نثر روز
عبدالرحیم سعیدی راد
خيابان هاي مدينه در عطر گل ياس شناورند، ملائك با سبدهاي گل صف به صف منتظر ايستاده اند، تا كسي كه همه ذرات آفرينش براي طلوع نازنينش لحظه شماري مي كنند نزول اجلال كند. نخلستان هاي حجاز از شدت شوق سر به ابرها مي سايند. چاه هاي آب به خروش آمده اند و ناودان ها اشك شوق مي ريزند. قرار است كسي به دنيا بيايد كه فرش قدومش، پرهاي فرشتگان است و سلام هاي پيامبران. كسي كه خاك با شبنم عطر وجودش بالنده مي شود.
حالاتقويم روي ديوار كاهگلي، روز بيستم را نشان مي دهد. دردي شيرين در تمام سلول هاي «خديجه» پيچيده است.
جهان سكوت كرده است و پيامبر رحمت زير لب دعا مي خواند. ناگهان صداي كل زنان عرب، از خانه وحي بلند مي شود. يك نفر پنجره را باز مي كند و مي خواند:
به پا خيزيد يار دلبر آمد
عزيز حضرت پيغمبر(ص) آمد
رسول مهرباني ها به شكرانه اش به سجده مي رود و سوره «كوثر» قدم به عرصه خاک مي گذارد.
فرشته اي كه سلام خداوند را آورده است حديث «لولاك...» را هديه مي آورد. اشك شوق بر گونه شمشادها و شقايق ها مي نشيند. زمين به رقص مي آيد. چرخ زنان باد از كوچه ها مي گذرد تا اين خبر عظيم را به دورترين نقطه عالم برساند. خبر از هر شنزاري كه مي گذرد به دشتي سرسبز تبديل مي شود.
خوش آمدي اي مادر يازده خورشيد فروزنده!
اي آن كه پيش از طلوع نام عزيزت هيچ زني حرمت نداشت. عزت و كرامت و بزرگي با تو همزاد شدند و زمين چگونه مي تواند فراموش كند طراوت غنچه هايي را كه نيامده زنده بگور مي شدند؟ تو آمدي تا مفهوم عميق «زن» در ذرات زمين برويد و بالنده شود.
تو آمدي تا نور باشي و زاينده نور و علي(ع) تنها نباشد. مرا ببخش اگر در بيان وصف تو واژه هايم درمانده اند. همین!
تاریخ ارسال :
1393/2/1 در ساعت : 18:17:29
تعداد مشاهده :
265
کسانی که این مقاله را می پسندند :
ارسال نظر :