خنــــــده بر لب دارم تا کس نداند راز من
بخون است دلی آسمان ز سوز و ساز من
آنچه من دارم نهان در سینهء سوزان خود
پرده اندازم بــــر آن با لب خنــــدان خــــود
ـــــــــــــــ
بهار من خزان شد، خرم باد گلستان شمـا
نوای بلبلان مستی آرد به بستا ن شمــــــا
کز بهار رفته ای مــا نباشد دیگر نشـانی
ز خاک ما لاله روید بهر دشت و دامانی
موضوعات :
تاریخ ارسال :
1391/5/16 در ساعت : 21:31:51
| تعداد مشاهده این شعر :
661
متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.