ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  
آخرین اخبار
۞ :: خورشید در اوج فلک یک روز؛ آزادی‌ات را می کشد فریاد
۞ :: رهبر انقلاب نقد اجتماعی و سیاسی در شعر طنز را به رسمیت می‌شناسند
۞ :: برگزاری بیست و دومین همایش ادبی سوختگان وصل با موضوع شهدای خدمت
۞ :: انعکاس دردهای بیماران ای‌بی در "شعر پروانگی"
۞ :: شعرهای علیرضا قزوه در "باغ دوبیتی"
۞ :: اعضای هیات علمی نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر
۞ :: فکری به حال فرزندخواندگی جشنواره شعر فجر کنید
۞ :: پیکر علیرضا راهب روز شنبه (هفتم تیرماه) تشییع می‌شود
۞ :: مومنی، حوزه هنری را «مومنانه» اداره کرد
۞ :: قزوه: تغییر مدیریت در حوزه هنری، آرام، حساب‌شده و عاقلانه بود
۞ :: مجموعه سروده‌های سیده بلقیس حسینی،‌ شاعر فارسی‌زبان هندوستانی، در مجموعه‌ای با عنوان «در انتظار جمعه آخر» منتشر شد.
۞ :: اختصاصی : شب استاد حمید سبزواری با عنوان پدر شعر انقلاب
۞ :: اختصاصی : کیش برای پنجمین بار شعرباران می‌شود
۞ :: سیروس مشفقی (شاعر) درگذشت
۞ :: اختصاصی : ویژه برنامه " مناجات در ادب فارسی"
۞ :: اختصاصی : گزارشی از برگزاری شب شعر بزرگ قدس در گروه بین المللی هندیران در واتساپ
۞ :: نشست ادبی «از آزادسازی خرمشهر تا آزادسازی قدس»
۞ :: شاعران و نویسندگان برای «فلسطین آزاد» قلم می‌زنند
۞ :: اختصاصی : محمدعلی عجمی، شاعر تاجیک درگذشت.
۞ :: نخستین دوره مجازی کارگاه تخصصی شعر هیأت برگزار می‌شود



نثر روز

شهید «غلامحسین افشردی» معروف به «حسن باقری»

روز دوشنبه ۲۷، ۶، ۵۷ هجری شمسی، در تپه خرگوشان که گردشگاه کوچکی است در شمال غربی و گوشه ایلام؛ از اینجا شهر، قشنگ معلوم است و خب، شهر هم شهر کوچکی است؛ ‌جایی است شبیه شاه‌گلی تبریز به مقیاسی خیلی کوچک که فقط یک تپه کوچک است. فقط یک خیابان بن‌بست روی آن ساخته‌اند که وسایل و یا کسی می‌آید بالا، باید از همان‌جا برگردد. مثل تبریز نیست که از یک طرف بروی و از طرف دیگر برگردی؛‌ باری، عکاس آمد با دوربین پولاروید فوری؛ من که قصد نداشتم با لباس مقدس سربازی عکس بگیرم. بچه‌ها گرفتند و من هم با جریمه یکصد ریال تمام برای این بابت، به دریافت یک عکس نائل آمدم.

اول خودم از قیافه به قول طرف، ‌میخم خنده‌ام گرفت؛ تا چه رسد به دیگری ولی گفتم هر چه بادا باد. اما تشریح تمثال مبارک غلامانه که اولین تمثال گرفته شده در خدمت است:

الف ـ پوتین‌ها که پشت گل‌های میمونی و شاه‌پسند پنهان شده، بندهایش باز بود و هر کجا می‌رفتم آن هم خودش را پشت سرم می‌کشید که مبادا عقب بماند.





ب ـ شلوار به زور و مدد کمربند، بند شده؛ چون دور کمرش دو برابر دور کمر من است؛‌ البته کمربند اولی زیر کمربند ثانی که اسمش فانوسقه است، پنهان شده و روی فانوسقه هم یک جیب فانوسقه است. داخل آن دو خشاب ۸ تیری فشنگ وجود دارد که بر ابهت مطلب می‌افزاید. البته خود فانوسقه هم دولاست و دیگر جا ندارد کوچک شود؛ گاهی مانند کمربند اسلحه کمری تگزاسی‌ها آویزان می‌شود. از این جهت هم شبیه غربی‌ها می‌شوم و گاهی بر اثر خورد و خوراک فراوان و چرب تنگ می‌شود؛ زیرا دنیا و زندگی پستی و بلندی زیادی دارد.

ج ـ پیراهن که دیگر شاهکار این لباس است؛ گشاد و باد و پف کرده که فکر کنم تمام ژاندارمری ایلام را بگردند همانند این پیراهن یافت می‌نشود و باز سراغ خودم می‌آیند؛‌ چون همه داده‌اند کوچک کرده‌‌اند و یا لباس دوخته‌اند و فقط من شجاع و بی خیال و لر هستم که همچنین مانده‌ام. البته آن سینه باز همچون خورشید هم باید طبق قوانین نظام پوشیده باشد اما کار ما از این حرف‌ها گذشته است به همین مناسبت وقتی به فرمانده گروهان گفتم گواهینامه دارم و وقتی دید چهار سال سابقه دارد گفت همین خوب است نگه داریمش ولی قدری سر و ضعش را درست کند! ما هم به علامت تصدیق سری تکان دادیم که صحیح است، احسنت!

البته خصوصیت دیگر این تازه پیراهن، شسته نشدن آن از زمان دوخت آن تاکنون است و از آینده هم کسی نمی‌تواند که خبر دهد. البته به جمله معترضه بگویم که یک دست دیگر از این لباس‌های جالب داشتم که بالاخره به ضرورت زمان و مکان داده‌ام خیاط پادگان کوچکش کند به اجرت ده ریال تمام. البته چون او هم تقریباً به مثل من است، اندازه نگرفته و گفته برو به اندازه‌های خودم برایت درست می‌کنم و من هم خوشحال از اینکه حوصله اندازه گرفتن نداشتم، قبول شده انگاشتم.

د ـ و از ریش و کلاه که دیگر هیچ. قریب سه ماه می‌شود که محاسن مبارک بلند شده و کم کم می‌توان عمامه گذاشت و سربازان و درجه‌داران و افسران گرامی را موعظه و ارشاد نمود. نمی‌نماید که من ملا باشم یا سرباز اما کلاه هم همان کلاه قضمیت است که ارتش داده. البته همه، کلاه شخصی خریده‌اند ولی من تاکنون به همین اکتفا نموده‌ و به طریق درویشی روزگار گذرانده‌ام. ولی باز هم به ضرورت زمان و مکان باید مبلغی معادل یک صدوپنجاه ریال از خزانه ملت برای خرید بُرک پرداخت نمود که این کج و معوج است و تازه شسته‌ام و جلوی آفتاب خشک کرده‌ام که به منزله همان اتو شده است، اما باز هم پستی و بلندی‌اش در عکس مشخص است.

ه ـ تفنگ را هم که دیگر نگو؛ هر کس ببیند خواهد گفت پلاستیکی است و اوله و فلان ندارد؛‌ اما غافل از اینکه اسلحه‌ای است بسیار مهم و سالم که حتی آمریکایی‌ هم هست و برای اینکه کسی نترسد بقیه‌اش را پنهان ساختیم و همین مقدار را هویدا پسندیدیم.

و ـ البته شایسه است که هر نظامی اتیکت داشته باشد که نام و شهرتش مشخص باشد و بحمدالله والمنه فامیلی‌ام را مطابق شهرت تو درست نوشته‌اند. اما اسم را نگو، گفته اسم قشنگ غلامحسین بزرگ است؛ لذا به حضرتش اکتفا نموده و غلامش را راه نداده‌اند. بعد هم دیدند تا برادر بزرگ‌تر هست کوچک‌تر را می‌نویسند. لذا مرقوم داشتند حسن افشردی. ما هم به روش حجب و حیا چیزی نگفتیم و سر به مقابل افکندیم.

زـ پشت سر، رستوران تپه خر گوشان است، البته خیلی کوچک است و خوردنی‌های زیادی دارد. از جمله شربت و کیک و چای و قهوه و کافی میت! والسلام. از غذا و فلان اصلاً خبری نیست اما چون اینجا آب لوله‌کشی ندارد و قبلاً هم مشروب داشته، تمام وسایلش احتیاط دارد. لذا نمی‌توان دلی از عزا درآورد و فعلا باید در عزا بود تا آینده چه شود.

اما پشت سمت راست عکس، کوه‌های اطراف ایلام است که پوشیده است از تک درخت‌ها و چون زیاد است به صورت انبوه جنگلی دیده می‌شود. خوشبختانه اینجا درخت‌ها می‌گذارند که جنگل دیده شود و مانند شمال نیست که درخت‌ها جلوگیر رؤیت جنگل باشند.

بگذریم. این نامه هم باعث شد که امروز که چهارشنبه ۲۶ ، ۹ ، ۵۷ [است] به ظهر برسد و خود غنیمتی است. مهم نیست که اگر حوصله‌ات نگیرد که همه‌اش را بخوانی یا نخوانی. مهم این است که وقت من گذشته و با تو حرف زده‌ام. هرچند که جوابم را بدهی یا نه، ولی من جواب خویش گرفته‌ام. خدمت مامان جون سلام برسان و بگو این عکس را برای تو فرستادم که فقط بخندی و دیگر هیچ. هر نتیجه‌ای غیر از این بگیری راضی نیستم.

خدمت حاج آقا و محمد خان‌الدوله و احمد افندی هم سلام این جانب را طی تشریفات معروض دارید. فعلاً قرار شده در خود ایلام راننده شوم. ان‌شاالله که راحت تر از نگهبانی باشد و داخل شهر است. لااقل قبل از ظهر و شب را انسان می‌تواند برای نماز به مسجد برود و امثال این کارها. ناجوری‌اش هم این است که جیم شدن ندارد. خب، چه می‌توان کرد. خدمت همه فامیل و دوستان سلام برسان. من که امری ندارم، اگر تو هم نداری من هم چیزی به نظرم نمی‌رسد بنویسم. ان‌شاالله در پناه حضرت حجت باشید والسلام

به نقل از سایت جهان نیوز


تاریخ ارسال :   1392/11/15 در ساعت : 11:53:53       تعداد مشاهده : 105



کسانی که این مقاله را می پسندند :



ارسال نظر :

بازدید امروز : 5,053 | بازدید دیروز : 6,126 | بازدید کل : 123,417,231
logo-samandehi