت، با قدم دختران گستردهتر شدند.
زمین به تو افتخار میکند و خاک، میبالد، بیشتر از همه بهارهایی که آمدهاند و همه بهارهایی که در راهند.
از عطر دینداری تو، خانه امامت، عطر و نسل تو، نورانیتر از آفتاب شد.
ای مادر پدر! ای چراغ راهنمای شبهای بیستاره زمینیان! خطبههای شور افکنت، هنوز ستونهای مسجد کوفه را میلرزاند. عطر کلامت، در ذرات عالم جاری است؛ نفسهای معطری که خواهان اسلام ناب محمدی صلیاللهعلیهوآلهوسلم بود.
نمیدانم کجایی، اما...
نمیدانم کجایی، اما هر روز برایت گل میچینم.
اگر بودی، مردانگیها، بوی تعفن نمیگرفت و دستهای سیاه تفرقه، کشورهای مسلماننشین را نمیبلعید. ما در تنهایی خویش، غرق میشویم و آوازهای ابوجهلها را صیقل میدهیم. ما از تو دور افتادیم.
هنوز بوی در نیمسوخته را از کوچههای تنگ مدینه میشنویم؛ از پشت صفحات غبارگرفته تاریخ.
هنوز کلمات و آیینهای زندگی تو زندهاند. اگر سیره تو فراگیر شود، دوباره عطر امامت، مشام روزهای تنها مانده ما را خواهد آکند.
کاش به ما یادآوری میکردی شیوه پیروان حقیقی را! کاش ما از این خواب زمستانی برخیزیم!
کاش...!
زندگی ساده و صمیمانه تو، زیباترین الگوی زندگیهاست و مادریات، بینظیرترین نمونه مادریها.
ای تمام زن، ای بینظیرترین آفریده! کمال آفرینش تویی که زنانگیات را در خانه و اجتماع، سرآمد و الگو کردی و دینداری و اطاعت از امامتت، زبانزد است. اما دریغ که ما راه را بیراهه میرویم! دریغ که ما تو را گم کردهایم! عطر بقیع، تنهایی تو را در خانههای ابری ما باران میکند.
کاش دوباره با عطر رسالت بندگی تو متولد شویم؛ کاش...!
تاریخ ارسال :
1393/12/2 در ساعت : 10:29:31
تعداد مشاهده :
979
کسانی که این مقاله را می پسندند :
ارسال نظر :