ایمیل :   رمز عبور :        فراموشی رمز؟  
آخرین اخبار
۞ :: خورشید در اوج فلک یک روز؛ آزادی‌ات را می کشد فریاد
۞ :: رهبر انقلاب نقد اجتماعی و سیاسی در شعر طنز را به رسمیت می‌شناسند
۞ :: برگزاری بیست و دومین همایش ادبی سوختگان وصل با موضوع شهدای خدمت
۞ :: انعکاس دردهای بیماران ای‌بی در "شعر پروانگی"
۞ :: شعرهای علیرضا قزوه در "باغ دوبیتی"
۞ :: اعضای هیات علمی نوزدهمین جشنواره بین‌المللی شعر فجر
۞ :: فکری به حال فرزندخواندگی جشنواره شعر فجر کنید
۞ :: پیکر علیرضا راهب روز شنبه (هفتم تیرماه) تشییع می‌شود
۞ :: مومنی، حوزه هنری را «مومنانه» اداره کرد
۞ :: قزوه: تغییر مدیریت در حوزه هنری، آرام، حساب‌شده و عاقلانه بود
۞ :: مجموعه سروده‌های سیده بلقیس حسینی،‌ شاعر فارسی‌زبان هندوستانی، در مجموعه‌ای با عنوان «در انتظار جمعه آخر» منتشر شد.
۞ :: اختصاصی : شب استاد حمید سبزواری با عنوان پدر شعر انقلاب
۞ :: اختصاصی : کیش برای پنجمین بار شعرباران می‌شود
۞ :: سیروس مشفقی (شاعر) درگذشت
۞ :: اختصاصی : ویژه برنامه " مناجات در ادب فارسی"
۞ :: اختصاصی : گزارشی از برگزاری شب شعر بزرگ قدس در گروه بین المللی هندیران در واتساپ
۞ :: نشست ادبی «از آزادسازی خرمشهر تا آزادسازی قدس»
۞ :: شاعران و نویسندگان برای «فلسطین آزاد» قلم می‌زنند
۞ :: اختصاصی : محمدعلی عجمی، شاعر تاجیک درگذشت.
۞ :: نخستین دوره مجازی کارگاه تخصصی شعر هیأت برگزار می‌شود



نثر روز

وحیده افضلی

می نشینم و از پشت پنجره های دلتنگ نگاه می کنم نبودنت را. نیستی زیبای هزار و چند ساله ام! و انگار تمام روزهای مرا نبودنت به شبی کشدار بدل کرده است. جانم به فدای قد و بالایت که تکرار قامت نبوی ست. به خال هاشمی ات سوگند که این چشمهای گریه کرده را نذر قدمهایت کرده ام. از کدام طرف می آیی؟ از کدام شمالِ پرتقال به دست، نفس ات خواهد وزید؟ از کدام جنوب رطب خیز، شیرینی ات را حراج می کنی؟ از کدام غرب سرسبز، سبزی شال ات را نشانم می دهی؟ از کدام شرق آفتابی، طلوع خواهی کرد عزیزترینم؟ غریبی ات را بمیرم سیاه چشم ! ابرو پیوسته ی ماه رخسار! لباس نبی را که بپوشی و ذوالفقار علی را که برداری، جهان زلیخای دست به دامانت می شود.یوسف ترین محمد ِ دنیا ! یکی از همین روزها، خواب موهایت تمام کاخ های سفید و سیاه جهان را پریشان می کند و دیگر تمام راهها به خیمه ی تو ختم خواهد شد. یکی از همین عصر جمعه هایی که دقیقه ها روحم را خراش می دهند، از راه می رسی و باغ های گیلاس را کنار پنجره ام جاودانه می کنی.قربان موهای سفید شده از پس هزاره های تنهایی ات، بروم؛ من به این حرفها که میزنم ایمان دارم و به چشمهای تو که مومن ترین ستاره های عاشقی اند...
*
مولای مهربانم! بگو نرجس خاتون کمی بخندد،شاید خنده اش علامت ظهور باشد...


تاریخ ارسال :   1392/10/21 در ساعت : 12:51:13       تعداد مشاهده : 304



کسانی که این مقاله را می پسندند :



ارسال نظر :

بازدید امروز : 5,240 | بازدید دیروز : 6,126 | بازدید کل : 123,417,418
logo-samandehi