ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  
آخرین اخبار
۞ :: خورشید در اوج فلک یک روز؛ آزادی‌ات را می کشد فریاد
۞ :: رهبر انقلاب نقد اجتماعی و سیاسی در شعر طنز را به رسمیت می‌شناسند
۞ :: برگزاری بیست و دومین همایش ادبی سوختگان وصل با موضوع شهدای خدمت
۞ :: انعکاس دردهای بیماران ای‌بی در "شعر پروانگی"
۞ :: شعرهای علیرضا قزوه در "باغ دوبیتی"
۞ :: اعضای هیات علمی نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر
۞ :: فکری به حال فرزندخواندگی جشنواره شعر فجر کنید
۞ :: پیکر علیرضا راهب روز شنبه (هفتم تیرماه) تشییع می‌شود
۞ :: مومنی، حوزه هنری را «مومنانه» اداره کرد
۞ :: قزوه: تغییر مدیریت در حوزه هنری، آرام، حساب‌شده و عاقلانه بود
۞ :: مجموعه سروده‌های سیده بلقیس حسینی،‌ شاعر فارسی‌زبان هندوستانی، در مجموعه‌ای با عنوان «در انتظار جمعه آخر» منتشر شد.
۞ :: اختصاصی : شب استاد حمید سبزواری با عنوان پدر شعر انقلاب
۞ :: اختصاصی : کیش برای پنجمین بار شعرباران می‌شود
۞ :: سیروس مشفقی (شاعر) درگذشت
۞ :: اختصاصی : ویژه برنامه " مناجات در ادب فارسی"
۞ :: اختصاصی : گزارشی از برگزاری شب شعر بزرگ قدس در گروه بین المللی هندیران در واتساپ
۞ :: نشست ادبی «از آزادسازی خرمشهر تا آزادسازی قدس»
۞ :: شاعران و نویسندگان برای «فلسطین آزاد» قلم می‌زنند
۞ :: اختصاصی : محمدعلی عجمی، شاعر تاجیک درگذشت.
۞ :: نخستین دوره مجازی کارگاه تخصصی شعر هیأت برگزار می‌شود



نثر روز

شبنم فرضی زاده


هنوز دلم از مترسک ها که میگیرد....
دلتنگ آغوش پرندگانی میشوم که بیکرانگی ات راکشف کرده اندو خبراز ماه دارند...کجای این مرز وحشی هوای تورا میتوان نقشه کرد و کجای جغرافیای سیاه و سفید می توان طرح بودنت را به تماشا نشست؟
دلم از چهاردیواریها و طاق خاکستریشان گرفته ...اماهنوز مسجدمان بوی نرگس می دهد ..هنوزهست...
وهنوز گوشه چادر بی بی مرضیه یادمان نرفته ..چقدر پناه اشکهای پنهانمان شد..سال قبل همراهمان بود دراعتکاف...بوی عشق میداد .اصلا خود عشق بود..فارغ از تاریخ وجغرافیا و مدنیٌت پیچ در پیچ و تودرتوی تمام کتاب های قطور ...چقدر ساده بود...چه بی آلایش حرف میزد... خدارا خیلی خوب میشد درعمق چشم هیش لمس کرد. ..
.گوشه مسجد این سال غریب تر از سال قبل درون تمام نگاه های بهت زده بچه ها جاری شده .. خدایا تو با هرچه بزرگی ات اینجایی...درست همینجا...درست اینجا که تشنه ایم ودلمان شراب نور میخواهد...توباهمه ی وسعت ومهری که میگویند ودیده ایم حضورداری...همراه ما می نشینی و بلند میشوی...دستهایت را همه مان حس کرده ایم...این بغض ,بغض شور توست...و من حتم دارم که امروز نقاش این جمع قشنگ شده ای..بچه ها می گویند حس غریبی دارند...مریم از وقتی آمده حرف نزده حتی یک کلمه ..خیره شده به انتهای مسجد..وفقط اشک میشود....
نمی دانم چرا از وقتی که آمده ام دیگر دلم ان پیراهن صورتی گل گلی رانمی خواهد ..دلتنگ کتابخانه ام نیستم..حتی دفتردلتنگی هایم پیشم نیست..و تلفن همراهم باتمام شکلک هایی که لحظه هایم راتشکیل میداد.
..حالاچقدرسبک میتوان پروازکرد...اینجا آسمان آبی تراست....کاش بی بی مرضیه هم بود....دلم برای بوی چادرش تنگ شده...
هنوزدلم از مترسک ها که میگیرد...


تاریخ ارسال :   1392/12/4 در ساعت : 22:50:26       تعداد مشاهده : 190



کسانی که این مقاله را می پسندند :



ارسال نظر :

علی گیاهی
1392/12/6 در ساعت : 11:52:23
درود بر استاد ارجمند و سپاس از تعهد تان در مورد ادبیات /اندیشه تان همیشه فزون باد /
بازدید امروز : 5,104 | بازدید دیروز : 6,126 | بازدید کل : 123,417,282
logo-samandehi