ماه  در پیچ کوچه ها می رفت  ، روی دوشش دوباره خرما داشت 
	حس او را کسی نمی فهمید ، ردِّپایش عجیب معنا داشت ...!
	کودکی پشت در ، دلش می خواست ، رویِ زانوی نور بنشیند 
	پَرِِِ پرواز پا پری ها بود ، در دلش اشتیاق مولا داشت  
	بوی باران دوباره می آمد، کوچه را عطر آسمان ُپر کرد
	خبر از اتفاق خوش می داد ، بی کرانی که طعم ِ دریا داشت 
	آمد و باغ زندگی خندید  ، هُرم رحمت دوباره می تابید  ...
	بر سر و روی کودک غمگین  ، دست مولا عجیب گرما داشت 
	اقتدا کرده بود بر اینکه ، زندگی بخش خانه ها باشد... 
	آسمان سر فرود می آورد   ،رسم  انفاق را که بر پا داشت 
	رود ها در مسیرش افتادند ، در مقامات و رکن تعظیمش ...
	درو دیوار سجده می کردند ، کوه ها را به بندگی وا داشت
	گام های همای رحمت بود ، که به احساس کوفه جان می داد
	بادلی صاف و ساده می گرداند ،چهره از آنچه ِ  طعم دنیا داشت 
	در نمازی که تا خدا می رفت ، تنِ ایمان هنوزمی لرزید ...!
	                                  فزت و رب ّ ِ که در فضا پیچید ...   طعم ِ  قربانیِ  خدا  را داشت 
	////////////////////
	این غزل مربوط به دوسال گذشته است فکر کنم تو دفتر شعرم هست کمی تغییرات دادم ............
	http://sabzevar-sher.persianblog.ir/
 
    
موضوعات  : 
    
       تاریخ ارسال  :  
1391/5/16   در ساعت   :    18:11:52
      |  تعداد مشاهده این شعر : 
    
1022
    
    
   
   
        متن های ارسالی برای "نقد" توسط دارنده دفتر شعر قابل مشاهده و تایید نخواهد بود و تنها توسط مسئول بخش نقدها بررسی و تایید خواهند شد. در صورتی که میخواهید نظری را خصوصی برای صاحب اثر ارسال کنید از بخش نظرات استفاده بفرمایید.