ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  
آخرین اخبار
۞ :: خورشید در اوج فلک یک روز؛ آزادی‌ات را می کشد فریاد
۞ :: رهبر انقلاب نقد اجتماعی و سیاسی در شعر طنز را به رسمیت می‌شناسند
۞ :: برگزاری بیست و دومین همایش ادبی سوختگان وصل با موضوع شهدای خدمت
۞ :: انعکاس دردهای بیماران ای‌بی در "شعر پروانگی"
۞ :: شعرهای علیرضا قزوه در "باغ دوبیتی"
۞ :: اعضای هیات علمی نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر
۞ :: فکری به حال فرزندخواندگی جشنواره شعر فجر کنید
۞ :: پیکر علیرضا راهب روز شنبه (هفتم تیرماه) تشییع می‌شود
۞ :: مومنی، حوزه هنری را «مومنانه» اداره کرد
۞ :: قزوه: تغییر مدیریت در حوزه هنری، آرام، حساب‌شده و عاقلانه بود
۞ :: مجموعه سروده‌های سیده بلقیس حسینی،‌ شاعر فارسی‌زبان هندوستانی، در مجموعه‌ای با عنوان «در انتظار جمعه آخر» منتشر شد.
۞ :: اختصاصی : شب استاد حمید سبزواری با عنوان پدر شعر انقلاب
۞ :: اختصاصی : کیش برای پنجمین بار شعرباران می‌شود
۞ :: سیروس مشفقی (شاعر) درگذشت
۞ :: اختصاصی : ویژه برنامه " مناجات در ادب فارسی"
۞ :: اختصاصی : گزارشی از برگزاری شب شعر بزرگ قدس در گروه بین المللی هندیران در واتساپ
۞ :: نشست ادبی «از آزادسازی خرمشهر تا آزادسازی قدس»
۞ :: شاعران و نویسندگان برای «فلسطین آزاد» قلم می‌زنند
۞ :: اختصاصی : محمدعلی عجمی، شاعر تاجیک درگذشت.
۞ :: نخستین دوره مجازی کارگاه تخصصی شعر هیأت برگزار می‌شود



نثر روز

عبدالرحیم سعیدی راد

جوانی از عشیره گل سرخ
*
پيش از آن‌كه دنيا شاهد طلوع چشمان تو باشد، نام زيبايت را همه پرنده‌هاي آوازخوان از بر بودند. خبر آمدنت را همه ابرهاي باران‌زا مي‌دانستند و شكوفه‌هاي انار نامت را به تبسم نشسته بودند. روزي كه آمدي قطره‌هاي باران به شوق بوسيدن روي ماهت از ابرها سرازير شدند.

حُسن يوسف، از نگاه نرم تو به وجود آمد . با اولين خنده‌ات رودخانه‌اي از كلمات درزبان شاعران ولايي جاري شد. تو از عشيره گل سرخي و از همان اول از چهره‌ات معلوم بود كه هيچ غنچه‌اي چون تو به رسول گل‌ها شبيه‌تر نيست.
تو آن گلي كه ريشه‌ات ذرات خاك را به رقص مي‌آورد.

شك ندارم كه عطر خوش كلام آسماني ات را شكوفه‌هاي بهار نارنج به عاريت برده‌اند. شمشادها به سرسبزي نگاه تو رشك مي‌برند. چشمه‌ها از شوق ديدار تو به جوش آمده‌اند. قامت سرو تو كجا و قامت نخل‌ كجا؟ كه همه نخل‌هاي مدينه، راست قامتي را از تو آموختند. ماجراي خورشيد و فانوس قصه زيبايي توست و زيبايي يوسف كنعان!... هر چند خورشيد هم از مريدان چشمان پيامبرگونه توست. و چه خوش گفته‌اند كه چهره آفتابي ات تفسير آيه «والشمس» است.

اي كسي كه حماسه از نگاه تو پديدار شد!
هنوز هم مي‌شود از سنگفرش كوچه «بني هاشم»، صداي گام‌هاي جوان تو را شنيد. مي‌گويند از همان روزي كه زاده شدي، نينوا چشم انتظار شنيدن اذان عاشقي از لب‌هاي ترك خورده تو بود. تو زيباترين و ماندگارترين قطعه جدا نشدني از واقعه عاشورايي. مي‌دانم! هيچ نقاشي تاكنون نتوانسته است شكوه حماسه تو را در آن ظهر سرخ رنگ به تصوير بكشد.
حالا در روز ميلاد تو فانوس عاشقي به دست گرفته‌ايم و كوچه‌هاي دل را به نام تو آذين بسته‌ايم و به همديگر شادباش مي‌گوييم.


تاریخ ارسال :   1393/3/19 در ساعت : 11:18:43       تعداد مشاهده : 210



کسانی که این مقاله را می پسندند :



ارسال نظر :

بازدید امروز : 5,228 | بازدید دیروز : 6,126 | بازدید کل : 123,417,406
logo-samandehi