_____________________
مراست گلشنی شگفت !
پر از شکوفه وشمیم پر از بنفشه ونسیم
شناسنامه ی تبار اشتیاق
سبو سبو در آن شراب
که می فروشِ عشق هدیه می کند
به قیمتِ تبسم ِطلب
به قامتِ بلند ِانتخاب
کتابخانه ام کجاست؟ رفیق خوبِ روزهای ِبی کسی
انیسِ خلوتِ خیال ، که بالهای ِهمتم از اوست
کتابخانه ام بهشت مرا همیشه دوست.
بر آنکه با دلم عطش سرشت وعشق، صد درود
غمش مباد وروزگار اوبه کام
بر آنکه سر نوشت من بر این نوشت صد سلام
بهشت عشق من کجاست؟
که از ملالِ روزگارِ پر فسون،
در آن فضای ِبی ریا صفا کنم
چه دوستان مخلصی که در سکوت
در انتظار من نشسته اند
چه دوستان مهربان که بی صدا
سکوت غربتِ مرا شکسته اند
چرا دلم که درعروج وعرش، سیر می کند
به غیر از این سرا صدا کنم
کتابخانه ام کجاست؟ همان که باغ ِآینه است
هرآینه، جهانی از جمال ، چراغ ِروشنی به صبح
زلال جویباری از سلوک
مباد خاطرم از این چمن جدا کنم
دلم نه ماکیان ِخاکی است
که دل به آشیانه ای حقیر خوش کند
بهشت عشق من کجاست؟
که با کبوترانِ مهربانی ورها، به باغهای باور وبلوغ
دلم به موجهای نور بسپرم،
دلم رها کنم/
+++++++++++++++++
محمدی /کویر/13/5/91