ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  
آخرین اخبار
۞ :: خورشید در اوج فلک یک روز؛ آزادی‌ات را می کشد فریاد
۞ :: رهبر انقلاب نقد اجتماعی و سیاسی در شعر طنز را به رسمیت می‌شناسند
۞ :: برگزاری بیست و دومین همایش ادبی سوختگان وصل با موضوع شهدای خدمت
۞ :: انعکاس دردهای بیماران ای‌بی در "شعر پروانگی"
۞ :: شعرهای علیرضا قزوه در "باغ دوبیتی"
۞ :: اعضای هیات علمی نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر
۞ :: فکری به حال فرزندخواندگی جشنواره شعر فجر کنید
۞ :: پیکر علیرضا راهب روز شنبه (هفتم تیرماه) تشییع می‌شود
۞ :: مومنی، حوزه هنری را «مومنانه» اداره کرد
۞ :: قزوه: تغییر مدیریت در حوزه هنری، آرام، حساب‌شده و عاقلانه بود
۞ :: مجموعه سروده‌های سیده بلقیس حسینی،‌ شاعر فارسی‌زبان هندوستانی، در مجموعه‌ای با عنوان «در انتظار جمعه آخر» منتشر شد.
۞ :: اختصاصی : شب استاد حمید سبزواری با عنوان پدر شعر انقلاب
۞ :: اختصاصی : کیش برای پنجمین بار شعرباران می‌شود
۞ :: سیروس مشفقی (شاعر) درگذشت
۞ :: اختصاصی : ویژه برنامه " مناجات در ادب فارسی"
۞ :: اختصاصی : گزارشی از برگزاری شب شعر بزرگ قدس در گروه بین المللی هندیران در واتساپ
۞ :: نشست ادبی «از آزادسازی خرمشهر تا آزادسازی قدس»
۞ :: شاعران و نویسندگان برای «فلسطین آزاد» قلم می‌زنند
۞ :: اختصاصی : محمدعلی عجمی، شاعر تاجیک درگذشت.
۞ :: نخستین دوره مجازی کارگاه تخصصی شعر هیأت برگزار می‌شود



نثر روز

عبدالرحیم سعیدی راد

«قرآن بر سر ماه!»
در قنوت بي تكلف يك شب قدر زاده شدم. در شب نزول مهرباني، شب فرود فرشتگان، شب بارش سلام هاي پي در پي و شب «خلصنا من نار.»

شبي كه به قدر هزاران شب، ارزشمند است.
شبي كه بايد «جوشن» به دست گرفت و از عمق جان، كلمه كلمه تو را صدا كرد.
چه شب شگفتي ست! وقتي آبشاري از نور، تا باغ سحرگاه، بر چشم هاي بيدار، جاري مي شود. وقتي فاصله زمين و آسمان آنقدر كوتاه مي شود كه نمي توان فرقي بينشان قائل شد.
وقتي نسيم بال زدن ملائك را مي توان احساس كرد...

چشم هاي نيمه باراني ام، سمت درختان باغچه مي چرخند، دست هاي درخت نارنج پر از شكوفه و شبنم است. قدر اين شب را گل شمعداني مي داند كه آسوده و آرام، چشم به دوردست دوخته است و بي تكلم راز و نیاز مي كند.

قدر اين شب را ماه مي داند كه قرآن بر سر، روي سجاده ابر نشسته است و شاعرانه نجوا مي كند:

تشنه ام اين رمضان تشنه تر از هر رمضاني
شب قدر آمده تا قدر دل خويش بداني

شايد اگر ستاره ها دانه هاي تسبيح من بودند، مي توانستم برخي از صفات تو را براي خودم بشمارم و زير لب زمزمه كنم:

اي رازدار پرده پوش!

چشمه قنوتم سرشار از نياز است و چشم هايم به خورشيد لطف و كرم ات خيره مانده است. احساس مي كنم به همه شب هاي پرستاره بدهكارم. به تمام آيينه ها مديونم. از روي همه گل هاي باغچه شرمگينم.

سر در خويش فرو بردن، گريستن در باد و رو به قبله عاشقي ايستادن را به من آموخته اي!

صبر يك پروانه را، در رهايي از پيله دلتنگي به من بياموز! و تهور يك پرستوي بي آشيان را در من برويان!

حالامن مانده ام و اين شب هاي رازناك قدر. هنوز از آسمان واژه هاي نوراني مي بارد...
فرشته ها زمين را قرق كرده اند...
... و من هنوز در معاني اين شب شگفت غوطه ورم.


تاریخ ارسال :   1393/4/27 در ساعت : 23:14:32       تعداد مشاهده : 428



کسانی که این مقاله را می پسندند :



ارسال نظر :

محمدمهدی عبدالهی
1393/4/28 در ساعت : 4:37:9
درودتان استاد عزيز
بازدید امروز : 5,270 | بازدید دیروز : 6,126 | بازدید کل : 123,417,448
logo-samandehi