ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  
آخرین اخبار
۞ :: خورشید در اوج فلک یک روز؛ آزادی‌ات را می کشد فریاد
۞ :: رهبر انقلاب نقد اجتماعی و سیاسی در شعر طنز را به رسمیت می‌شناسند
۞ :: برگزاری بیست و دومین همایش ادبی سوختگان وصل با موضوع شهدای خدمت
۞ :: انعکاس دردهای بیماران ای‌بی در "شعر پروانگی"
۞ :: شعرهای علیرضا قزوه در "باغ دوبیتی"
۞ :: اعضای هیات علمی نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر
۞ :: فکری به حال فرزندخواندگی جشنواره شعر فجر کنید
۞ :: پیکر علیرضا راهب روز شنبه (هفتم تیرماه) تشییع می‌شود
۞ :: مومنی، حوزه هنری را «مومنانه» اداره کرد
۞ :: قزوه: تغییر مدیریت در حوزه هنری، آرام، حساب‌شده و عاقلانه بود
۞ :: مجموعه سروده‌های سیده بلقیس حسینی،‌ شاعر فارسی‌زبان هندوستانی، در مجموعه‌ای با عنوان «در انتظار جمعه آخر» منتشر شد.
۞ :: اختصاصی : شب استاد حمید سبزواری با عنوان پدر شعر انقلاب
۞ :: اختصاصی : کیش برای پنجمین بار شعرباران می‌شود
۞ :: سیروس مشفقی (شاعر) درگذشت
۞ :: اختصاصی : ویژه برنامه " مناجات در ادب فارسی"
۞ :: اختصاصی : گزارشی از برگزاری شب شعر بزرگ قدس در گروه بین المللی هندیران در واتساپ
۞ :: نشست ادبی «از آزادسازی خرمشهر تا آزادسازی قدس»
۞ :: شاعران و نویسندگان برای «فلسطین آزاد» قلم می‌زنند
۞ :: اختصاصی : محمدعلی عجمی، شاعر تاجیک درگذشت.
۞ :: نخستین دوره مجازی کارگاه تخصصی شعر هیأت برگزار می‌شود



نثر روز

نسرین حیایی طهرانی

چشمانم را بسته ام و خواب های بی تماشایم را زیر لب تکرار می کنم. گریه هایم رودهای فراموش شده اند که با موسیقی بی کلام زندگی مرا به دره های هولناک تنهایی ام می برند.
انتظاری کشنده که هنوز و همیشه با من است چشمانم را به حفره های خالی ایمان خیره کرده است. من بی هیچ واهمه ای سراسیمه تو را می خواهم و تو مثل هنوز و همیشه های من نیستی. سکوت جای خالی ات را پر ... نه هیچ چیزی جای خالی ات را پر نمی کند. تنهایی مرگ دست دوم است حالا که دارم بیهوده می نویسم فقط برای اینکه در گذر اینهمه سال بی خبری و ناگزیری روح دست به عصا و سرازیرم بلد شده ام که تنهایی ام را به جای داد زدن بنویسم.
تو نیستی و نیستنت مرا در کوره راه های زندگی دچار خفقان می کند.
نفس کم آورده ام و کلمه کلمه های گریه ام جزیره ی صورتم را شیار می زند.
دچار وهم عقل ناگزیری شده ام. دلم را به باد داده ام و عشقم را به حسرت های طولانی. معشوقم هزاران هزار کیلومتر آن طرف تر روی رگ گردنم نشسته و مرا از یاد برده است. معشوقم مرا مرده می خواهد و من که اینهمه سال مسافر جاده های خودم بوده ام چشم به راه زندگی ام.
از آدمی هیچ نشانه ای ندارم جز رنج های ابتدای نفس کشیدن و ادامه پیاده روی های طولانی اش در غار هستی و
آزادی های بر بندی که دنیا را دنیا کرده است: کوچک و گرد و تنگ حسرت های دریازده ی ماهی.
ادامه می دهم این نوشتن ها را حالا که نمی آیی


تاریخ ارسال :   1393/2/3 در ساعت : 13:8:36       تعداد مشاهده : 268



کسانی که این مقاله را می پسندند :



ارسال نظر :

بازدید امروز : 5,056 | بازدید دیروز : 6,126 | بازدید کل : 123,417,234
logo-samandehi